روح باستانی ایران: شکوهی که الهام بخش ملت مدرن است 2 - گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان

     

 

 

 

 

.: سایر زبان ها : عربی ؛ انگلیسی ؛ ترکیه ؛ فارسی :.

 

.: سایر بخش ها: دانلود کتابهای باستانی؛ ؛ اساطیر و افسانه های باستانی ؛ چهره های ماندگار ؛ انی کاظمی :.



روح باستانی ایران: شکوهی که الهام بخش ملت مدرن است 2:.

 

ادامه بخش اول مطلب : روح باستانی ایران: شکوهی که الهام بخش ملت مدرن است

اعراب آمدند و ایران به اسلام گروید و "در نهایت شیعه شدیم که از اعراب که سنی هستند متفاوت است." آنها مسلمان بودند ولی عرب نبودند. "ما ایرانی بودیم." در حقیقت اولین چیزی که همه ی کسانی که با آنها دیدار داشتم و وقتی از آنها پرسیدم که چه چیزی را می خواهند جهان در باره آنها بداند، گفتند می خواهیم بدانند که "ما عرب نیستیم!" بلافاصله نیز می گفتند "ما تروریست نیستیم!"...و نوعی نزاد پرستی پارسی وارد گفت و گو می شود. حتی با وجودی که وضع اقتصادی آنها به خوبی برخی کشورهای عربی مانند دوبی و قطر نیست، با این همه احساس مستثنی بودن می کنند، که این طرز فکر با تجلیلی که شاه از تاریخ پارس به عمل آورد، تقویت یافت. اعرابی که ایران را فتح کردند به طور معمول به عنوان کمی بیش از بادیه نشین هایی تلقی می شوند که چادر نشین بودند و در برابر فرهنگی که ایران به آنها داد، آنها خود هیچ گونه فرهنگی نداشتند. و با حرارتی که هنوز آنها را مورد سرزنش قرار می دهند، فکر می کنی که آن اتفاق همین هفته گذشته رخ داده است نه چهارده قرن پیش !بانویی را در یک مراسم عروسی ملاقات کردم که بی شباهت به یک ستاره قدیمی سینما نبود و همسر زنده دل و شیک پوش او کتی سفید بر تن داشت و مشغول کشیدن سیگار با چوب سیگار بود، و پنج دقیقه نگذشته بود که این خانم، اعراب را به آتش کشاند.او در حالی که دست های خود را به هم گره کرد بود به طوری که گویی می خواهد گردن کسی را بشکند، گفت "بعد از آمدن آنها همه چیز خراب شد و هرگز به حالت اول برنگشتیم!" و شخصی به نام علی که معلم زبان انگلیسی بود و با او دوست شدم، در این باره سخن گفت که چگونه از دست دادن امپراطوری هنوز بر وجدان ملی سنگینی می کند. در حالی که به طرف منزل او در حومه ی شیراز می رفتیم و موتورسیکلت ها و اتومبیل های دیگر را پشت سر می گذاشتیم، او به من گفت "قبل از آمدن آنها، ما یک قدرت بزرگ و متمدن بودیم. آنها کتاب های ما را سوزاندند و به زنان ما تجاوز کردند، و به مدت 300 سال نمی توانستیم فارسی صحبت کنیم، یا در غیر این صورت زبان مان را ازحلقوم بیرون می کشیدند."مکتب فردوسیایرانیان در هر صورت به فارسی تکلم کردند. زبان ملی تا حدودی عربی شده ولی پارسی قدیم ریشه خود را حفظ کرده و ایران از جمله معدود کشورهای بزرگ در دنیای اسلام است که عربی صحبت نمی کند. مردی که به او امتیاز داده می شود که به تنهایی زبان و تاریخ را از فراموشی نجات داده، شاعر قرن دهم به نام فردوسی است. فردوسی، هومر ایران است. ایرانیان شاعران خود را تا حد پرستش دوست دارند که از میان بسیاری از آنها می توان از رومی، سعدی، خیام و حافظ (که گفته می شود آثار او، اگر نگوییم بیشتر از قرآن، کتاب مقدس اسلامی، می توان گفت به اندازه آن، برای هدایت در عشق و زندگی مورد تفآل قرار می گیرد) نام برد.

وقتی مردم توسط آخرین مهاجم سرکوب شدند و نمی توانستند به راحتی افکار خود را بیان کنند، شعرا این کار را برای آنها کردند و زیرکانه آن افکار را در ابیات پنهان کردند. یوسف باستانشناس گفت "گاهی اوقات آنها اعدام می شدند، ولی در هر صورت این کار را می کردند." بنابراین امروزه با وجودی که ایران وطن طبقات فرهنگی و گویش های بسیار دیگری غیر از پارسی است ترکمن، عرب، آذری، بلوچ، کرد و غیره "همه می توانند فارسی صحبت کنند، زبانی که قدیمی ترین زبان زنده در جهان است. هیچ کشور دیگری از چنین چیزی برخوردار نیست."فردوسی، شاعر قهرمان و یک مسلمان معتقد که از نفوذ اعراب منزجر بود، سی سال را به نوشتن تاریخ حماسی ایران به نام شاهنامه گذراند و ابیاتی را با حداقل استفاده از کلمات عربی سرود. این صحنه های پشت سر هم، وقایع تاریخی نبردها و ماجراجویی های 50 سلسله _ رسیدن آنها به تاج و تخت، مرگ آنها، برکناری مکرر آنها و سرنگونی های اجباری را به ترتیب تارخ شرح می دهد و با پیروزی اعراب به پایان می رسد و به عنوان یک فاجعه ترسیم شده است. شخصیتی که بیش از همه در باره اش گفته شده رستم است که یک شخصیت جوانمرد شجاع و دارای کمال است. دیک دیویس، دانشمند پارسی شناس در دانشگاه ایالتی اوهایو که شاهنامه را به انگلیسی ترجمه کرده می گوید رستم یک ناجی ملی و یک "قهرمان نیرنگ باز" است. او گفت "داستان های رستم، اسطوره های آنها است. ایرانیان این گونه خود را می بینند."افسانه های شاهنامه در باره پادشاهان جنگ طلب و پهلوانان قهرمان است که در این افسانه ها این پهلوانان تقریبا همیشه از نظر اخلاقی برتر از شاهانی هستند که برای آنها خدمت می کنند، یا با مشکلاتی درگیر می شوند که مرد نیکی که تحت حکومتی شریر یا نالایق زندگی می کند با آنها مواجه است. این اثر سرشار از این اندیشه است که کسانی که از نظر اخلاقی مناسب ترین افراد برای حکومت کردن هستند دقیقا کسانی هستند که بیش از همه نسبت به حکومت رغبت ندارند و در عوض ترجیح می دهند زندگی خود را وقف نگرانی های اصلی بشریت کنند: طبیعت خرد، سرنوشت روح بشر، و غیر قابل درک بودن ذات و اهداف خداوند. نسخه اصلی شاهنامه خیلی پیش از میان رفته و تنها چیزی که باقی مانده نسخه های رونویسی شده از آن است و از آن جمله نسخه ای است که در کاخ گلستان در تهران وجود دارد. محافظ آن که یک خانم جوان خوشرو به نام بهناز تبریزی است که همه چیز را از روی میز بزرگی برداشت و آن را با پارچه ای سبز رنگ پوشاند. او جعبه سیاهی را از یک گاو صندوق در اتاق ضد گلوله مجاور و مجهز به زنگ خطر در برابر آتش سوزی و زلزله و دستگاه های کنترل آب و هوا بیرون آورد و پارچه مخملی قرمزی را بر روی پارچه سبز بهن کرد، زیرا ایرانیان دوست دارند در صورت امکان برای هر چیزی مراسمی به راه اندازند. من باید ماسکی را بر روی دهان می گذاشتم تا کتاب دست نوشته را در برابر پرتاب آب دهان و تنفس شدید محافظت کنم و بهناز دستکش های سفید به دست کرد. او به آرامی کتاب را که قدمت آن به حدود 1430 سال پیش بر می گردد، از جعبه اش بیرون آورد و با احتیاط کامل صفحات آن را با نوک انگشتانش ورق زد در حالی که من 22 تصویر آن را با یک ذره بین مورد بررسی قرار دادم. آن تصاویر صحنه هایی را از شاهنامه نمایش می دادند که حافظه فرهنگی جمعی در آن غوطه ور است  کسی به درخت بسته شده و منتظر سرنوشت خویش است؛ رستم ناآگاهانه پسر خود سهراب را در یک نبرد می کشد؛ مردانی سوار بر اسب با نیزه با مهاجمانی سوار بر فیل می جنگند  همه ی این تصاویر با دقت ، نقاشی و با استفاده از جوهرهای درست شده از سنگ خرد شده و محلول به دست آمده از گلبرگ های گل، با طراوت رنگ شده اند.گفته می شود تقریبا هر کسی در خیابان صرف نظر از میزان تحصیلات او، می تواند ابیاتی از فردوسی را بخواند و به طور معمول در دانشگاه ها یا در منازل افراد، یا قهوه خانه های سنتی مانند قهوه خانه آذری در جنوب تهران، شاهنامه خوانده می شود. دیوار این قهوه خانه پوشیده از صحنه هایی از شاهنامه بود که از آن جمله صحنه ی کشته شدن سهراب به دست رستم است. یک نقال، داستان هیجان انگیز تک نفره ای را حکایت کرد و پس از آن نوازندگان موسیقی سنتی نواختند و از شوق برای عشق به زن یا عشق به خدا خواندند. مردم در پشت میزهای بزرگ و یا نیمکت های پوشیده از قالیچه ایرانی با هم نشسته و سیگار می کشیدند و به همراه موسیقی دست می زدند، و در همین حال خدمتکاران خرما و شیرینی و چای در استکان های کوچک به همراه قاشق های کوچک و به دنبال آن کباب، دوغ، ترشی، و سالاد لبو آوردند. بچه ها با تشویق بزرگترهای خود روی میز می رقصیدند که با تلفن همراه از آنها عکس می گرفتند."آنها نمی توانند درون ما را کنترل کنند"به همت فردوسی، ایرانیان پیوسته زبان خود را داشته اند که آنها را متحد سازد و از دنیای خارج متفاوت نگاه دارد و آنها همچنین تلاش کرده اند تا از معیارهای فرهنگ باستانی خود مراقبت به عمل آورند.سال نو و نوروز را در نظر بگیرید. نوروز یک جشن 13 روزه است که در طول آن همه جا تعطیل است و مردم می خورند، می رقصند، شعر می خوانند و در آخرین چهارشنبه سال، آتش درست می کنند و از روی آن می پرند. این جشن به نوعی شبیه جشن شکرگزاری است که در روزهایی که طول روز و شب برابر می شود جشن گرفته می شود تا شروع بهار را گرامی دارند .و این جشنی است که از دین زرتشت، دین اصیل ایران، حفظ شده و در تخت جمشید مرکزیت داشت. دین زرتشتی مقدم بر سه دین اصلی کنونی جهان  یهودیت، مسیحیت، و اسلام بود و اساس آن بر سه اصل استوار است: 1-خیر و شر، اراده آزاد، داوری نهایی، 2-بهشت و جهنم، 3-یک خدای قادر مطلق و مهربان. زمانی که اعراب به ایران آمدند و چیزی را برای آنها آوردند که اندیشه انقلابی عبادت یک خدای واحد بود، پارسیان بیش از یک هزار سال بود که خدای واحد را عبادت می کردند.حکومت از زمان انقلاب اسلامی در سال 1979 سعی کرده است اهمیت نوروز را کم کند یا آن را با یک سال جدید دیگر، مانند تولد امام علی (ع)، رهبر تاریخی شیعی که اکثر ایرانیان پیرو این فرقه هستند، جایگزین کند. دوستم علی گفت "آنها نیرو می آوردند و مردم را بازداشت می کردند. ولی نمی توانستند از نوروز خلاص شوند زیرا 2500 سال است که ما نوروز داریم! آنها واقعا ما را کنترل نمی کنند، زیرا نمی توانند چیزی را که در درون ما است کنترل کنند."این قضیه هرگز رهبران ایران را از تلاش برای این کار یا قدرت های خارجی را از مداخله منصرف نکرده است ; به ویژه پس از آن که در پایان قرن بیستم، معلوم شد این کشور بر روی چیزی که اکنون 135 میلیارد بشکه نفت تخمین زده می شود، قرار گرفته است. این ذخایر (بعد از روسیه) همراه با ذخایر گاز طبیعی که بخش عمدة آن هنوز مورد بهره برداری قرار نگرفته، دومین ذخایر بزرگ دنیا می باشد. چیزی که این ماجرا را هیجان انگیزتر می کند نزدیکی ایران در مرز طولانی جنوبی آن به خلیج فارس است. در آن سو، بیش از نیمی از نفت جهان در حوزه های نفتی شبه جزیره عرب در کشورهای کویت، عربستان سعودی، عراق و امارات متحده عربی قرار دارد. همچنین یک آبراه بسیار باریک به نام تنگه ی هرمز در خلیج (فارس) قرار دارد که بخش عمده ی نفت جهان هر روزه از آنجا عبور می کند. بنابراین ایران در یک موقعیت منحصر به فرد برای تهدید کردن عرضه ی جهانی نفت قرار دارد. یا می تواند تصمیم بگیرد نفت خود را به جای غرب به چین یا هند بفروشد که تقاضای آنها به همراه مدرنیزه شدن آنها، به سرعت رو به افزایش است.در سال 1953، زمانی که سازمان اطلاعات مرکزی (سیا) با کمک بریتانیا، عملیات آژاکس را هماهنگی کرد، نفت ، یکی از عوامل سرنگونی محمد مصدق نخست وزیر مردمی با کمک ژنرال های طرفدار شاه بود. مصدق شرکت نفتی ایران-انگلیس (که بعدها نفت بریتانیا یا بی پی نامیده شد) را بیرون انداخت و بریتانیایی ها با محاصره اقتصادی تلافی کردند. آمریکا در حالی که جنگ سرد در جریان بود و اردوگاه شوروی در شمال قرار داشت، ترسید که یک کمونیسم در حال رشد با پشتیبانی شوروی در ایران می تواند موازنه قدرت جهان را در منطقه عوض کند. عملیات آژاکس اولین عملیات کودتای سیا بود. (کارگزاران اصلی آن کرمیت روزولت، نوه ی تئودور روزولت، و نورمن شوراتزکوف بودند که پسر او رهبری عملیات طوفان صحرا در سال 1990 در کویت را به عهده داشت. پایگاه آنها سفارت آمریکا در تهران بود که بعدا برای ایرانی ها "لانه ی جاسوسی" شد و گروگان های آمریکایی در سال 1979 در آنجا به گروگان گرفته شدند. پس از آن کودتا، شاه به عنوان حاکم منصوب شد و حقوق نفت تجاری به شرکت های نفتی آمریکایی و بی پی داده شد. مصدق زندانی شد و سپس محکوم به بازداشت در منزل گردید تا این که در سال 1967 در گذشت.شبنم رضایی که مجله اینترنتی "پرشین میرور" را برای ترویج هویت فرهنگی ایران به راه انداخته گفت "فکر می کنم اگر به ما فرصت داده می شد تا یک دولت مردم سالاری داشته باشیم، می توانستیم به نیویورک خاورمیانه تبدیل شویم نیویورک تمام آسیا  مرکزی برای سرمایه گذاری، صنعت، تجارت، فرهنگ، و طرز فکری نوین، به جای چیزی که در حال حاضر هستیم." شبنم گفت "پارس، رستم، کورش کبیر و کتیبه حقوق بشر او  "این چیزی است که ما هستیم، این چیزی است که ما مظهر آن هستیم. و این چیزی است که ایرانیان دوست داشتند هدفشان باشد."به خاطر عشق به خداشاه روش های مخصوص به خود را برای هویت پارسی داشت. او در تبلیغ برای تخت جمشید و کورش کار بزرگی کرد و در عین حال موسیقی، لباس، رفتار، و منافع بازرگانی غرب را به داخل ایران سرازیر کرد او این کار را انقلاب سفید نامید. یک تلاش او برای القای افتخار ملی جشن پر زرق و برقی بود که در سال 1971 به یادبود دو هزار و پانصدمین سال پادشاهی پارسی برگزار کرد که نتیجه ای معکوس داشت و افکار عمومی را علیه خود برانگیخت. خصوصیت بارز این جشن، ایجاد یک شهر مجلل خارج از ورودی تخت جمشید با چادرهای با شکوه، آپارتمان های مخصوص اشخاص مهم با حمام های ساخته شده از سنگ مرمر، و غذاهایی بود که از پاریس با هواپیما وارد می شد و فهرستی از میهمانان شامل شخصیت هایی از گوشه و کنار جهان وجود داشت که تنها تعداد معدودی از آنها ایرانی بودند.انقلاب سفید طوری از کار در آمد که مدرنیزه کردن،بیش از حد و با سرعت بیش از اندازه بود و بسیاری از ایرانیان آماده ی نبرد با یک مداخله ی دیگر شدند. فرین زاهدی، استاد هنرهای درام در دانشگاه تهران می گوید "ما داشتیم غربی می شدیم. ولی این غربی شدن به صورت ظاهری بود زیرا هیچ درک واقعی از فرهنگ غرب نداشتیم." ایرانیان آن را حمله ای به تمدن خود تلقی کردند و در مطبوعات و در تظاهرات خیابانی علیه آن شوریدند. هر چه شاه بیشتر بی منطق می شد، پلیس مخفی او یعنی ساواک که در سال 1957 با کمک مشاوران آمریکایی و اسراییلی ایجاد شد، بیشتر به سرکوب ملت می پرداخت. عقیده بر این است که هزاران نفر کشته شدند و تعداد بسیار بیشتری زندانی، شکنجه و تبعید گردیدند. بنابراین وقتی آیت ا.. روح ا.. خمینی در اواخر دهه ی هفتاد قیام کرد و از آزاد سازی مردم از آخرین یوغ سخن گفت، مردم تحت تأثیر تقوا و بلاغت کلام او قرار گرفتند و از ظهور مجدد دین پس از مدرنیزه کردن بیرحمانه شاه در آن زمان احساس تطهیر کردند. با این وجود ، بسیاری از ایرانیان در ماهیت، به ویژه از جهت مسجد رفتن و روزه گرفتن، خیلی مذهبی نیستند. یک تاجر فرش به نام آرشا گفت "آنها روح و روانی قوی دارند، ولی این فرق دارد." به نظر می رسد بسیاری مایل هستند بیشتر از یک الگوی زرتشتی پیروی کنند ، و این تمایل ، این قوانین و این استنباط را که یک نفر واسطه مانند یک آخوند برای شناخت خدا لازم است را زیر سوال می برد. سفر روحی بیشتر جنبه درونی دارد و همساز با ضرب المثل پارسی است که می گوید "خودشناسی، خدا شناسی است."بنابراین، با وجودآن که ایرانیان در ابتدا از اندیشه ی یک اسلام احیا گر استقبال کردند، ولی آماده نبودند که اسلام با چنین شدتی بر روی آنها اعمال شود، به ویژه با توجه به دستور ویژه قرآن مبنی براین که نباید "هیچ اجباری در دین" وجود داشته باشد. آنها قطعا انتظار نداشتند روحانیون امور تجارت، حکومت، دادگاه ها، و حکومت بر زندگی روزمره را در همه ی امور از جمله امور مربوط به اجابت مزاج و روابط جنسی به دست بگیرند. همچنین انتظار نداشتند تنبیهاتی مانند سنگسار در ملاء عام، به دار آویختن، قطع دست و پا و انگشتان دست به اجرا در آید و همه ی اینها به اسم خدمت به خدا و آماده شدن برای بهشت صورت گیرد.علی می گوید "سوال من این است: اگر نخواهم به بهشت بروم، چه کسی را باید ببینم؟ آنها بهشت را بر من تحمیل می کنند.!"شبی در منزل او حدود شش نفر از دوستان وی دور هم جمع شده بودند و می گفتند که چقدر وحشتناک است که در دام روانشناسی وحشت و بحران هویت که زیربنای اصلی تاریخ اخیر است، قرار گرفت به طوری که ندانیم یک دوست یا یک عزیزمان در موقعیتی قرار گرفته که در مورد طرز فکر، گفتار و رفتار شما گزارش دهد.یک قفل ساز با سبیلی بزرگ و صدایی آرام به نام آقای دی گفت "آیت ا.. ها و مردم عادی ، همه باید وانمود (ظاهر فریبی و دو رویی)کنند. نمی دانید چه کسی حقیقت را می گوید؛ نمی دانید چه کسی واقعا مذهبی است و چه کسی نیست." ایرانی ها یک ضرب المثل دارند که می گوید "دیوار موش دارد و موش هم گوش دارد." علی گفت "شما نمی توانید حتی به چشم های خود اعتماد کنید. آقای دی گفت "اگر نفس بکشید، آنها می دانند."نسل انقلابدر مورد تأثیر انقلاب بر هویت پارسی باید گفت که به نظر می رسد یک چیز ایرانی رخ داده است. به مدت ده سال درها به سوی غرب بسته بود، و روحانیون محافظه کاری که حکومت را اداره می کردند در صدد برآمدند تا سعی کنند هر گونه هویت فرهنگی قبل از اسلام را از بین ببرند، دوره ای که در دنیای اسلام اکثر اوقات از آن از دوران جاهلیت یاد می شود. در اسناد رسمی هر جا که ممکن بود، هر اشاره ای به ایران با اشاره به اسلام جایگزین شد. نشان های اسلامی جایگزین نشان های زرتشتی شدند، اسم خیابان ها عوض شد، اماکن تاریخی و آثار باستانی نابود شده و یا فروخته شدند، و هر گونه اشاره ای به امپراطوری پارسی از کتاب های درسی حذف شد. هر چیزی که یادآور پادشاهی بود در معرض خطر قرار داشت و برای مدتی به نظر می رسید که امکان دارد مقبره فردوسی  آرامگاهی با سنگی بزرگ در شهر مقدس مشهد با حوضی زیبا که به آن منتهی می شود و پرنده هایی که نغمه سر می دهند و بین ستون ها از این طرف به آن طرف می پرند - ویران شود. حتی تخت جمشید در خطر ویرانی قرار داشت. علی گفت "ولی آنها فهمیدند که این کار مردم را علیه آنها متحد می کند و مجبور شدند دست از این کار بکشند."فرین، استاد هنرهای دراماتیک گفت : مردم از زدودن زباله های فرهنگی غرب استقبال کرده بودند ولی به زودی فهمیدیم هویتی را که حکومت بر ما تحمیل می کند نیز هویت خود ما نیست." این کارها تنها باعث شد مردم "در برابر تمامی چیزهای اسلامی مقاومت کنند و با تلاش بیشتری به دنبال عناصر فرهنگی ای باشند که ما آن را "امپراطوری فراموش شده" می خوانیم." مردم به فرزندان خود موسیقی سنتی و نقاشی ایرانی یاد می دهند و آنها را در خواندن شاهنامه فردوسی شرکت می دهند. داماد 25 ساله او، یاس بختیاری برای خود به عنوان یک خواننده رپ فارسی شهرت کسب می کند. یاس موهای سیاه کوتاه و شاخ شاخی با خط ریش بلند مطابق با مد، ابروهای با شکوه به شکل دو موز سیاه دارد و گردنبندی نقره ای از عقابی که بال های خود را باز کرده به گردن دارد. این گردنبند نشان زرتشتی برای مرکبی است که فرشته بزرگ، اهورامزد، برای انتقال اکسیر خود از بهشت به بشریت استفاده می کرد. او بخشی از نسل انقلاب است که بعد از سال 1979 بزرگ شده و بخشی از دو سوم جمعیت 70 میلیونی کشور به حساب می آید. این جوانان ایرانی به طور فزاینده ای کشور را به سوی اروپا و جاهای دیگر ترک می کنند. آنها به صورت های گوناگون و به عنوان دل مرده و بدون باور به آینده شان توصیف می شوند - آن گونه که بهمن قبادی فیلمساز کرد و سازنده فیلم "لاک پشت ها هم پرواز می کنند" آنها را "نسلی سوخته" می نامد.گفته می شود که برخی از آنها آگاهی خوبی نسبت به گذشته پارسی خود دارند و در عین حال از اندیشه وحدت اسلامی حمایت می کنند. یا این که به سادگی با تماشای برنامه های تلویزیونی غرب از طریق ماهواره های غیر قانونی، خود را در فرهنگ غرب غوطه ور می سازند. همان گونه که فرین در باره نسل جوانتر گفت: "آنها جنون جوانی دارند."سرود های رپ یاس در باره شاعران پارسی، پدر بزرگ ها، مادر بزرگ ها، و تاریخ ایران است. یکی از توده پسندترین شعرهای او "هویت من" است که در واکنش به فیلم "300" ساخته شد. این فیلم یک کارتون تخیلی در باره نبرد معروف در ترموفیل بین اسپارت های یونان و نیروهای به اصطلاح جاودان پارسی بود. یاس گفت "یونانی ها به عنوان قهرمان، بیگناه، و متمدن معرفی شدند، در برابر، پارسی ها که به عنوان وحشی های زشت رو و کسانی نشان داده شدند که روش جنگی آنها ناعادلانه بود." این فیلم موجب بروز خشم ایرانیان در اینجا و در خارج از کشور گردید و ایرانیان آن را یک حمله فرهنگی تلقی کردند. یاس در دفاع، آهنگ رپ در باره تخت جمشید و کورش خواند و در عین حال همشهریان خود را به خاطر تکیه بر شکوه گذشته ی با عظمت خود مورد سرزنش قرار داد. مضحک آن که انقلاب اسلامی - که گاهی به آن به عنوان "حمله دوم اعراب" اشاره می شود تأثیر ناخواسته بر تقویت ارتباط با دوران باستان یعنی همان چیزی که سخت کوشید آن ارتباط را قطع کند، داشته است؛ انقلاب اسلامی آن بخش از هویت ملی را برانگیخته که مرتبط با این اندیشه که ایرانیان نسل های مستقیم از باستانی ترین مردم جهان به طور پیوسته هستند باقی می ماند، و در مکان هایی چون تخت جمشید و پاسارگاد یادآوری می شوند. این امر جشن نسبتا بی مقدمه اخیر را در مقبره کورش شرح می دهد.یک مهندس عمران به نام هاشم به من گفت که چگونه مردم شروع به ارسال پیام های کوتاه بر روی گوشی های همراه خود کردند و "به طور اتفاقی" حدود دو هزار نفر حضور یافتند و هر نفر چند بلیت ورودی خریداری کرد تا بدین وسیله به بازسازی مقبره کمک کرده باشند. هاشم گفت این مراسم غیر رسمی بود و هیچ سخنرانی صورت نگرفت یا هیچ مراسمی برگزار نشد. "فقط برای ادای احترام به کورش و نمایش همبستگی بود."به گفته فرین که سرش را پایین می اندازد و با افسوس آن را تکان می دهد، "این هجمه دائمی به هویت ما وجود داشته است و واکنش ایرانیان، همیشه به صورت بازگشت به عمیق ترین لایه های هویت خود بوده است. در درون هر ایرانی یک امپراطور یا یک ملکه وجود دارد. مطمئن باشید."





.: نوشته های آرشیو نشده :.
هر آمدنی رفتنی داشت. ما هم از پارسی بلاگ رفتنی بودیم.
[عناوین آرشیوشده]