تاریخ تمدن سومر باستان - گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان

     

 

 

 

 

.: سایر زبان ها : عربی ؛ انگلیسی ؛ ترکیه ؛ فارسی :.

 

.: سایر بخش ها: دانلود کتابهای باستانی؛ ؛ اساطیر و افسانه های باستانی ؛ چهره های ماندگار ؛ انی کاظمی :.



نگاهی به داستان گیل گامش در الواح بابلی 1:.

نگاهی به داستان گیل گامش در الواح بابلی   (گلیگ مش) (Gilgamesh)

 

گیل گمش، که مشتق از «گیل- گا- مش» است در فرهنگ بابلی به معنای « پیرمرد ،مردی جوان سال است» و در فرهنگ سومری « رهبر جنگجوی » یا « مردی که درخت تازه می نشاند»، دیوار اورک را بنا می نهد . او پنجمین پادشاه در اولین دوره حکومتی اورک است . یکصد و بیست و شش سال حکومت می کند . مادرش « الهه نین سان» همسر «ایزد لوگال باندا» است .

اما پدرش لوگال باندا نبود، َبل « لیلو » نامی بود که دیوش خوانده اند. گیل گمش دو بعد خدایی و تک بعد انسانی است. در عین پهلوانی و زور مداری و سلحشوری،زیبا و پر جذبه است. مورد حمایت «شامش» ایزد خورشید، که مهربان است و داد گر . «انکیدو»پسر وحشی حماسه گیل گمش، تولدش از خاک ُرس است و زاده ی طبیعت . با حیوانات می زید و چون آنان در طبیعت خویش سرگرم . تا آنکه با ترفند و دام اندازی زنی روسپی با وی در می آمیزد . <!--[if !vml]--><!--[endif]-->

زندگی اش را در دل طبیعت از دست می دهد و پس از مراحل مختلف چون یاد گیری پوشش تن، خوردن خوراک انسانها ،چوپانی گله ها و ستیز با گرگ و شیر سرانجام به فرهنگ شهر او رک در می آید . او دیگر به زندگی آزاد باز نمی گردد، مگر در بستر مرگ . این سیر تحول انکیدو را به جرأت می توان سیر تکامل انسان از غار نشینی و بدویت تا دامداری و سر انجام شهر نشینی و مدنیت نامید .  

برای همین است که سومری ها را پایه گذاران دانشهای جامعه شناسی و مردم شناسی نامیده اند . انکیدو در اورک با گیل گمش پنجه در پنجه می اندازد . مغلوب نیمه خدا می شود و در حلقه یارانش در می آید .همنفس و هم قسم با هم به رشادت ها و دلاوری ها می پردازند . گاو خدایان را سر می برند و ایزد بانو« ایشتار»، الهه عشق را به خشم می آورند . او شکایت به آسمان ، در درگاه ایزدان می برد .

مقدر می شود یکی از دو مرد جنگی قربانی شود . قرعه به نام انکیدو،می افتد ومرگ ، این همنفسی را در دم قطع می کند و گیل گمش را پریشان حال و متحی7ر بر جای می گذارد . پهلوان با خود می اندیشد: « اکنون که انکیدو، او که آنچنان والایش می داشتم به خاک سپرده شده و من نیز سرانجام خواهم مرد و به ژرفای خاک سپرده خواهم شد، پس دیگر چگونه می توان آرام گرفت؟ »

در دنیای باستان جهان را به سه مرتبه کیهانی :زیرین، زمین،آسمان تقسیم می کردند . آسمان اریکه قدرت ایزدان، زمین محل زندگی آدمیان و جهان زیرین ،جایی پاکیزه اما تاریک که فرشتگان آن دیو رخساره اند و در میان آنها ابوالهول، حیوانات نیمه شیر و نیمه شاهین و موجوداتی عجیب که فقط دست و پایشان انسانی است وجود دارد . جهانی که به خانه ای تشبیه شده تاریک و خوراک جماعتش خاک و گوشت تنشان از ِگل ،جامه ای همانند پر پرندگان و بر در و َبست آن خانه خاک، خاموشی و فراموشی آرمیده است. جایی که مأمن بزرگانی بی نام است که به سبب لغزشهای خود از آسمان رانده شده اند واکنون گروه داوران زیرین جهان را می سازند.

دنیایی ناشناخته مملو از اندیشه های ترس آمیز انسان، همچون جن وانس و پری. حماسه گیل گمش همشکل و همرنگ و همسنگ بسیاری از متون ادبی بزرگ جهان است . هم تأثیر گذاشته و هم تأثیر گرفته . ماجرای سیل در حماسه گیل گمش با ماجرای سیل در تورات برابری می کند .« نوح» پیامبر در فرهنگ بابل«اوته- نه- پیش تیم» می شود که جاودانه است و بر روی دریا ها مستقر . اما با وجود این شباهتها این دو دارای پایانی متفاوت هستند که این نیز بی شک از تفاوت پرستش ایزد یکتا و نیایش خدایانی ساخته و پرداخته انگارش انسانی هستند، سرچشمه می گیرد.

از تأثیرات این اثر می توان همسویی و همشکلی کسانی چون :هرکول، آشیل، اسکندر، ادیسه و ... نام برد که از جمله آنان هرکول دارای وجه شباهتهای بی شماری است . هر دو ریشه ای خدایی دارند، هر دو دارای دوست و یاور خوبی هستند (گیل گمش یاوری چون آنکیدو و هرکول رفیقی مانند «یولاآ» ) ، الهگان بر هر دو بلا نازل می کنند (بر گیل گمش ایشتار و بر هرکول « دی یا نیرو هرا » )، هر دو قهرمان شیر می کشند و گاو مقدس آسمانی را از بین می برند، گیاه سحر آمیز جاودانگی را می یابند،از جزیره مرگ دیدن می کنند و .... تشابه حرکت گیل گمش بر روی آب تا رسیدن به اوته - نه- پیش تیم همچون حرکت«ادیسوس» از روی اقیانوس تا رسیدن به« چیرچه » و یا حرکت « دانته» با زورق و زورق بان در بخشی از دوزخ .

اما تفاوت اینها در این است که گیل گمش در دنیای زندگان جایی که خورشید هر شب فرو می رود و روز به در می آید، اتفاق می افتد و او سعی در گذر از مرز بین ناشناخته ها با شناخت پذیری گیتی را دارد . اما در دانته و ادیسه این حرکت در دنیای مردگان اتفاق می افتد بسیاری از منتقدان ادبی معاصر گیل گمش را قهرمان پسا مدرن می دانند .

 از فرمالیستهای روسی تا بورخس و کالوینو همه بدین باورند که ادبیات کلیت بی نقص و تام و تمامی است که« در آن هیچ چیز ناپدید نمی شود، هیچ چیز آفریده نمی شود، همه چیز دگرگون می شود » بنابراین هرگز چیز نویی نمی نویسند، بلکه گفته ها و نوشته ها را تکرار می کنند و دوره هایی را از سر می گیرند و به شرح آنچه گذشته و نوشته شده می پردازند .  

کلیت اثر تراژیک است . سلوک آدمی است از بدویت تا رسیدن به کمال . آنجا که چشمش به حقایق دنیای زیرین و زمین باز می شود و از مرزهای جهل می گذرد و به آبادی علم می رسد. حماسه گیل گمش نمونه کامل و بارز ادبیات باستان است و فلسفه انسانهای باستان در مورد مرگ و زندگی . مرگ تکرار مکرر حقیقتی که به زندگی آدمی سایه افکنده و راه گریزی نیست مگر جاودانه شدنی از جنس جاودانگی گیل گمش که پس از هزاران سال هنوز زنده و با طراوت از میان هزاران خشت نبشته سر بر آورده و در میان انواع فرهنگ ها و قوم ها و ملیت ها به زبانهای مختلف تفسیر، تعریف و ترجمه شده است .

 

 

  گیل گمش پادشاه افسانه ای اوروک , شهر بسیار کهن سومر درمنطقه بین النهرین, است که پس از مرگ بمقام الوهیت رسید و به افتخار او در شهر اوروک مراسم مذهبی خاص ایجاد شد .این منظومه او را بصورت قهرمانی بزرگ , زیبا و خردمند تصویر می کند که دو سوم وجود او خدائی بود و تنها یک سوم وی به انسان میماند . با انکیدو(enkidou) دوست و همرزم خود پیروزیهای شگرفی بدست می آورد و عشق الهه ایشتار(عشتار) را بخود بر میانگیزد , ولی گیل گمش این عشق را نمی پذیرد .

 ایشتار از بی اعتنایی او بر آشفته می شود و از اینرو , گاومیش آسمانی را بزمین  می فرستد تا او را از پای در آورد و گشتزار ها را لگد کوب کند . ولی گیل گمش وانکیدو گاومیش را می کشند . آنگاه خدایان بدر خواست ایشتار بیماری مرگباری برانکیدو نازل می کنند . گیل گمش از مرگ دوست خود از پای درآمده خود از مرگ در هراس

 

می شود :

 

گیل گمش بر دوست خود ,انکیدو ,

بتلخی می گرید و سر بصحرا می نهد :

« آیا من خود نیز بسان  اآ بانی(   eabani نام دیگر انکیدو )  نخواهم مرد ؟»

اندوه در قلبم رخنه کرده است

از مرگ می هراسم , سر به صحرا می نهم »

 


 

 


نگاهی به داستان گیل گامش در الواح بابلی (گلیگ مش- گیلیگمش ):.

نگاهی به داستان گیل گامش در الواح بابلی (گلیگ مش- گیلیگمش ) (Gilgamesh) گیل گمش، که مشتق از «گیل- گا- مش» است در فرهنگ بابلی به معنای « پیرمرد ،مردی جوان سال است» و در فرهنگ سومری « رهبر جنگجوی » یا « مردی که درخت تازه می نشاند»، دیوار اورک را بنا می نهد . او پنجمین پادشاه در اولین دوره حکومتی اورک است . یکصد و بیست و شش سال حکومت می کند . مادرش « الهه نین سان» همسر «ایزد لوگال باندا» است . اما پدرش لوگال باندا نبود، َبل « لیلو » نامی بود که دیوش خوانده اند. گیل گمش دو بعد خدایی و تک بعد انسانی است. در عین پهلوانی و زور مداری و سلحشوری،زیبا و پر جذبه است. مورد حمایت «شامش» ایزد خورشید، که مهربان است و داد گر . «انکیدو»پسر وحشی حماسه گیل گمش، تولدش از خاک ُرس است و زاده ی طبیعت . با حیوانات می زید و چون آنان در طبیعت خویش سرگرم . تا آنکه با ترفند و دام اندازی زنی روسپی با وی در می آمیزد . زندگی اش را در دل طبیعت از دست می دهد و پس از مراحل مختلف چون یاد گیری پوشش تن، خوردن خوراک انسانها ،چوپانی گله ها و ستیز با گرگ و شیر سرانجام به فرهنگ شهر او رک در می آید . او دیگر به زندگی آزاد باز نمی گردد، مگر در بستر مرگ . این سیر تحول انکیدو را به جرأت می توان سیر تکامل انسان از غار نشینی و بدویت تا دامداری و سر انجام شهر نشینی و مدنیت نامید . برای همین است که سومری ها را پایه گذاران دانشهای جامعه شناسی و مردم شناسی نامیده اند . انکیدو در اورک با گیل گمش پنجه در پنجه می اندازد . مغلوب نیمه خدا می شود و در حلقه یارانش در می آید .همنفس و هم قسم با هم به رشادت ها و دلاوری ها می پردازند . گاو خدایان را سر می برند و ایزد بانو« ایشتار»، الهه عشق را به خشم می آورند . او شکایت به آسمان ، در درگاه ایزدان می برد . مقدر می شود یکی از دو مرد جنگی قربانی شود . قرعه به نام انکیدو،می افتد ومرگ ، این همنفسی را در دم قطع می کند و گیل گمش را پریشان حال و متحی7ر بر جای می گذارد . پهلوان با خود می اندیشد: « اکنون که انکیدو، او که آنچنان والایش می داشتم به خاک سپرده شده و من نیز سرانجام خواهم مرد و به ژرفای خاک سپرده خواهم شد، پس دیگر چگونه می توان آرام گرفت؟ » در دنیای باستان جهان را به سه مرتبه کیهانی :زیرین، زمین،آسمان تقسیم می کردند . آسمان اریکه قدرت ایزدان، زمین محل زندگی آدمیان و جهان زیرین ،جایی پاکیزه اما تاریک که فرشتگان آن دیو رخساره اند و در میان آنها ابوالهول، حیوانات نیمه شیر و نیمه شاهین و موجوداتی عجیب که فقط دست و پایشان انسانی است وجود دارد . جهانی که به خانه ای تشبیه شده تاریک و خوراک جماعتش خاک و گوشت تنشان از ِگل ،جامه ای همانند پر پرندگان و بر در و َبست آن خانه خاک، خاموشی و فراموشی آرمیده است. جایی که مأمن بزرگانی بی نام است که به سبب لغزشهای خود از آسمان رانده شده اند واکنون گروه داوران زیرین جهان را می سازند. دنیایی ناشناخته مملو از اندیشه های ترس آمیز انسان، همچون جن وانس و پری. حماسه گیل گمش همشکل و همرنگ و همسنگ بسیاری از متون ادبی بزرگ جهان است . هم تأثیر گذاشته و هم تأثیر گرفته . ماجرای سیل در حماسه گیل گمش با ماجرای سیل در تورات برابری می کند .« نوح» پیامبر در فرهنگ بابل«اوته- نه- پیش تیم» می شود که جاودانه است و بر روی دریا ها مستقر . اما با وجود این شباهتها این دو دارای پایانی متفاوت هستند که این نیز بی شک از تفاوت پرستش ایزد یکتا و نیایش خدایانی ساخته و پرداخته انگارش انسانی هستند، سرچشمه می گیرد. از تأثیرات این اثر می توان همسویی و همشکلی کسانی چون :هرکول، آشیل، اسکندر، ادیسه و ... نام برد که از جمله آنان هرکول دارای وجه شباهتهای بی شماری است . هر دو ریشه ای خدایی دارند، هر دو دارای دوست و یاور خوبی هستند (گیل گمش یاوری چون آنکیدو و هرکول رفیقی مانند «یولاآ» ) ، الهگان بر هر دو بلا نازل می کنند (بر گیل گمش ایشتار و بر هرکول « دی یا نیرو هرا » )، هر دو قهرمان شیر می کشند و گاو مقدس آسمانی را از بین می برند، گیاه سحر آمیز جاودانگی را می یابند،از جزیره مرگ دیدن می کنند و .... تشابه حرکت گیل گمش بر روی آب تا رسیدن به اوته - نه- پیش تیم همچون حرکت«ادیسوس» از روی اقیانوس تا رسیدن به« چیرچه » و یا حرکت « دانته» با زورق و زورق بان در بخشی از دوزخ . اما تفاوت اینها در این است که گیل گمش در دنیای زندگان جایی که خورشید هر شب فرو می رود و روز به در می آید، اتفاق می افتد و او سعی در گذر از مرز بین ناشناخته ها با شناخت پذیری گیتی را دارد . اما در دانته و ادیسه این حرکت در دنیای مردگان اتفاق می افتد بسیاری از منتقدان ادبی معاصر گیل گمش را قهرمان پسا مدرن می دانند . از فرمالیستهای روسی تا بورخس و کالوینو همه بدین باورند که ادبیات کلیت بی نقص و تام و تمامی است که« در آن هیچ چیز ناپدید نمی شود، هیچ چیز آفریده نمی شود، همه چیز دگرگون می شود » بنابراین هرگز چیز نویی نمی نویسند، بلکه گفته ها و نوشته ها را تکرار می کنند و دوره هایی را از سر می گیرند و به شرح آنچه گذشته و نوشته شده می پردازند . کلیت اثر تراژیک است . سلوک آدمی است از بدویت تا رسیدن به کمال . آنجا که چشمش به حقایق دنیای زیرین و زمین باز می شود و از مرزهای جهل می گذرد و به آبادی علم می رسد. حماسه گیل گمش نمونه کامل و بارز ادبیات باستان است و فلسفه انسانهای باستان در مورد مرگ و زندگی . مرگ تکرار مکرر حقیقتی که به زندگی آدمی سایه افکنده و راه گریزی نیست مگر جاودانه شدنی از جنس جاودانگی گیل گمش که پس از هزاران سال هنوز زنده و با طراوت از میان هزاران خشت نبشته سر بر آورده و در میان انواع فرهنگ ها و قوم ها و ملیت ها به زبانهای مختلف تفسیر، تعریف و ترجمه شده است . گیل گمش پادشاه افسانه ای اوروک , شهر بسیار کهن سومر درمنطقه بین النهرین, است که پس از مرگ بمقام الوهیت رسید و به افتخار او در شهر اوروک مراسم مذهبی خاص ایجاد شد .این منظومه او را بصورت قهرمانی بزرگ , زیبا و خردمند تصویر می کند که دو سوم وجود او خدائی بود و تنها یک سوم وی به انسان میماند . با انکیدو(enkidou) دوست و همرزم خود پیروزیهای شگرفی بدست می آورد و عشق الهه ایشتار(عشتار) را بخود بر میانگیزد , ولی گیل گمش این عشق را نمی پذیرد . ایشتار از بی اعتنایی او بر آشفته می شود و از اینرو , گاومیش آسمانی را بزمین می فرستد تا او را از پای در آورد و گشتزار ها را لگد کوب کند . ولی گیل گمش وانکیدو گاومیش را می کشند . آنگاه خدایان بدر خواست ایشتار بیماری مرگباری برانکیدو نازل می کنند . گیل گمش از مرگ دوست خود از پای درآمده خود از مرگ در هراس می شود : گیل گمش بر دوست خود ,انکیدو , بتلخی می گرید و سر بصحرا می نهد : « آیا من خود نیز بسان اآ بانی( eabani نام دیگر انکیدو ) نخواهم مرد ؟» اندوه در قلبم رخنه کرده است از مرگ می هراسم , سر به صحرا می نهم » به این ترتیب گیل گمش بر آن می شود که از راز زندگی و مرگ پرده برگیرد . او از افسانه های کهن در می یابد که کسانی مانند اوت نا پیش تیم(outnapishtime) و زوجه اش وجود داشته اند که به آنان زندگی جاوید بخشوده شده است . از اینرو راه دیار خدایان را پیش می گیرد و بسفری خطرناک دست می زند تا اوت نا پیش تیم را بیابد و از او بپرسد که چگونه زندگی جاوید یافته است . پس از سفرهای دور و دراز از موانعی هراس انگیز می گذرد و به کرانه دریای آسمانی می رسد . در آنجا اله نگهبان درخت زندگی saleeme وی را متوقف می سازد و باو می گوید که بیهوده در طلب هدفی واهی است , زندگی جاوید خاص خدایان است . وی را اندرز می دهد که باز گردد و از زندگانی خود بهره برگیرد . ولی این پند اخلاقی , که آشکارا در محافل عالی اشرافیت بابلی بشدت رواج دارد , هرگز گیل گمش را ارضا نمیکند . از اینرو براه خود ادامه می دهد و سرانجام به اوت نا پیش تیم دست می یابد . او نیز چیزی برای تسکین گیل گمش ندارد . اوت نا پیش تیم حکایت می کند که در زمان سلطنت او در شوروپاک( shouroupak) خدایان , که از آدمیان در خشم شده بودند , طوفان نوح را بزمین نازل کردند . همه چیز نابود شد مگر او و خانواده او , زیرا رب النوع اآ که دوستدارشان بود انان را قبلا از مصیبت با خبر ساخته بود و خود او را بر آن داشته بود که یک کشتی بسازد . اینجای داستان دقیقا با داستان حضرت نوح پیوند خورده است . هنگامی که طوفان فرو نسشت خدایان اوت نا پیش تیم و زوجه اش را نزد خود پذیره شدند و زندگی جاودان بانان بخشودند . وی سپس از گیل گمش پرسید : « و اینک کدامیک از خدایان ترا در محفل زندگان جاوید راه می دهد؟» هیچیک از خدایان انجام چنین خدمتی را بعهده نمی گیرد . از اینرو گیل گمش به اندرز اوت نا پیش تیم در صدد بر می آید که با یک رشته عملیات جادوئی بر مرگ چیره شود . ولی در اینجا نیز شکست می خورد خسته و نا امید بسرزمین پدری باز می گردد و انکیدو را از قلمرو مردگان فرا می خواند تا « قانون زمین » را بشناسد و بسرنوشت غم انگیز اتباع نرگال (nergal خدای سرزمین مردگان ) و ارش کیگال ( ereshkigal الهه سرزمین مردگان و زوجه نرگال ) پی ببرد . متاسفانه پایان منظومه از میان رفته است . گمان می رود که گیل گمش می میرد . منظومه گیل گمش بدون انکه مسئله مرگ و زندگی را حل کند , از انجا که نخستین مساعی انسان در انتقاد از مذهب در آن بجشم می خورد , اثری جالب توجه است . گیل گمش آن جسارت را دارد که خدایان را بمبارزه بطلبد و حتی بر آنان چیره شود خدایان ناگزیر می شوند عصیان او را چشم پوشی کنند . این منظومه در ادبیات سایر اقوام دنیای باستان تاثیری عظیم بجای گذاشته است . توضیح این که در آثار ادبی باستانیان برخی انسان ها پس از مرگ به مقام خدایی یا شبه خدایی می رسند و این موضوع نباید برای خوانندگان عجیب باشد. چنین چیزی را می توان اکنون نیز پس از مرگ بسیاری از افراد با نفوذ در جامعه کنونی مشاهده کرد که برای آنها مقام والایی در نظر گرفته می شود. « یاداوری این نکته خالی از فایده نیست که زمانی مسیحیان اروپا برآن شده بودند که از طریف انجیل و کتاب تورات مکان های ذکر شده را در آن بیابند و بین النهرین نخستین جایی بود که حقانیت کتاب های آسمانی را به طور شگفت آوری تایید کرد. افسانه گیل گمش و مخصوصا این بخش از آن که به داستان حضرت نوح اشاره دارد نیز گواه دیگری شد بر راستی و درستی داستان آن حضرت.»


مقام زن در دولت شهر سومر (سومر باستان):.

زنان در متن اجتماع اما این اقوام سومری از کجا آمدند؟ از مقایسه ی ویژگی های جسمی و ظاهری و بویژه زبانی و اجتماعی، می دانیم که سومریان قومی مهاجر بوده اند. از نظر ظاهری (مثل شکل جمجمه) با اقوام العبید تفاوت دارند، زبانشان به کلی با زبانی که در منطقه صحبت می شده متفاوت است. مثلا حتی نام شهرهای معروف سومری از همان زبان محلی پیش از آنهاست و نه از خود زبان سومری. ولی از نظر اجتماعی معلوم است که قوم مهاجر به کلی از نظر فن و تکنیک از قوم محلی برتر بوده و تغییراتی که در ساخت منطقه صورت گرفته با سرعتی بوده که محصول یک روند بسیار تدریجی محلی نیوده است. این اقوام از شرق منطقه و از کوههای زاگرس وارد سرزمینی که سومر نام گرفته شدند. ملارت حتی از منطقه ای در آناتولی ترکیه امروز نام می برد به نام کتل هویوک که رابطه هایی فرهنگی با تمدن سومر داشته است. می توان چنین گفت که کوچ سومریان شاید از این مسیر صورت گرفته است. بطور کلی این نظر پذیرفته شده که اقوام سومری بدلیل ازدیاد جمعیت و کافی نبودن زمین و محل مناسب برای زندگی مجبور به مهاجرت شده اند. ملارت نشان داده است که ساکنان کتل هویوک در جوامع مادرمحور زندگی می کرده اند. از جمله آثاری که او ارائه می کند یکی روش دفن مردگان است. فرزندان همیشه با مادر به گور سپرده می شدند و آنهم در ایوان اصلی و بزرگ خانه. دفن کردن فرزندان با مادر نشانه ی وجود زنجیره ی خویشاوندی از طرف مادر است و نه از طرف پدر. تصاویر و حکاکی های هویوک هم نشانه های دیگری از مادر محور بودن آن جوامع را نشان می دهند. نقشه دولت-شهرهای سومر کرامر معتقد است که ریشه ی سومری ها به حدود دریای خزر و کوهها و کوهپایه های آن بر می گردد. در حماسه های سومری نام دولت - شهری به نام آراتّا (Aratta) که به احتمال زیاد در منطقه دریای خزر بوده است آمده است. زبان سومری هم نقاط اشتراک زیادی با زبانهای اوراسیایی دارد که اینهم نشانه ی دیگری می تواند باشد. آنچه که مورد اتفاق نظر است اینست که سومریان از نقاط کوهستانی به سرزمین های صاف میانرودان مهاجرت کرده اند. معابد سومری که با نام زیگورات (Ziggurat) خوانده می شوند نشانه ای از ارتفاعات کوهستانی هستند که سومریان، به یاد گذشته ی خود و آیین های مقدسشان در بلندی کوه ها، بنا می کرده اند. بعدها حدود هزار و پانصد سال دیرتر در دادو ستدهای فرهنگی، این زیگورات ها الهام بخش اهرام مصری شدند. اما وقتی که از نقش زنان در اداره ی جوامع سومری می گوییم بد نیست ابتدا ببینیم جوامع سومری چگونه شکلی داشتند و چگونه اداره می شده اند. ونقش زنان را در میان این بررسی معلوم می کنیم. سومریان مجموعا 15 دولت- شهر در کرانه های رودهای دجله و فرات ایجاد کردند و یا شهرهای اولیه را به تصرف در آوردند. از معروفترین آنها به اور (Ur)، لاگاش (Lagash)، کیش (Kish)، اریدو (Eridu)، اروک (Uruk)، اومّا (Umma) و نیپّور (Nippur) اشاره می کنیم. قدیمی ترین و قدرتمند ترین این شهرها اروک بوده است. لیست پایین سیر تحول تمدن سومری را نشان می دهد: العبید : 5000 سال تا 4000 سال پیش از میلاد اروک : سه دوره قدیم، وسطی و جدید – 4000 تا 3100 پیش از میلاد جمدت نصر – 3100 تا 2900 پیش از میلاد سلسله ی قدیم شامل I و II و III – از 2900 تا 2350 پیش از میلاد اکدیان – از 2350 تا 2100 پیش از میلاد اور III از 2100 تا حدود 2025 پیش از میلاد و ظهور بابل دولت-شهر یا "هر واحد شهری شامل خود شهر و اراضی زراعتی حومه آن بود. گاه چند شهر کوچولو و چند قریه و روستا و آبادی را نیز در بر می گرفت. مرکز هر واحد خود شهر بود شامل بندر، کانال، معبد، خانه، دکان، کارگاه و مرغزار." جمعیت شهرهای سومری در مقایسه با آن زمان بسیار زیاد بود. جمعیت شهر لاگاش را که تازه بزرگترین شهر هم نبود به حدود صد هزار نفر تخمین می زنند. لئونارد وولی از روی تعداد خانه های بقایای شهر اور، جمعیت آن را حدود پانصد هزار نفر برآورد می کند. بیشتر زمینهای زراعتی در مالکیت معبد بود و کشاورزان در بذرافشانی و محصول زمین با معبد شریک بودند ولی املاک شهری در مالکیت انفرادی بود. در باور سومریان، هر شهر سومری از آن ایزد- بانویی بود که حامی آن شهر بود. طبیعی است که در میان همه ی ارگانهای اداره کننده، معبد که محل استقرار ایزد-بانو بود نقش مرکزی داشته باشد. همین که بسیاری از ایزد-بانوهای سومری حامی شهرها و خدایان عناصر طبیعی و اجتماعی ماهیت زنانه داشتند، نشاندهنده ی قدرت زنان در جهانبینی سومری است. در معابد هم مقدسین زن یا کاهنه ها نه تنها قدرت مذهبی که فدرت سیاسی و اداری هم در اختیار داشته اند. لازم به یادآوری هست که بعدها با یکپارچه شدن شهرهای سومری این قدرت مرکزی بین معبد و کاخ شاهان سومری مورد رقابت و کشاکش بود. اقتصاد سومر با ازدیاد جمعیت و نیاز به تولید بیشتر مواد غذایی و وسایل زندگی بزودی از حالت تولید خانوادگی بیرون آمد و تولید بیشتر و بیشتر خصلت اجتماعی بخودش گرفت. نظریه های متفاوتی درباره شکل تولید اجتماعی ارائه شده است. تحقیقات نشان می دهد که اثرات این اجتماعی شدن تولید، تاثیرات زیادی روی زندگی زنان گذاشته و تعداد بسیاری از زنان عملا بصورت نیروی کار اجتماعی فعال درآمده بودند. تقسیم کار اجتماعی و جدایی نقش اجتماعی زن و مرد هم بتدریج از همین جا آغاز می شود. شواهد بدست آمده از مناطق باستانشناسی نشان می دهند که زنان بیشتر در صنایع پشم ریسی، بارچه بافی و بعدا لباس دوزی شرکت داشته اند. با اینکه مردان هم در این صنایع مشغول به کار بوده اند، اما نشان داده شده که بیشترین نیروی کار را در این رشته ها زنان تشکیل می داده اند. همچنین زنان در امور انبار و ذخیره ی مواد غذایی شرکت فعال داشته اند. نکته ی دیگر اینکه زنان همپای می توانسته اند نقش رهبری و مدیریت گروه های کار را بعهده بگیرند و این نقش ریاست تنها موارد استثنایی نداشته است. می دانیم سومریان اولین تمدنی بودند که خط الفبایی میخی را اختراع کردند و در تمامی امور اداری اجتماع فعالانه بکار گرفتند. قدم بعدی پس از اختراع خط، آموزش آن به تعدادی از افراد است تا در کارهای اداری بکار گرفته شوند. آموزشگاه های سومری در داخل معابد برپا می شد که کودکان خواندن و نوشتن و ریاضیات را یاد می گرفتند. در الواح سومری نام زنان هم بعنوان حسابداران معابد آمده است و تعدادی از زنان بعنوان محاسب کار می کردند کرامر در میان لیست 500 نقری دبیران دیوان نام زنی را ندیده است است ولی ادوارد شیرا در بررسی الواح گلی سومر به حسابداران و دختران "منشی" سومری برخورد کرده است. طبیعی ست که این زنان در سنین پایینتر در آموزشگاه های معبد خواندن و نوشتن را آموخته باشند. از دیگر حقوق اجتماعی، زنان دارای حق قضاوت بوده اند و برکرسی قضاوت می نشستند و یا حق طرح شکایت در دادگاه را داشته اند. زنان از حق مالکیت برخوردار بوده اند و می توانسته اند در خرید وفروش اجناس شرکت کنند. و البته از نقش های مهم اجتماعی آنان هم خدمت در مقامات بالای معبد بود که همانطور که در بالا آمد، نمی توانسته است بدون قدرت سیاسی و اداری بوده باشد. بعنوان مثال مقام اول روحانی (Ensi) معبد را زنان هم می توانسته اند در اختیار داشته باشند و تفاوتی در میان نبوده است. زنان طبقات ثروتمند در مالکیت و اداره ی آنچه در اختیار خانواده شان بود آزادی داشتند. شواهد باستان شناسی و متن کتیبه های سومری نشان از تک همسری بودن اکثریت مطلق جامعه دارد و نشانه های چند همسری فقط در کاخهای پادشاهان دیده می شود. مرد به سختی می توانست زن دوم اختیار کند. ومعمولا اگر زن رسمی صاحب بچه نمی شد، مرد می توانست در این صورت زن دومی اختیار کند که البته از حقوق برابر با زن اول برخوردار نبود. در اینجا متن بند 144 قانون حمورابی را که معتفدند از قوانین سومری گرفته شده درباره ازدواج دوم می آوریم: "اگر مردی با زن نازایی ازدواج کند و آن زن نازا دختر برده ای به شوهرش بدهد و آنها صاحب پسری بشوند، و بعد آن مرد تصمیم بگیرد که زن دیگری صیغه کند، آنها (زن قبلی) نباید موافقت کنند و آن مرد نمی تواند زنی دیگر را صیغه کند. اگر مردی با زن نازایی ازدواج کند و او پسری برای آن مرد نیاورد و آن مرد تصمیم بگیرد که زنی را صیغه کند، می تواند آن مرد زنی را به صیغه ی خود درآورد. مرد می تواند زن صیغه را به خانه بیاورد ولی آن زن با زن اول برابر نخواهد بود." بطور کلی قوانین حمورابی در مورد مردان شرایط آسانتری برای طلاق قائل است تا برای زنان. زنان در صورت اسیر شدن مرد در جنگ یا فرار مرد از خانه و کاشانه (شاید در اثر عدم توانایی برای پرداخت بدهی و نزول) می توانستند طلاق بگیرند. باید توجه کنیم که این قوانین مربوط به زمان افول تمدن سومریان و اوج تمدن بابلی است ولی بدون شک این قوانین ریشه در قوانین سومری دارند. حدود هزار سال بعد است که در زمان حکومت آشوریان به مردان توصیه می کنند که "با زنان مانند دامهایتان رفتار کنید." قوانین آشوری برای زنان بسیار سخت و محدود کننده بود و حتی برای حجاب زنان قانون می گذارد و تنها روسپیان را از پوشاندن سر معاف می کند. متن چند قانون آشوری را در اینجا می آوریم تا ببینیم که محدودیت های زنان چگونه شکل قانونی و نهادینه بخودش گرفته است. محدودیت هایی که با شکل های مختلف هزاران سال است که دوام آورده اند: بند 1.37 – اگر مردی زنش را طلاق بدهد، اگر خواست می تواند چیزی به او بدهد، اگر نخواست احتیاجی نیست که چیزی به او بدهد، او را می تواند دست خالی روانه کند. بند 1.40 – اگر زنان یا دختران مردی به کوچه بروند، موهای آنان باید پوشیده باشد. روسپی خودش را نباید بپوشاند. زنان خدمتکار خودشان را نمی پوشانند. پیراهن روسپیان و خدمتکارانی که پوشیده باشند توقیف خواهد شد و 50 ضربه تازیانه خواهند خورد و روی سرشان قیر ریخته خواهد شد. تمدن سومری نفوذ سیاسی و بویژه فرهنگی زیادی در اقوام سرزمین های مجاور داشت. با اینکه قدرت سیاسی و برتری نظامی می توانست تغییر کند، اما نفوذ فرهنگی سومریان بسیار پابرجا تر بوده است. از سرزمینهای مجاور، «عیلام» که در جنوب غربی ایران امروزی واقع بوده بخصوص از سومریان و بعد بابلیان تاثیر پذیرفته است و طبیعی ست که جایگاه زنان هم از این تاثیرپذیری فرهنگی جدا نمانده باشد. والتر هینتس عیلام شناس برجسته نمونه هایی از حقوق و جایگاه زنان در تمدن عیلامی ذکر می کند که یادآور چنین جایگاهی در سومر است. طبق نوشته ی هینتس زنان از حق شهادت دادن در دادگاه برخوردار بودند و اثر ناخن آنها در لوحه های گلی در کنار آثار انگشتان مردان باقی ست. دختران به مقدار مساوی با پسران ارث می بردند و گاه هم تنها وارث بودند. زنان همچنیم حق خرید و فروش داراییها و از جمله املاکشان را هم داشتند. جامعه ی عیلام با اینکه جامعه ای پدرسالار بود و لی شواهد بدست آمده نشان می دهند که زنان از جایگاه والایی برخوردار بوده اند . ولی روند رشد تضادهای درونی جامعه ی سومر مانند افزایش نزول خواری و بهره های سنگین که برای بسیاری موجب از دست دادن رشته های خانوادگی و سقوط به مرتبه بردگی و بیگاری می شد از یک طرف و افزایش جنگ های میان شهرهای سومری و تهاجم قبیله های بیابانگرد به شهرها از طرف دیگر، رفته رفته نقش اجتماعی زنان را دگرگونه کرد. دوران جنگها و حماسه های پهلوانی به مردانی نیرومند و جنگجو و قهرمان نیاز داشت تا بتوانند ارتشهای تهاجمی را رهبری کنند. از طرفی رشد درونی جامعه ی سومری سبب می شد که نیاز به نیروی کار و وسایل تولید اجتماعی افزایش پیدا کند و از طرف دیگر در جریان افزایش جمعیت، گوناگونی بیشتر کارها و تخصصی شدن کارها در جامعه ی سومر، سهم زنان بیشتر در خانه ماندن و پرستاری از بچه ها می شد و زنان کمتر و کمتر در کارهای اجتماعی شرکت می کردند که این البته باید مربوط به اواخر موجودیت سومر بعنوان واحد سیاسی باشد. کمرنگ شدن نقش اجتماعی زنان رابطه مستقیم با افزایش قید و بندهای شخصی و اجتماعی دارد. بطوری که در هزاره ی سوم که تعداد بسیاری اسناد و الواح سومری در دست داریم با خانواده ای کاملا پدر محور روبه رو هستیم و زنجیره ی خانوادگی از طریق پدر منتقل می شود. اما هنوز زنان از حقوق بالایی در اجتماع برخوردار هستند. انگاره های دینی و اسطوره ها تاریخ اولیه سومر پیش از طوفان وسیل بزرگی که زیانهای سختی به آنها وارد کرد (طوفان و سیلی که بعدها در ادیان سامی الهام بخش "طوفان نوح" شد) ، در هاله ای از افسانه فرو رفته است. برای بهتر فهمیدن وضعیت آن زمان جامعه ی سومری باید بیشتر و بیشتر به انگاره های دینی و اسطوره ها رجوع کنیم. از طرف دیگر برداشت های بسیار متفاوتی از اسطوره ها حتی در میان استادان و محققان وجود دارد که بیان همه ی آنها نه از عهده ی نگارنده ی این سطور بر می آید و نه قضاوت در درستی آنها کار ساده ای ست. پس ما سعی می کنیم فقط خطوط کلی از جایگاه زنان را با تکیه بر اسطوره ها و انگاره های دینی ترسیم کنیم. فراموش نکنیم که اسطوره ها و انگاره های دینی هر قومی بازتابی از روح و تفکر مشترک آن قوم است. اسطوره ها و انگاره ها می توانند تا مدتها دوام بیاورند بی آنکه آن پایه ی اجتماعی را هنوز داشته باشند. یک خدا-بانو می تواند در یک جامعه ی پدرسالار مانند جامعه ی سومر هم مدتها دوام بیاورد ولی هدف من طرح ریشه های شکل گیری چنین اسطوره ها و انگاره هایی است. سومریان سرچشمه ی هستی را اقیانوسی بی شکل از آب می دانستند که خدا-بانویی با نام نامّو (Nammu) مظهر آن بود. "آسمان در مالکیت خدایی به نام «آن» بود و زمین را خدابانویی به نام «کی» هدایت می کرد. هر دو اینان فرزندان «نامّو» بزرگ مادر اولیه بودند. از پیوستگی آنان «آنلیل» مرد-خدا ی هوا زاده شد که زمین و آسمان را از هم جدا کرد و خود در میانشان جا گرفت." از دیگر افسانه های آفرینش سومری، افسانه «اینانّا (Inanna) و ایزد خرد» است که در طی آن به باور مردم شهر «اروک» که اینانّا حامی شهر آنهاست، تمامی قوانین آسمانی تمدن را از« انکی (Enki)» می گیرد. در یک ضیافت آسمانی، «انکی» قوانین آسمانی (Me) را به اینانّا هدیه می کند و البته این خود ایزد-بانوست که آنها را طلب می کند. به گوشه هایی از این سرود مقدس توجه کنیم: "(انکی) می گوید: به نام قدرتم! به نام آستان مقدسم! به دخترم اینانّا تقدیم می کنم. کاهنگی والا! خداوندگاری! دیهیم نجیب زادگی پردوام! اورنگ شاهی!" و بتدریج در طول ضیافت آسمانی این قوانین و عناصر (Me) در اختیار اینانّا قرار می گیرد: "راستی، فرود و فراز به جهان زیرین، هنر عشق ورزیدن و بوسیدن اندام مردانگی، کاهنگی مقدس آسمان، برگزاری سوگواری، شاد کردن دلها، انجام داوری، گرفتن تصمیم، افزار سنجش، هنر رک گویی، هنر بدگویی، هنر سخن گویی نکوهش بار، هنر سخن گویی ستایش بار، میخانه ی مقدس، ابزار موسیقی، هنر آوازه خوانی، هنر قهرمانی، هنر توانمندی، هنر خیانت، هنر درستکاری، یغماگری شهرها، نیرنگ، مهربانی، درودگری (نجاری)، مسگری، دبیری، آهنگری، چرمسازی، لکه گیری، بنایی، نی سازی، گوش شنوا، توان ژرف نگری، آیین پاکیزه سازی، قلم، ... ، توان تمرکز، شیر تیزدندان، برافروختن آتش، فرونشاندن آتش، بازوی خسته، خانواده ی گردآمده، زاد و رود و ..." در افسانه ی بالا، انکی پدر خیلی زود از آنچه به اینانّا بخشیده پشیمان می شود و در برابر مقاومت دختر، جادوها را به چالش با او می فرستد اما اینّانا موفق می شود که تمام این قوانین را ازآن خود کند و به مردم سومر پیشکش کند. آنچه در بحث ما مهم است جای والا و قدرتمند ایزد-بانوها است در جهانبینی سومری. مهم اینست که چنین جایگاهی نمی توانسته است بدون زمینه های عینی در زندگی واقعی اجتماعی باشد. در منظومه ی سومری حدود 160 آیین یا قانون آسمانی (Me) را شناسایی کرده اند که حدود 60 تای آنها خوانده شده اند. اینها در واقع اجزای سازنده ی تمدن سومری را تشکیل می دهند. در میان آنان «مقام والا و جاودانی زن» و «زن مقدس» هم وجود دارد. نمونه های بسیاری از جایگاهی که خدا-بانو ها در انگاره های دینی سومریان داشتند در دست است که یک نمونه ی آن را در اینجا می آوریم: "بانویی که سرچشمه سرفرازی این سرزمین است و تکیه گاه استوار سیاه سران (نامی که سومریان به خودشان می دادند) «اشنان» شاه بانوی حامی سومر که نعمت ها را بر سرزمین ما جاری می سازد." "«نانشه» بانویی که یتیمان را دلداری می دهد، بیوه زنان را از یاد نمی برد، گردنکشان را به ورطه ی هلاک می کشد." جالب اینست که با ورود سومر به دوران پهلوانی و جنگجویی، بسیاری از این ایزد-بانوان به شاه-خدایان تبدیل شدند. جایگاه زنانگی در اسطوره ها و باورهای دینی فقط مخصوص سومر نیست. بعنوان مثال تمدن باستانی عیلام هم که در بالا به آن اشاره کردیم چنین جایگاه والایی را برای زنان در خود دارد. الهه برتر یا الهه ی آسمانها در انگاره های عیلامی «پینیکیر (Pinikir) » نام دارد که مادر شایسته ی همه ی خدایان عیلامی بود. باز هم طبق نوشته ی هینبس "در هزاره سوم پیش از میلاد، «مادر بزرگ خدایان» هنوز سلطه بی چون و چرایی بر نظام مذهبی عیلام داشت، اما در طول دومین هزاره تغییری بوجود آمد. همچنانکه مادرسالاری قدیم الاعصار عیلام به جریان تدریجی ارتقا مقام مردان گردن نهاد به همین ترتیب هم ترکیب جدیدی در ترتیب خدایان بوجود آمد. مادرخدایان چه پینیکیر و چه کیریرشا، نه بی درگیری، سرانجام به برتری یک خدای مذکر گردن نهاندند، اما این الهه زن هرگز از گروه خدایان برتر عیلامی حذف نشد، زیرا که در قلب افراد عامی جایگاهی ابدی داشت." نام خدای مذکری که بعدها جای مادر-خدایان عیلامی را گرفت «هومبان» بود. من این بحث را در اینجا به پایان می برم، فقط با این امید که خواننده ی علاقمند، خود بدنبال اطلاعات بیشتر و دقیقتر برود. همین که دانسته باشیم تصویری که ما از نیمی از جامعه ی بشری یعنی زنان در ذهن داریم، الزاما تصویری مطلق و همیشگی نیست خود گام بزرگی برای شناخت واقعیت تاریخی است. تصورات ما هر چقدر هم که مطلق و جاافتاده و قوی به نظر بیایند باز هم جز تابعی از موقعیت اجتماعی نیستند. آنچه سبب عقب افتادگی اجتماعی زنان بخصوص در جوامع روبه رشد مثل ایران است، نبود امکانات برابر اجتماعی برای رشد فردی و اجتماعی ست. در طول هزاره ها و قرون شرکت زنان در فعالیت های اجتماعی یا از اساس ممنوع و بشدت محدود بوده و یا فقط در رشته ها و فضاهای خاصی امکان وجود داشته است. بدیهی ست که برای جامعه در چنین شرایط محدودی، "نیازی" به رشد توانایی ها و دانش فردی و گروهی زنان وجود نداشته باشد. و این دور باطل همچنان ادامه پیدا کند. ------ ** متن زیر را از کتاب Sumerian Mythology اثر ساموئل کرامر آورده ام: سومری ها قومی غیر سامی و غیر هند و اروپایی بودند که در اوایل هزاره چهارم پیش از میلاد احتمالا از شرق میانرودان به این سرزمین وارد شدند. هنگامی که سومریان سرزمین های میان دو ردودخانه ی دجله و فرات را تصرف کردند بدون شک این سرزمینها در تصرف اقوام سامی بود و ورود آنها موجب کشمکش و درگیری میان دو قوم بر سر کنترل سرزمینهای میان دو رودخانه شد. کشمکش هایی که حدود دو هزار سال به طول انجامید. داده ها نشان می دهند که پیروزی ابتدا از آن سومریان شد. می توان در نظر گرفت که سومریان برای مدتی کنترل بهترین قسمت های منطقه را در دست داشتند و حتی توانسته بودن رقیبانشان را برای مدتی به سرزمینهای دوردست برانند. بدون شک سومریان در دوره ی پیروزی و قدرت در هزاره ی چهارم به پیشرفت های مهمی در عرصه ی سازمانهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دست پیدا کردند. این پیشرفت اقتصادی همراه با رشد و تکامل مفاهیم و موضوعات دینی و معنوی، باید اثرات ماندنی در مردم خاور نزدیک که با سومریان در هزاره چهارم در تماس بوده اند گذاشته باشد. ولی شکست زودهنگام اقوام سامی نقطه ی پایانی بر کشمکش های میان دو قوم بر سر کنترل میانرودان نگذاشت. بدون شک با کمک گروههای مهاجمین تازه وارد از از شبه جزیره عربستان، اقوام سامی تقویت شدند و حتی صورت تهاجمی بیشتری به خود گرفتند. بدین ترتیب از اوایل هزاره سوم شاهد عقب نشینی تدریجی سومریان به نقاط جنوبی تر میانرودان هستیم، از نیپّور به طرف خلیج فارس. اقوام سامی در شمال نیپّور در موقعیت خوبی قرار داشتند. در میانه ی هزاره سوم رهبر بزرگ سامی به نام سارگون ظهور می کند که سلسله ی اکد را پایه می گذارد. سارگون و پادشاهان بعد از او سومریان را بسختی به سوی جنوب عقب راندند که با اسارت بسیاری از سومریان و جایگزین کردنشان با سامیان همراه بود. این شکست آغاز افول سومریان بود. سومریان در اواخر هزاره ی سوم آخرین کوشش را برای بدست گرفتن کنترل میانرودان انجام دادند، و با استقرار سلسله اور سوم (Ur III) پیروزی هایی هم کسب کردند. با اینحال سامیان نقش بزرگی حتی در این پادشاهی جدید سومری ایفا کردند بطوری که سه پادشاه آخر این سلسله که بیشتر از یک قرن دوام نیاورد، نامهای سامی داشتند. با سقوط و از میان رفتن آخرین پاینخت Ur، در حدود 2050 پیش از میلاد، بتدریج سومر بعنوان یک واحد سیاسی از میان رفت. کمی بعد از سقوط قطعی سومر، قوم آموررو (Amurru) که از اواخر هزاره سوم بتدریج در جنوب میانرودان رخنه کرده و مستقر شده بودند، شهر بابل را پایتخت خودشان قرار دادند و زیر فرمان رهبرانی مثل حمورابی موقتا حکومت میانرودان را به دست گرفتند. بدلیل سیطره ی بابل بر منطقه در هزاره دوم و هزاره اول پیش از میلاد، کشوری که روزگاری سومر نامیده می شد، به نام بابل خوانده شد. نامی که هنوز هم استفاده می شود.


دولت شهرهای سومر:.

دولت شهرهای سومر در بین الهنرین :
چهارده دولت شهردر سراسر سومر و اکد وجود دارد که عبارتند از : سپیار- کیش – اکشک – لارک – نپیور – ادب – شوروپک – اوم – لاگاش – بدتیبیره – اوروک – لارسا – اور – اریدو ، و ضمن آنکه باستان شناسان دو آبادی را از زیر خاک بیرون آورده اند که اسامی آنان نا معلوم است
مذهب در میان سومریان باستان:.

مذهب در میان سومریان باستان

شاید بتوان گفت سومریان مساوی مذهب و همه چیز خود را از مذهب داشته اند حتی آنان با ضعیف و قوی بودن خدای خود و مذهب بر دیگران تسلط می یافتند و زیر مجموعه خدای خود را در آنجا می ساختند حتی نگاه مجسمه های ارزشمندی که در معبد ابو در تل اسمر توسط هنری فرانکفورت یافت شد نیز نگاهی مرموز دارند و دارای چشمانی درشت هستند که از نظر من بسیار زیبا می باشند و بنظرم دلیل بزرگی چشمان این باشد که خدایشان همه چیز را می بیند و بزرگ می باشد البته این نظریه تا به حال توسط کسی ارائه نشده و برخی می گویند چشمان به بالا خیره اند گویی به خدایشان نگاه می کنند . در کل اگر مذهب را از سومر حذف کنیم هیچی نمی ماند – چرا که 95% کتیبه ها از معابد بدست آمده اند و تقریبا تمام لوحها جایی بوده که به زبان ما کتابخانه است و اسناد و معاملات در آن حک می شده است . کاهنان یک ، سوم کشور را در اختیار داشته اند و همگی آنان خیلی بیشتر از پادشاه قدرت داشته اند (مانند کشور مصر باستان) . که شاهانی مانند اوروکگین و حمورابی در مقابله با آنان برخاستند که مبارزه آنان به اندازه طول پادشاهی شان بوده و دوباره همه چیز از نو و روزی از نو .

 


گورستان سلطنتی اور درعراق کنونی (سومر باستان):.

گورستان سلطنتی اور درعراق کنونی

این گورستان که توسط لئونارد وولی حفاری شده است . کاشف که خود از کثرت تجحیزات و وسایل مختلف مکشوف به وجد آمده ، در توصیف و تجلیل آن همه زینت آلات ، ظروف و سلاحهای مختلفی که همراه مردگان بوده در شگفت مانده است . کاسه ها خنجرهای زرین پیکرهایی از طلا و سنگ لاجورد ، قوچی که در بیشه گرفتار شده ، سرهای زرین و سیمین حیوانات و سر چندین بربط یا القار (آلت موسیقی چنگ مانند) روسری ملکه « شوباد» و مهمتر از همه کلاه خود زرین مس – کلم – دوگ  همه د ر زمره این کشفیات بوده است وی این گورستان را چنین توصیف کرده : در حالی که نوازندگان موسیقی می نواختند و سربازان گارد تشریفات درباریان را مشایعت می کردند بانوان درباری با لباسهای فاخر به دنبال جنازه سروران خود به سوی گورهای دهشتناکی که آرامگاه ابدیشان بود روان بودند همگی یکجا در دل خاک خابیده بودند**  

 وی ادامه می دهد:تردیدی نیست که این خاکسپاریها در دوران نخستین سلسله پادشاهان اور انجام شده است و در شانزده گور سلطنتی کتیبه های متعددی یافت شده که بیشترشان روی مهر استوانه ای است اما تنها به دنبال دو نام  مس – کلم – دوک – و اَ – کلم – دوک – عنوان لوگل (پادشاه) دیده می شود و دو نام دیگر یعنی اسامی ینن – یندا  همسر کلم دوک – و پو آبی همسر یم پادشاه ناشناخته ، عنوان ینن (ملکه ) آمده است اما تمام گورها به استثنای دو تا در دوران باستان نبش و غارت شده است و می توان کمبود کتیبه را در گورستان سلطنتی دیگر را به حساب گذاشت . اما آنچه حیرت آور است دفن جمعی اشخاص در گورهاست که گاهی تعدادشان به هفتادو چهار نفر در مقیاسهای کوچکتر و محدودتر در مصر باستان و در میان بعضی اقوام دیگر وجود  داشته اما درهیچ زمان دیگری از بین النهرین جز همین گورستان تا زمان صدام آدم کش دیگر دیده نشده است .

 

 

 


سومر باستان (سومریان باستان):.

مقدمه ای از سومریان متمدن
سومریان که شاید قدیمی ترین تمدن بین النهرین و عراق امروزی و جهان باشد و شاید از بافرهنگ ترین ملل جهان تا به امروز باشد .
سومر از ایالت های کیش - - اوروک – اور- لاگاش – اکشک – انلیل – نانار- نینورتا – آنو – سپیار- – اکشک – لارک – نپیور – ادب – شوروپک – اوم – بدتیبیره – لارسا – اورو – اریدو است تشکیل شده است .
بسیاری از مردم سومر را منشا تمدن بشر می دانند ولی این موضوع به صراحت رد می شود؛ دراینکه آنان خدمت بسیاری به بشر کرده اند و از قدیمی ترین های تمدن هستند بحثی نیست ، برای مثال کافی است بگوییم که از اواسط قرن نوزدهم به بعد حدود نیم میلیون لوح همراه با کتیبه پیدا شد که فقط 50000 ازآن ها از معبد نیوا واقع در نیپور ( عراق امروزی ) پیدا شد و این لوحها فقط مربوط به تمدن سومر است و این در حالی است که آشور – کلده – بابل و سام که تمدن های بعد از سومر هستند دارای هزاران هزار کتیبه و لوح گلی می باشند و بازهم این در حالی است که کل کتیبه های یافت شده از تمدن ایران و مصر شاید به 10000 نرسد.
سومر ازتمدن ایران سه هزار سال (3000 سال) و مصر نه صد (900) سال قدیمی تر است و سخن این جاست که ما ایرانیان خود را بهترین و قدیمی ترین فرهنگ ها می دانیم اما آیا با خدمتی که سومر در یک دوره 500 ساله به بشر کرده است برابری فرهنگ می کنیم؟
در تمام لوح ها حتی یک حرف خشونت بار به چشم نمی خورد و شاید همانند یک کتاب جامع دارای تمامی مسائل زندگی مانند : اسناد بازرگانی و قوانین و مسائل اداری و حقوقی ، شرح دستگاه اجتماعی سومری ، مذهب ، آئین ، ادبیات ، عشق ، کشاورزی ، اهلی کردن حیوانات ، ساختن ارابه ، سکه زدن ، حسابداری ، هنرها و صنایع ، اداره حکومت ، ریاضی ، علم پزشکی ، زه کشی زمین ، نجوم و هندسه ، ساعت و تقویم ، الفبا و فن نوشتن ، کتاب و کتابخانه ، آموزشگاه مدرسه ، موسیقی ، معماری ، نجاری ، لعاب دادن سفال ، قناعت به زناشویی با یک نفر ، جواهرات ، آرایش ، شطرنج ، مالیات ، شراب خوری و حتی خدای یگانه نیز ... و موضوعات متنوع و جزئی ، از زندگی انسان که شرح همه ی آن ها مسلماً در این کوتاه نمی گنجد .
آیا شما امروزه این مسائل را یادداشت می کنید؟ شاید بگویید نیاز نیست ، شاید هم دیگر نیازی نباشد، اما چه زیباست که در تمدن سومر این حرف بیهوده بوده و این الواح هم اکنون هستند تا ما نه ایلام، بلکه تمدن سومر را قدیمی ترین تمدن بدانیم.
ده ها انسان یک عمر زندگی خود را به ترجمه الواح سومر و ده ها نفر عمرخود را به شناسایی آن تمام کرده اند و هنوز یک و نیم قرن بعد از کشف الواح های متعدد از سو مر دانشمندان و باستان شناسان در حال ترجمه آثار هستند .
نکته ی مهم در تعریف سومر این است که نمی توان آغاز تمدن را تنها به سومریان منسوب دانست ؛ اما آثار باقیمانده تمدن از آن به حدی است که می توان آنان را از پایه گذاران مهم تمدن بشر دانست .
خاستگاه سومریان
بسیاری از مورخین جایگاه نخستین سومریان را درگیلان ومازندران و مناطق شمال ایران و برخی آنان را از شوش و غرب ایران می دانند ، افغان ها و برخی نیز معتقدند آنان از اهالی مردم فارس و کهکیلویه هستند و مسلم امر این است که ایرانی بوده اند و از خاک آنروزهای ایران برخاسته اند.

آفرینش انسان از نظر سومریان:
نخست یک ترجمه از کتیبه ای در مورد خلقت انسان می خوانیم :
1- من یک موجود وحشی خواهم آفرید که نامش انسان خواهد بود
2- یک انسان به راستی و درستی خواهم آفرید
3- وظیفه او خدمت به خدایان خواهد بود
4- تا خدایان در آسودگی زیست کنند
آنان معتقد بودند کینگو به نصیحت اِ آ به قتل رسید و مردوک از خون او نخستین انسان را آفرید – درست است که این قضایا خیلی ناقص و کوتاه است اما برای سومریان سرشار از مفاهیم بوده وضمن آنکه این سرود بوسیله کاهنان بابل نیز خوانده می شده .

عصر پادشاهی اساطیری
سومریان نیز مانند ما ایرانیان و دیگر ملل از عصر طلایی «ارید» در تاریخ خود یاد کرده اند که در آن نیاکان مقدس و قهرمانان الهی و اولیای مذهبی حکومت داشته اند . بزرگانی که با خدایان محشور بوده اند . بزرگانی چون گلیگمش . نخستین آنها آدَپ است که به تعبیر دیگر همان نخستین پیامبر در قرآن بزرگ (حضرت آدم) کیومرث در ایران به معنی کی : زنده و مرث : مرگ یعنی زنده و مرگ و یا مرگ و زندگی است . آدَپ نخستین فرزند خدای بزرگش «اِ آ» است و شهریار شهر ارید ،کهن ترین شهر سومری و بابلی است که «اِ آ» او را به مانند یک انسان خلق کرده و به او دانایی عطاکرده است ؛ اما خدایان حیاط ابدی را از وی دریغ داشته اند اما اینکه جانشین آدَپ چه کسی بوده است و تاریخ حکومت اولیا و انبیا د راساطیر بین النهرین چگونه ادامه می یابد روشن نیست .
در میان اسنادی که در دست داریم لوح های فهرستی هست که اسامی پادشاهان سومر را از آغاز تا پایان قرن 18 ق م نام می برد. این همان فهرست مشهور اسامی حکام سومر است که از حدود یازده کتیبه مختلف جمع آوری و در سال 1939 به وسیله پروفسور یاکوبسن منتشر شده است ارزش این سند بنظر من( enik) بسیار زیاد است . زیرا که نه تنها کهن ترین سنتهای سومری را شرح می دهد بلکه یک چارچوب زمان بندی شده ی بسیار عالی از آن زمان در اختیار ما می گذارد که می توان بسیاری از افسانه های عصر قهرمانی سومر را در آن جای داد . مانند : آفرینش انسان – افسانه مرگ – افسانه طوفان و اسطوره جاودانگی و... وهمچنین بوسیله ی سندی که یکی از روحانیون قرن 2 ق.م تنظیم کرده این پادشاهان به دو دوره تقسیم می شوند : پادشاهان قبل از طوفان و پادشاهان بعد از طوفان به موجب این دو مدرک قبل از طوفان هشت پادشاه بر بین النهرین حکومت کردند .
بر این اساس فهرست اسامی پادشاهان سومر ابتدا در شهر ارید و از آسمان به زمین واردشده (به یاد داشته باشیم قدیمی ترین آثارسومری در ارید یافت شده است ) اسامی و مدت سلطنت پادشاهان در زیر آمده است :
• پادشاهان اول و دوم در ارید و به مدت 648000 سال
• پادشاهان سوم و چهارم و پنجم (یکی از آن ها همان دموزی نیمه خدا بود ) به مدت 108000 سال در بد- تیبیره
• پادشاه ششم در لارک 22800
• پادشاه هفتم در سیپار به مدت 21000
• پادشاه هشتم که در شوروپک به مدت 18600
واما پس از طوفان به موجب این فهرست ، یک بار دیگر سلطنت در کیش که بقایای آن در حال حاضر مجموعه وسیعی در حدود 15 کیلومتری شرق بابل است آغاز شده ، سلسله نخستین پادشاه کیش بر بیست و سه نفر که هر یک به طور متوسط هزار سال که نام 22 نفر خوانا است که 12 نفر از آنها نام سامی دارند مانند (گلبوم= سگ) (کلومو= بره) (زدکاکیب= عقرب) و شش نفرشان نام سومری دارند و ریشه اسامی چهار نفر دیگر مشخص نیست که به احتمال اختلاف نژادی بین سومریان و سامیان باشد . همچنین دکتر رو دارد : شاید برخی از این شاهان واقعیت داشته باشند اما آخرین پادشاه سلسله اول که همان اک در مقابل پادشاه اوروک که همان گیلگمش بوده شکست می خورد و مجبور به پرداخت مالیات به اوروک بوده است گیلگمش پنجمین شاه اوروک بوده ، اوروک نیز شخصیت های مشهوری مانند : مسکیا کستر – انم کر لوگال بند و ... دارد.
اما راجع به انم کر ، حماسه منظومی در دست است که بر لوحه موجود در موزه شرق استانبول حک شده است : خلاصه داستان را می گویم enik : انم کر فرمانروای اوروک طی مکاتباتی ، فرمانروای «آرتا» را تهدید می کند که برای تزئین معبد «ایینَّ» سنگهای قیمتی ارسال دارد اِتا بلاخره پس از چند دوره فرازو نشیب قبول می کند آاِتا نسبت به اوروک در آن سوی هفت سلسله کوه قرار داشته و ظاهرا از حیث معادن غنی بوده .
بنظر می آید این سرزمین در محدوده قطعی ایران قرار داشته باشد . ادامه ماجرا چنین است از زبان کتیبه .
1) چون انم کر فرزند اتو – خدای خورشید
2) از خواهرش ایننَّ ، ملکه نیکو کاری
3) از ایننَّ مقدس چنین خواست:
4) بگذار مردم ارتا استادانه سیم و زر فراهم کنند
5) بگذار سنگئ لاجورد بیاورند
6) برای اوروک شهر مقدس ...
7) بگذار ارتا به اوروک تسلیم گردد
8) بگذار مردن ارتا ...
9) سنگهایی از کوهستان فراهم آورند
10) و معبد بزرگ و عظیم مرا بنا کنند ...
11) معبد آبزو را چون جبال مقدس بر پا دار
12) اِریدو را چون کوهسار پاکیزه کن
13) من در آن زمان که سرود های آسمانی آبزو را می سرایم
14) هنگامی که در اوروک و کلاب نامگذاری می کنم ...
15) مردم با دیده حیرت و تحسین بنگرند
16) ... ارتا به اوروک تسلیم خواهد شد .
قصد من از نوشتن این کتیبه شعر گونه این بود که شما نیز با سبک کتیبه های سومری آشنا شوید
منبع :ENI
<      1   2   3   4      >



.: نوشته های آرشیو نشده :.
هر آمدنی رفتنی داشت. ما هم از پارسی بلاگ رفتنی بودیم.
[عناوین آرشیوشده]