جمشید در ایران باستان - گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان

     

 

 

 

 

.: سایر زبان ها : عربی ؛ انگلیسی ؛ ترکیه ؛ فارسی :.

 

.: سایر بخش ها: دانلود کتابهای باستانی؛ ؛ اساطیر و افسانه های باستانی ؛ چهره های ماندگار ؛ انی کاظمی :.



جمشید در ایران باستان:.

جمشید

جمشید یکی از پادشاهان اسطوره‌ای ایرانی‌است و قدمتی بس کهن دارد. نام او در اوستاو متون پهلوی و متنهای دوران اسلامی آمده‌است. در اسطوره‌های ایرانی کارهایی سخت بزرگ به او نسبت داده شده‌است. در شاهنامه، جمشید، فرزند طهمورث و شاهی فرهمند است که سرانجام به خاطر خودبینی و غرور فرّه ایزدی را از دست می‌دهد و به دست ضحاک کشته می‌شود.


< type=text/java>
// if (window.showTocToggle) { var tocShowText = "نمایش داده شود"; var tocHideText = "مخفی شود"; showTocToggle(); }
//]]>

جمشید در اوستا

جمشید در اوستا پسر ویونگهنت (ویونگهان) است.نام او در اوستا به گونه ی ییمَ آمده است.واژه ی جمشید از دو بهره ساخته شده است، جم و شید ، جم دراوستایی برابر با همزاد و شید برابر با خورشید به کار برده می شود.

در فرهنگ واژه های اوستا در پی نام جمشید چنین آمده است :

«جمشید : دوران تابندگی و درخشش زندگی آریاییان. زمان جمشید زمانی بود که در آن مردمان به زدن خشت و ساختن ایوان و گرمابه و شهر، جام ها و آوند های سفالین، رشتن و بافتن ابریشم و کتان و پنبه، بر آوردن گوهر ها از دل سنگ، ساختن کشتی و بو و عطر و می و ......دست یافتند.

و چون خوش گذرانی در آن دوران به نهایت رسید با ستم بابلییان (ضحاک) روزگار خوش آریاییان در نوردیده گشت و جمشید یا کشور آریایی به دست برادرش به دو نیمه شد و ضحاکیان (بابلیان) هزار سال بر ایران زمین با ستم و سوختن و کشتن فرمانروایی کردند.»

بر پایه گزارش اوستا، زاده شدن جمشید، پاداشی بود که اهورامزدا در پی آماده ساختن نوشابه ی هَوم برای نخستین بار بدست ویونگهان، پدر جمشید، به او داده شد. در اوستا هات ? ، چنین می خوانیم :

(?)

«زرتشت بدو گفت : درود بر هَوم ِ ! ای هَوم ِ ! کدامین کس ، نخستین بار در میان مردمان جهان استومند ، از تو نوشابه برگرفت؟ کدام پاداش بدو داده شد و کدام بهروزی بدو رسید؟»

(?)

«آنگاه هَوم ِ اَشَوَن دوردارنده ی مرگ ، مرا پاسخ گفت :

نخستین بار در میان مردمان جهان استومند ، « ویونگهان » از من نوشابه برگرفت و این پاداش بدو داده شد و این بهروزی بدو رسید که او را پسری زاده شد : «جمشید » خوب رمه ، آن فره مندترین مردمان ، آن هور چهر ، آن که به شهریاری خویش جانوران و مردمان را بی مرگ و آبها و گیاهان را نخشکیدنی و خوراکها را نکاستنی کرد.»

(?)

«به شهریاری جم دلیر ، نه سرما بود ، نه گرما ، نه پیری بود ، نه مرگ و نه رشک دیو آفریده. پدر و پسر ، هر یک [به چشم دیگری ] پانزده ساله می‌نمود. [چنین بود ] به هنگامی که جم خوب رمه پسر ویونگهان شهریاری می کرد.»

گزارش اوستا در آبان یشت، کرده ی هفتم، از چگونگی خواستار شدن جمشید پادشاهی را از اردویسور آناهیتا و دست یابی او به پادشاهی، چنین است :

(??)

جمشید خوب رمه در پای کوه هُکَر، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند او را پیشکش آورد...

(??)

و از وی خواستار شد:

ای اَرِدویسوَر اَناهیتا ! ای نیک ! ای تواناترین ! مرا این کامیابی ارزانی دار که من بزرگ‌ترین شهریار همه­ی کشورها شوم؛ که بر همه­ی دیوان و مردمان [ دُروَند ] و جادوان و پریان و «کَوی»ها و «کَرَپ»های ستمکار چیرگی یابم؛ که من دیوان را از دارایی و سود - هر دو - و از فراوانی و رمه - هر دو - و از خشنودی و سرافرازی - هر دو - بی بهره کنم.

(??)

اَرِدویسوَر اَناهیتا - که همیشه خواستار زَور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند - او را کامیابی بخشید.

پادشاهی جمشید دورانی بوده که در آن نه سرما و نه گرما ی بسیار بوده و جهان از مرگ ِ دیو آفریده پاک بوده است.(آبان یشت . ?-?)

بنا بر گزارش اوستا، جمشید پادشاهی بود که آریاییان را پس از یخبندانی بزرگ از سرزمین های سرد به بیرود، به سوی ایرانویج (مرکز نژاد و تخمه ی آریا) رهنمون شد.

چکیده ی این گزارش چنین است که :

«اهورامزدا با جمشید هشدار می دهد که مردمانش گرفتار سه زمستان و یخ بندان هراس انگیز خواهند شد که در پی آن همگی زیوندگان از مردمان و جانوران و گیاهان نابود خواهند گشت. به راهنمایی اهورامزدا و برای چاره اندیشی در برابرچنین تبهکاری مرگباری، جم پناهگاهی ساخت که آن را ورجم کرد گویند و تخمه ی گونه های جانوران و گیاهان و بهین مردمان را به آن جا برد و به دور از سرما و گزند آن نگاه داشت تا پس از به پایان رسیدن آن سرد زمستان های مهیب، که در پایان هزاره ی اوشیدر پیش می آید و در پی گزند رسانی های دیو ملکوس مردم و جانوران مفید نابود می شوند، در های این پناهگاه را بگشاید و دوباره جهان آبادان و آکنده از به گزیده ی زیوندگان نژاده و نیک تبار گردد.

پس جمشید چنان کرد و زمستان سخت فرا رسید، سی سد سال مردن به جم لابه می کردند که مردم و جانوران افزون شده اند و در ور جای نمی گیرند. پس جمشید از کوه ور بالا رفته و با گفتن واژه ی سپندارمذ سه بار چوبدستش را بر زمین کوبید و با زمین چنین گفت که : فراز رو و فراخ شو، پس زمین در سه پستا (نوبت) فراخ شد.

پس از پایان سرما و یخ بندان، و با بازگشت زیوندگان از ورجم کرد به زمین زندگی دوباره بر زمین رونق گرفت و جهان از مردمان نیکو سرشت پر شد. کشت زار ها سبز شدند و شرسار از گیاهانی شفا بخش که دشمن بیماری ها هستند و آن ها را از بین می برند. دیگر نه بیماری مرگ بار بود و نه تباهی و سیاه کاری. مرگ تنها در پی پیری روی می نمود یا کشته شدن. و به این گونه بزرگ ترین و کارا ترین سلاح اهریمن که مرگ است ناتوان شد و نیروی خود را از دست داد.»

از این پناه گاه در اوستا با نام ور ِجم کرد یاد شده است. وَر در زبان اوستایی برابر با جای سر پوشیده، پناهگاه، غار است و کِرِتَ (کرد) برابر با فراهم کردن، پایه گذاشتن، ساختن است که ورجم کرد برابر می شود با پناهگاهی که جمشید ساخت.

در اوستا جمشید با دو پاژنام هووتور و سریره آمده است که هووتور برابر با دارنده ی گله و رمه ی خوب و سریره برابر با زیبا است.

در پایان کار و در پی یورش بابلیان (ضحاکیان) جمشید به دست ضحاک با ارّه به دو نیم شد. در اوستا واژه ی ییمُو کِرِنت برابر است با : آنکه جمشید را به دو نیم کرد.


 جمشید در شاهنامه

در شاهنامه جمشید فرزند تهمورث و شاهی فرهمند است که سرانجام در پی خود بینی، فره ایزدی را از دست می دهد و به دست ضخاک کشته می شود.

پادشاهی جمشید در شاهنامه هفت صد سال است. کارهایی که انجام آن در شاهنامه به او نسبت داده شده است :

ساختن ابزار جنگ:

بر پایه گزارش شاهنمامه نخستین کاری که جمشید پیش گرفت ساختن ابزار جنگ بود تا خود را بدان ها نیرو بخشد راه را بر بدی ببندد.آهن را نرم کرد و از آن خود و زره و جوشن و خفتان و برگستوان ساخت.

پوشش مردمان:

سپس به پوشش مردمان گرایید و از کتان و ابریشم و پشم جامه ساخت و رشتن و بافتن و دوختن و شستن را به مردمان آموخت.

بخش کردن مردمان به چهار گروه:

پس از آن پیشه های مردمان را سامان داد و پیشه وران را گرد هم آورد. آنان را به چهار گروه بزرگ بخش نمود : مردمان دین که کارشان پرستش بود و ایشان را در کوه ها جای داد. دو دیگر جنگاوران، سه دیگر برزگران و دیگر کارگران و دست ورزان.

ساختمان سازی و خشت زنی:

دیوان که در فرمانش بودند را گفت تا خاک و آب را به هم آمیختند و گل ساختند و آنرا در قالب ریختند و خشت زدند. پس سنگ و گچ را به کار برد و خانه و گرمابه و کاخ و ایوان بر پا کرد.

بر آوردن گوهر:

چون این کارها کرده شد و نیاز های نخستین مردمان برآمد، جمشید در فکر آراستن زندگی مردمان در آمد. سینه ی سنگ را شکافت و از آن گوهر های گوناگونی چون یاقوت و بیجاده و فلزات گران بها چون زر و سیم بیرون آورد تا زیور زندگی و مایه خوشدلی مردمان باشد.

بر آوردن بوهای خوش:

آن گاه در پی بوهای خوش بر آمد بر گلاب و عود و عنبر و مشک و کافور دست یافت.

ساختن کشتی و دریا نوردی:

پس در اندیشه ی گشت و سفر افتاد و دست به ساختن کشتی برد و بر آبها دست یافت و سرزمین های ناشناخته را یافت.

جشن نوروز:

بدینسان جمشید با خردمندی به همه ی هنر ها دست یافت و بر همه کاری توانا شد و خود را در جهان یگانه یافت. آن گاه انگیزه ی برتری و خود بینی در او بیدار شد و در اندیشه ی پرواز در آسمان افتاد:

فرمان داد تا تختی گران بها برایش ساختند و گوهر بسیار بر آن نشاند و دیوان که بنده ی او بودند تخت را از زمین برداشتند و بر آسمان برافراشتند. جمشید در آن چون خورشید تابان نشسته بود و این همه به فر ایزدی می کرد. جهانیان از شکوه و توانایی او خیره ماندند، گرد آمدند و بر بخت و شکوه او آفرین خواندند بر او گوهر افشاندند و آن روز را که نخستین روز از فروردین بود، نوروز خواندند.

رفتن فره ایزدی از جمشید و تاختن ضحاک بر ایران زمین:

از آن پس جمشید به خودکامه گی گرایید و فره ایزدی از او رخت بست و کار پادشاهی به نابسامانی رسید و ضحاکیان به ایران زمین تاختند :

گریختن جمشید از ضحاک:

پس جمشید از ایران گریخت و تا صد سال کسی از او با خبر نبود تا گماشتگان ضخاک او را در دریای چین یافتند و به پیش ضحاک بردند و او جمشید را با ارّه به دو نیم کرد:

بر او تیره شد فره ایزدی به کژی گرایید و نا بخردی
پدید آمد ازهر سویی خسروی یکی نامجویی ز هر پهلوی
سپه کرده و جنگ را ساخته دل از مهر جمشید پرداخته
کی اژدها فش بیامد چو باد به ایران زمین تاج برسر نهاد
صدم سال روزی به دریای چین پدید آمد آن شاه ناپاک دین
چو ضحاکش آورد ناگه به چنگ یکایک ندادش زمانی درنگ
به ارش سراسر به دو نیم کرد جهان را ازاو پاک بی بیم کرد


جمشید در نوشته های فارسی میانه

از جمشید در نوشته های فارسی میانه بسیار یاد شده است.

فارس نامه:

ابن بلخی در فارس نامه تخت جمشید را ساخته ی جمشید دانسته و می گوید :

هر کجا صورت جمشید به کنده گرد کنده اند، مردی بوده است قوی، کشیده ریش و نیکو روی و جعد موی و در بعضی جاها صورت او گرد است و چنان است که روی در آفتاب دارد.

نوروز نامه:

خیام در نوروز نامه پیدایش می را به دست یکی از نزدیکان جمشید به نام شاه شمیران دانسته است.

نفایس الفنون فی عرایس العیون:

در نفایس الفنون فی عرایس العیون نوشته ی محمد ابن آملی پیدایش می به دست جمشید دانسته شده است :

عضد الدوله از صاحب ابن عباد می پرسد اول کسی که شراب بیرون آورد که بود ؟ او جواب داد که جمشید جمعی را بر آن داشت تا نباتات و درختان گوناگون را بکارند و ثمرات آن را تجربه نمایند. چون میوه ی رز چشیدند در او اذتی هر چه تمام تر یافتند و چون خزان شد در میوه ی رز استحاله ای پدید آمد. جمشید دستور داد تا آب آن را بگیرند و در خمره کنند. پس از اندک مدتی در خمره آن تغییر حاصل شد « و از اشتداد غلیان حلاوت او به مرارت پیدا شد». جمشید در آن خمره را مهر کرد و دستور داد که هیچ کس از آن ننوشد، زیرا می پنداشت که زهر است. جمشید را کنیزک زیبایی بود که مدت ها به درد شقیقه مبتلا گشته و هیچ یک از اطبا نتوانستند او را معالجه کنند. با خود گفت مصلحت من در آن است که قدری از آن زهر بیاشامم و از زحمت وجود راحت شوم. قدحی پر کرد و اندک اندک ازآن آشامید. چون قدح تمام شد اهتزازی در او پدید آمد، قدحی دیگر بخورد، خواب بر او غلبه کرد. خوابید و یک شبانه روز در خواب بود. همه پنداشتند که کار او به آخر رسید. چون از خواب برخاست از درد شقیقه اثری نیافت. جمشید سبب خواب و زوال بیماری پرسید. کنیزن حال باز گفت. جمشید جمله ی حکما را گرد کرد و جشنی بر پا نمود و خود قدحی بیاشامید و بفرمود تا به هر یک قدحی دادند. چون یکی دو دور بگردید، همه در اهتزاز در آمدند و نشاط می کردند و آن را شاه دارو نام نهادند و در آن راه مبالغه می نمودند و در خوردن افراط می کردند.

همچنین گویند که جمشید جامی داشت که آن را جام جهان نما می گفتند و در آن احوال ملک خویش میدید.

از جام جم یا جام جهان نما در ادبیات فارسی نشانه های بسیاری می توان یافت که پرداختن به آن ها از حوصله ی این نوشتار بیرون است.

جمشید در ادبیات معاصر فارسی

در ادبیات معاصر ایرانی، بر خلاف دوران ادبیات کلاسیک ایران که به کرات نام و سرگذشت جمشید موضوع اشعار شعرایی چون حافظ، مولوی و خیام قرار گرفته است، کمتر به این شخصیت پرداخته شده است. اما شاید محمد محمدعلی با رمان جمشید و جمک (????) از معدود نویسندگانی باشد که به بازآفرینی اساطیر کهن ایرانی به زبان رمان روی آورده است.*[1]

شروین وکیلى نیز در داستان اسطوره اى سوشیانس از جمشید و دیگر اساطیر ایرانى استفاده کرده است.





.: نوشته های آرشیو نشده :.
هر آمدنی رفتنی داشت. ما هم از پارسی بلاگ رفتنی بودیم.
[عناوین آرشیوشده]