دانستانی های باستان - گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان

     

 

 

 

 

.: سایر زبان ها : عربی ؛ انگلیسی ؛ ترکیه ؛ فارسی :.

 

.: سایر بخش ها: دانلود کتابهای باستانی؛ ؛ اساطیر و افسانه های باستانی ؛ چهره های ماندگار ؛ انی کاظمی :.



مومیایی در مصر باستان:.

مومیایی :
همان گونه که می دانید مومیایی در مصر قدیم متداول بود. مومیایی به جسد مرده ای می گویند که به شیوه ای خاص از آن طوری نگه داری شود که هرگز نپوسد. وازه ی مومیایی از زبان عربی آمده است و معنایش: «جسدی است که به وسیله ی موم یا قیر نگه داری شده است». حال ببینیم چرا مصریان اجسام مردگان را مومیایی می کردند؟
علت آن بود که به اعتقاد آنان روح پس از مرگ مانند پرنده ای که صور آدمی دارد، روزها به پرواز در می آید. سپس شبانگاه از ترس شیاطین دست از پرواز کشیده، به قبر خود باز می گردد. حال برای آن که روح قبر خود را گم نکند باید بدن او را سالم نگاه داشت. زیرا اگر بدن بپوسد و از بین برود روح دیگر نمی تواند قبر خود را بشناسد. از این رو مصریان طریقه ای برای جلوگیری از پوسیدن بدن یافتند که همان مومیایی کردن مردگان بود.
در زمانی دورتر از 3000 سال پیش از میلاد، در مصر اجساد مردگان را در میان ریگ های داغ بیابان نگه داری می کردند. سپس قبرهایی از سنگ تراشیدند و بدن افراد مهم را در آن ها می نهادند. اهرام نیز در مصر تقریباً به همین منظور پدید آمدند. ولی نه اهرام و نه قبرهای سنگی هرگز به خشکی ریگ های بیابان نبودند تا بتوانند به خوبی اجساد را حفظ کنند. از این رو کوشش به عمل آمد و مصریان راهی به صنعت مومیایی گشودند.
شیوه ی مومیایی کردن این گونه بود: نخست مغز و شش ها و دستگاه گوارش را از بدن مرده بیرون می آوردند. آن ها را در کوزه ای معروف به "کانوپی" نهاده، بیرون از جسد مرده دفن می کردند. در مرحله ی دوم، جسد مرده را با نمک به حالتی شبیه به ماهی دودی در می آوردند. آنگاه این جسد را در معرض گرما و باد بیابان، قرار می دادند تا خوب خشک شود و دیگر هیچ رطوبتی در آن باقی نماند. سپس آن را خوب می شستند و با صمغ کاج، مومیائیش می کردند. بعد از این کارها جسد را در میان صدها متر پارچه ی کتانی خوب می پیچیدند. عمل مومیایی 70 روز طول می کشید! در ضمن نجارها هم دست به کار می شدند و جعبه های مخصوصی برای مومیایی می ساختند. جسد افراد مهم و ثروتمند را در میان جعبه های متعددی، یکی در میان دیگری می نهادند. صنعت گران نیز به نقاشی و تزئین روی جعبه ها می پرداختند و طرح و رنگ هاب بسیار گوناگونی بر روی آن ها می انداختند. دیوارهای مقبره نیز دارای نوشته ها و عکس هایی بود که همه شرح داستان زندگی آن مرده بود. آن گاه چیزهایی که برای او در زندگی خوشی و راحتی فراهم آورده بودند، همه را در کنارش قرار می دادند. با این کارها بود که مصریان می پنداشتند مرده برای زندگی پس از مرگ، کاملاً آماده و مجهز گردیده است.
نگاهی به داستان گیل گامش در الواح بابلی (گلیگ مش- گیلیگمش ):.

نگاهی به داستان گیل گامش در الواح بابلی (گلیگ مش- گیلیگمش ) (Gilgamesh) گیل گمش، که مشتق از «گیل- گا- مش» است در فرهنگ بابلی به معنای « پیرمرد ،مردی جوان سال است» و در فرهنگ سومری « رهبر جنگجوی » یا « مردی که درخت تازه می نشاند»، دیوار اورک را بنا می نهد . او پنجمین پادشاه در اولین دوره حکومتی اورک است . یکصد و بیست و شش سال حکومت می کند . مادرش « الهه نین سان» همسر «ایزد لوگال باندا» است . اما پدرش لوگال باندا نبود، َبل « لیلو » نامی بود که دیوش خوانده اند. گیل گمش دو بعد خدایی و تک بعد انسانی است. در عین پهلوانی و زور مداری و سلحشوری،زیبا و پر جذبه است. مورد حمایت «شامش» ایزد خورشید، که مهربان است و داد گر . «انکیدو»پسر وحشی حماسه گیل گمش، تولدش از خاک ُرس است و زاده ی طبیعت . با حیوانات می زید و چون آنان در طبیعت خویش سرگرم . تا آنکه با ترفند و دام اندازی زنی روسپی با وی در می آمیزد . زندگی اش را در دل طبیعت از دست می دهد و پس از مراحل مختلف چون یاد گیری پوشش تن، خوردن خوراک انسانها ،چوپانی گله ها و ستیز با گرگ و شیر سرانجام به فرهنگ شهر او رک در می آید . او دیگر به زندگی آزاد باز نمی گردد، مگر در بستر مرگ . این سیر تحول انکیدو را به جرأت می توان سیر تکامل انسان از غار نشینی و بدویت تا دامداری و سر انجام شهر نشینی و مدنیت نامید . برای همین است که سومری ها را پایه گذاران دانشهای جامعه شناسی و مردم شناسی نامیده اند . انکیدو در اورک با گیل گمش پنجه در پنجه می اندازد . مغلوب نیمه خدا می شود و در حلقه یارانش در می آید .همنفس و هم قسم با هم به رشادت ها و دلاوری ها می پردازند . گاو خدایان را سر می برند و ایزد بانو« ایشتار»، الهه عشق را به خشم می آورند . او شکایت به آسمان ، در درگاه ایزدان می برد . مقدر می شود یکی از دو مرد جنگی قربانی شود . قرعه به نام انکیدو،می افتد ومرگ ، این همنفسی را در دم قطع می کند و گیل گمش را پریشان حال و متحی7ر بر جای می گذارد . پهلوان با خود می اندیشد: « اکنون که انکیدو، او که آنچنان والایش می داشتم به خاک سپرده شده و من نیز سرانجام خواهم مرد و به ژرفای خاک سپرده خواهم شد، پس دیگر چگونه می توان آرام گرفت؟ » در دنیای باستان جهان را به سه مرتبه کیهانی :زیرین، زمین،آسمان تقسیم می کردند . آسمان اریکه قدرت ایزدان، زمین محل زندگی آدمیان و جهان زیرین ،جایی پاکیزه اما تاریک که فرشتگان آن دیو رخساره اند و در میان آنها ابوالهول، حیوانات نیمه شیر و نیمه شاهین و موجوداتی عجیب که فقط دست و پایشان انسانی است وجود دارد . جهانی که به خانه ای تشبیه شده تاریک و خوراک جماعتش خاک و گوشت تنشان از ِگل ،جامه ای همانند پر پرندگان و بر در و َبست آن خانه خاک، خاموشی و فراموشی آرمیده است. جایی که مأمن بزرگانی بی نام است که به سبب لغزشهای خود از آسمان رانده شده اند واکنون گروه داوران زیرین جهان را می سازند. دنیایی ناشناخته مملو از اندیشه های ترس آمیز انسان، همچون جن وانس و پری. حماسه گیل گمش همشکل و همرنگ و همسنگ بسیاری از متون ادبی بزرگ جهان است . هم تأثیر گذاشته و هم تأثیر گرفته . ماجرای سیل در حماسه گیل گمش با ماجرای سیل در تورات برابری می کند .« نوح» پیامبر در فرهنگ بابل«اوته- نه- پیش تیم» می شود که جاودانه است و بر روی دریا ها مستقر . اما با وجود این شباهتها این دو دارای پایانی متفاوت هستند که این نیز بی شک از تفاوت پرستش ایزد یکتا و نیایش خدایانی ساخته و پرداخته انگارش انسانی هستند، سرچشمه می گیرد. از تأثیرات این اثر می توان همسویی و همشکلی کسانی چون :هرکول، آشیل، اسکندر، ادیسه و ... نام برد که از جمله آنان هرکول دارای وجه شباهتهای بی شماری است . هر دو ریشه ای خدایی دارند، هر دو دارای دوست و یاور خوبی هستند (گیل گمش یاوری چون آنکیدو و هرکول رفیقی مانند «یولاآ» ) ، الهگان بر هر دو بلا نازل می کنند (بر گیل گمش ایشتار و بر هرکول « دی یا نیرو هرا » )، هر دو قهرمان شیر می کشند و گاو مقدس آسمانی را از بین می برند، گیاه سحر آمیز جاودانگی را می یابند،از جزیره مرگ دیدن می کنند و .... تشابه حرکت گیل گمش بر روی آب تا رسیدن به اوته - نه- پیش تیم همچون حرکت«ادیسوس» از روی اقیانوس تا رسیدن به« چیرچه » و یا حرکت « دانته» با زورق و زورق بان در بخشی از دوزخ . اما تفاوت اینها در این است که گیل گمش در دنیای زندگان جایی که خورشید هر شب فرو می رود و روز به در می آید، اتفاق می افتد و او سعی در گذر از مرز بین ناشناخته ها با شناخت پذیری گیتی را دارد . اما در دانته و ادیسه این حرکت در دنیای مردگان اتفاق می افتد بسیاری از منتقدان ادبی معاصر گیل گمش را قهرمان پسا مدرن می دانند . از فرمالیستهای روسی تا بورخس و کالوینو همه بدین باورند که ادبیات کلیت بی نقص و تام و تمامی است که« در آن هیچ چیز ناپدید نمی شود، هیچ چیز آفریده نمی شود، همه چیز دگرگون می شود » بنابراین هرگز چیز نویی نمی نویسند، بلکه گفته ها و نوشته ها را تکرار می کنند و دوره هایی را از سر می گیرند و به شرح آنچه گذشته و نوشته شده می پردازند . کلیت اثر تراژیک است . سلوک آدمی است از بدویت تا رسیدن به کمال . آنجا که چشمش به حقایق دنیای زیرین و زمین باز می شود و از مرزهای جهل می گذرد و به آبادی علم می رسد. حماسه گیل گمش نمونه کامل و بارز ادبیات باستان است و فلسفه انسانهای باستان در مورد مرگ و زندگی . مرگ تکرار مکرر حقیقتی که به زندگی آدمی سایه افکنده و راه گریزی نیست مگر جاودانه شدنی از جنس جاودانگی گیل گمش که پس از هزاران سال هنوز زنده و با طراوت از میان هزاران خشت نبشته سر بر آورده و در میان انواع فرهنگ ها و قوم ها و ملیت ها به زبانهای مختلف تفسیر، تعریف و ترجمه شده است . گیل گمش پادشاه افسانه ای اوروک , شهر بسیار کهن سومر درمنطقه بین النهرین, است که پس از مرگ بمقام الوهیت رسید و به افتخار او در شهر اوروک مراسم مذهبی خاص ایجاد شد .این منظومه او را بصورت قهرمانی بزرگ , زیبا و خردمند تصویر می کند که دو سوم وجود او خدائی بود و تنها یک سوم وی به انسان میماند . با انکیدو(enkidou) دوست و همرزم خود پیروزیهای شگرفی بدست می آورد و عشق الهه ایشتار(عشتار) را بخود بر میانگیزد , ولی گیل گمش این عشق را نمی پذیرد . ایشتار از بی اعتنایی او بر آشفته می شود و از اینرو , گاومیش آسمانی را بزمین می فرستد تا او را از پای در آورد و گشتزار ها را لگد کوب کند . ولی گیل گمش وانکیدو گاومیش را می کشند . آنگاه خدایان بدر خواست ایشتار بیماری مرگباری برانکیدو نازل می کنند . گیل گمش از مرگ دوست خود از پای درآمده خود از مرگ در هراس می شود : گیل گمش بر دوست خود ,انکیدو , بتلخی می گرید و سر بصحرا می نهد : « آیا من خود نیز بسان اآ بانی( eabani نام دیگر انکیدو ) نخواهم مرد ؟» اندوه در قلبم رخنه کرده است از مرگ می هراسم , سر به صحرا می نهم » به این ترتیب گیل گمش بر آن می شود که از راز زندگی و مرگ پرده برگیرد . او از افسانه های کهن در می یابد که کسانی مانند اوت نا پیش تیم(outnapishtime) و زوجه اش وجود داشته اند که به آنان زندگی جاوید بخشوده شده است . از اینرو راه دیار خدایان را پیش می گیرد و بسفری خطرناک دست می زند تا اوت نا پیش تیم را بیابد و از او بپرسد که چگونه زندگی جاوید یافته است . پس از سفرهای دور و دراز از موانعی هراس انگیز می گذرد و به کرانه دریای آسمانی می رسد . در آنجا اله نگهبان درخت زندگی saleeme وی را متوقف می سازد و باو می گوید که بیهوده در طلب هدفی واهی است , زندگی جاوید خاص خدایان است . وی را اندرز می دهد که باز گردد و از زندگانی خود بهره برگیرد . ولی این پند اخلاقی , که آشکارا در محافل عالی اشرافیت بابلی بشدت رواج دارد , هرگز گیل گمش را ارضا نمیکند . از اینرو براه خود ادامه می دهد و سرانجام به اوت نا پیش تیم دست می یابد . او نیز چیزی برای تسکین گیل گمش ندارد . اوت نا پیش تیم حکایت می کند که در زمان سلطنت او در شوروپاک( shouroupak) خدایان , که از آدمیان در خشم شده بودند , طوفان نوح را بزمین نازل کردند . همه چیز نابود شد مگر او و خانواده او , زیرا رب النوع اآ که دوستدارشان بود انان را قبلا از مصیبت با خبر ساخته بود و خود او را بر آن داشته بود که یک کشتی بسازد . اینجای داستان دقیقا با داستان حضرت نوح پیوند خورده است . هنگامی که طوفان فرو نسشت خدایان اوت نا پیش تیم و زوجه اش را نزد خود پذیره شدند و زندگی جاودان بانان بخشودند . وی سپس از گیل گمش پرسید : « و اینک کدامیک از خدایان ترا در محفل زندگان جاوید راه می دهد؟» هیچیک از خدایان انجام چنین خدمتی را بعهده نمی گیرد . از اینرو گیل گمش به اندرز اوت نا پیش تیم در صدد بر می آید که با یک رشته عملیات جادوئی بر مرگ چیره شود . ولی در اینجا نیز شکست می خورد خسته و نا امید بسرزمین پدری باز می گردد و انکیدو را از قلمرو مردگان فرا می خواند تا « قانون زمین » را بشناسد و بسرنوشت غم انگیز اتباع نرگال (nergal خدای سرزمین مردگان ) و ارش کیگال ( ereshkigal الهه سرزمین مردگان و زوجه نرگال ) پی ببرد . متاسفانه پایان منظومه از میان رفته است . گمان می رود که گیل گمش می میرد . منظومه گیل گمش بدون انکه مسئله مرگ و زندگی را حل کند , از انجا که نخستین مساعی انسان در انتقاد از مذهب در آن بجشم می خورد , اثری جالب توجه است . گیل گمش آن جسارت را دارد که خدایان را بمبارزه بطلبد و حتی بر آنان چیره شود خدایان ناگزیر می شوند عصیان او را چشم پوشی کنند . این منظومه در ادبیات سایر اقوام دنیای باستان تاثیری عظیم بجای گذاشته است . توضیح این که در آثار ادبی باستانیان برخی انسان ها پس از مرگ به مقام خدایی یا شبه خدایی می رسند و این موضوع نباید برای خوانندگان عجیب باشد. چنین چیزی را می توان اکنون نیز پس از مرگ بسیاری از افراد با نفوذ در جامعه کنونی مشاهده کرد که برای آنها مقام والایی در نظر گرفته می شود. « یاداوری این نکته خالی از فایده نیست که زمانی مسیحیان اروپا برآن شده بودند که از طریف انجیل و کتاب تورات مکان های ذکر شده را در آن بیابند و بین النهرین نخستین جایی بود که حقانیت کتاب های آسمانی را به طور شگفت آوری تایید کرد. افسانه گیل گمش و مخصوصا این بخش از آن که به داستان حضرت نوح اشاره دارد نیز گواه دیگری شد بر راستی و درستی داستان آن حضرت.»


مقام زن در ایران باستان:.

مقام زن در ایران باستان

در ایران باستان همیشه مقام زن و مرد برابر و در کنار هم ذکرشده است، حتی گروهی از ایزدان مانند آناهیتا زن هستندو در میان امشاسپندان ، امرداد و خرداد و سپندارمذ ، که صفات اهورامزدا است زن میباشند.

 

وآنچه در اوستا آمده است همه نشانه ای از همسنگی زن و مرد است، در فروردین یشت چنین آورده شده : اینک فروهر همه مردان و زنان پاک را می ستائیم آنان که روان هایشان در خور ستایش و فروهر هایشان شایسته است اینک فروهر همه مردان و زنان پاکدین را می ستائیم.

 

در زمان شاهنشاهی هخامنشیان ، براساس لوح های گلی تخت جمشید زنان هم دوش مردان در ساختن کاخ های شاهان هخامنشی دست داشتند و دستمزد برابر دریافت می نمودند، پیشه بیشتر زنان در دوره هخامنشیان صیقل دادن نهائی سنگ نگاره ها و همچنین دوخت و دوز و خیاطی بوده است. بنابراین در شاهنشاهی بزرگ هخامنشی با برابری و تساوی خقوق زنان با مردان سر و کار داریم.

 

باید خاطرنشان کرد که زنان در زمان بارداری و با بدنیا آوردن کودکی برای مدتی از کار معاف میشدند ، اما از حداقل خقوق برای گذران زندگی برخوردار می گشتند و علاوه بر آن اضافه خقوقی بصورت مواد مصرفی ضروری زندگی دریافت می نمودند، همچنین در گل نوشته های تخت جمشید شاهد آن هستیم که در کارگاههای خیاطی ، زنان بعنوان سرپرست و مدیر بودند و گاه مردان زیردست زنان قرار می گرفتند.

 

اما زنان خاندان شاهی از موقعیت دیگری برخوردار بودند ، آنان می توانستند به املاک بزرگ سرکشی کنند و کارگاه های عظیم را با همه کارکنانش اداره و مدیریت می کردند و درآمدهای بسیار زیاد داشتند ، اما باید خاطرنشان کرد که حسابرسی و دیوان سالاری هخامنشی حتی برای ملکه هم استثنا قائل نمی شد و محاسبه درآمد و مخارج از وی مطالبه می کرد.

 

در یکی از گل نوشته ها ( لوح های گلی ) رئیس تشریفات دربار داریوش بزرگ دستور تحویل 100 گوسفند را به ملکه صادر می کند تا درجشن بزرگ تخت جمشید که 2000 مهمان دعوت شده بودند ، بکار روند.

 

دریکی از مهرهای بدست آمده از تخت جمشید زنی بلندپایه در صندلی تخت مانندی نشسته و پاهایش را روی چهارپایه ای گذارده و گل نیلوفری در دست دارد و تاجی برسرنهاده که چادری روی آن انداخته شده است و به تقلید از مجلس شاه ، ندیمه ای در برابر او ایستاده و عود سوزی در آن دیده می شود. این مهر یکی از زنان ثروتمند دربار هخامنشی است که نقش مهمی در مدیریت جامعه داشته است و دستورات خود را به این مهر منقوش می کرده است.

 

بنابراین با کمک گل نوشته های تخت جمشید تصویری کاملا نو از زنان و ملکه های هخامنشی بدست می آوریم که برخلاف ادعای نویسندگان یونانی ، که آنها را عروسکهایی محبوس در حرم سراها می دانستند، نه تنها همدوش مردان در آئین های مذهبی شرکت می کردند ، بلکه در صحنه زندگی و در اداره امور کشور هم نقش و شخصیت مستقل خویش را حفظ می کردند . بررسی دقیق لوح های دیوانی تخت جمشید نشان می دهد، که زن در دوران فرمانروائی هخامنشیان بویژه در زمان شاهنشاهی داریوش بزرگ از چنان مقامی برخوردار بودند که در میان همه خلق های جهان باستان نظیر نداشت .

 


ویژگی های اهرام مصر باستان:.

ویژگی های اهرام مصر

هرم غول پیکر مصر از قدیمی ترین عجایب هفتگانه است البته این تنها بنایی است که در میان عجایب هفتگانه تا به امروز باقی مانده است.


زمانی که این هرم ساخته شد بلندترین ساختمان جهان در آن زمان محسوب می شدواین رتبه را تا ٤٠٠٠ سال حفظ کرد.


پادشاهان مصر باستان را فراعنه می نامیدند.یکی از این پادشاهان خفو بود. در حدود ٢٥٨٠سال قبل از میلاد مسیح این هرم بزرگ را برای محل دفن یاهمان آرامگاه فرعون ساخته اند.


خفو همان فرمانروایی است که یونانی ها اوراخئوپس می نامیدند.


وپس از مدتی پسر ونوه ی خفو نیز برای خود هرم هایی را ساختند البته در اطراف ودر مجاورت این سه هرم چند هرم کوچک نیز بنا شده اند که این هرم ها مطعلق به درباریان وملکه ها بوده است

.
مصریان باستان اعتقاد داشته اند که انسان پس از مرگ دوباره زنده می شود وبه همین خاطر در اطراف جسد مومیایی شده ی مردگان خود موادغذایی ووسایل دفایی و... رابه همراه آن ها دفن می کردن واهرام مصر نیز برای حفاظت ازجسد خفو و فراعنه ی دیگر ساخته شده است.
اهرام مصر از سه هرم بزرگ تشکیل شده است که درکنار آنها هرم های کوچکی نیز وجود دارند.وقتی ما اهرام مصر را از نزدیک می بینیم هرم وسطی از همه بزرگتر به نظر می رسد ولی این اشتباه است زیرا که هرم وسط چون روی زمین مرتفع تری بنا شده است بزرگ تر به نظر می رسد.ولی در اصل هرم خفو که سمت چپ هرم وسط قراردارد از همه بزرگتر است

.
هرم ها درگورستانی قدیمی در جیزه واقع شده اند. گروهی از باستان شناسان عقیده دارند که ٠٠٠/١٠٠ کارگر به مدت بیست وسه سال کارکردند ودر این هرم بیش از دوملیون نیم سنگ به کار رفته که وزن آن ها از٥/ ٢تن تا چهل تن وزن دارد را بنا کرده اند. یکی از طریقه هایی که احتمال دارد مصریان باستان سنگ های غول پیکر را حمل می کردند شیوه ی غلطاندن و بلند کردن است


یکی از دانشمندان اتریشی به نام آقای پروفسر دکتر اسکارریدل برای این معما راه حلی پیشنهاد کرده است او می گوید که مصریان برای حمل این سنگ ها دور هم جمع می شدند و با نیروی خود و به وسی له ی اهرم هایی این سنگ ها را می غلتاندندودر این باره نظر های بسیاری وجود دارد بعضی از باستان شناسان عقیده دارند که این سنگ ها را با استفاده از سطوح شیبدار ماسه ای به بالای هرم ها می بردند.


وعده ای از باستان شناسان عقیده دارند که مصریان از داروهای نیروزای قوی استفاده می کردند وبه وسیله ی آنها این سنگ ها را به بالا می بردند.

اهرام مصر از هر نظر چه از نظر معماری وموقعیت جغرافیایی در محل مناسبی قرار دارد.


-هرم به گونه ای ساخته شده است که به چهار جهت اصلی مشرف است.



-خط مداری که از روی جیزه می گذرد دقیقا خشکی ها وآب های روی کره ی زمین را دقیقا نصف می کندوهرم در چنین نقطه ای از نصف النهار ساخته شده است.



-فاصله ی میان مرکز زمین تا هرم کاملا برابر است.


-اندازه ی سطحی چهارجانبی حرم دقیقا برابراست با ارتفاع هرم.



-
نوک هرم بزرگ دقیقا شمال واطرافش نیز طول استوا را تمثیل می نمایند.


تمامی این محاسبات بیان گر آن است که اهرام مصر با اندازگیری های دقیق ریاضی ونجومی همراه است که نشان می دهد درآن زمان مصریان از نظر معماری بسیار پیشرفته بوده اند .



 


معبد رامسس دوم (مصر باستان):.

معبد رامسسII،ابو سمبل، حدود 1257ق.م.  ( مصر باستان)

معبد تخته سنگی غول آسای رامسس 2، آخرین فرعون بزرگ و جنگاور مصر، که کمی پیش از خروج قوم یهود از مصر به پیشوایی موسی از مصر زندگی می کرده است، در ابو سمبل بر ساحل چپ رود نیل ساخته شده است. رامسس که از پیکارهای بسیارش برای زنده کردن امپراتوری مصر بر خود می بالید، با قراردادن چهار تندیس شبیه سازی شده غول آسای خودش در نمای معبد ، به ستایش از عظمت خویش پرداخت و در آن اغراق کرد. در سال 1968، کل بنای معبد برای آنکه زیر آب دریاچه سد جدید الاحداث آسوان نرود، به نقطه ای دیگر انتقال داده شد. در دوره های بعد، افتخارات شاهان و عظمت امپراتوران را نیز با ساختن بناهای عظیم و پرشکوه گرامی می داشته اند، گویا گرایش به ساختمانها و پیکره های غول آسا از مختصات هنر بیش را ندارند؛ زیرا هرگونه ظریفکاری فدای بزرگتر کردن اندازه ها شده است. بزرگی مقیاسها در داخل معبد نیز به اجرا درآمده است پیکره های غول آسای پادشاه که به قالب ستون تراشیده شده اند، در دو سوی دالان باریک معبد رو به یکدیگر ایستاده اند و جسامت اغراق آمیزشان  ظاهراً با فضای معماری آن تناسب دارد. ستونها نگه داشته شده اند یعنی از دل صخره های موجود تراشیده شده اند و هیچ نقشی در تحمل فشار سقف ندارند و از این لحاظ مشابه ستونهای مقابر بنی حسن هستند. پیکره ستونی یا استفاده از پیکره مرد و زن به جای ستون کاریاتید بعدها در معماری یونان پدید آمد و حضور آن در ابوسمبل را می توان نخستین شکل کاربرد آن دانست.گذشته از معبدهای مردگان، بناهای عظیم دیگری بودند که برای ستایش از یک یا چند خدا ساخته می شدند و غالباً شاهان یکی پس از دیگری بخشهای تازه ای برای آنها می افزوده اند و ابعادی غول آسا به آنها می دادند، مانند آنچه در معابد کرنک و الاقصر دیده می شود تمام این معبدها نقشه های اجرایی مشابهی داشتند. نقشه هر معبد سردر دار نمونه بر امتداد محور واحد خیابانی که از وسط یک حیاط و تالار ستوندار می گذرد و به مرقدی کم نور می رسد، از دو سر قرینه سازی شده است. نشان بارز مسیر آراسته به پیکره ها، نمای سردر ساده و عظیم آن با دیوارهای شیبدار است. نمونه درشت نمایی شده سردر از معبد هوروس در ادفو گرفته شده است. این معبد در دوره حاکمیت بطالسه ساخته شد و سند برجسته ای از ماندگاری سنتهای هنری مصریان است. سطح پهناور سردر مزبور به وسیله دروازه ای به دو بخش می شود. در دو سوی این دروازه شکافهای باریک و بلندی برای نگه داشتن میله پرچم تعبیه شده است. چندین نقش نیم برجسته نیز بر روی بال سردر دیده می شود. پهلوها و بالای سر در با تعدادی کارهای قالبزنی تکمیل می شود. در داخل، حیاطی وجود دارد که سه طرفش ستون بندی شده، پس از آن تالاری است بین حیاط و مرقد یا قدس الاقداس که محور طولانیش به محور کل مجموعه ساختمانی معبد عمود است.  

 


آنالیز یادگارهای مصر باستان با تصویر نگاری مادون قرمز : کشف رمز:.

آنالیز یادگارهای مصر باستان با تصویر نگاری مادون قرمز : کشف رمز از مومیائی فراعنه مطالعه بازمانده های باستانی با مدرن ترین تکنولوژی موجود یکی از اهداف پروژه مومیایی موزه منچستر است. مقاله زیر نشان می دهد که چگونه تصویر نگاری مادون قرمز، ابزاری ارزشمند برای این منظور فراهم کرده و برای مطالعه ترکیبات شیمیایی اجساد مومیایی، در 3000 سال قبل، مورد استفاده واقع شده است. تا قرن بیستم، بیشتر یافته های ما در مورد مصر باستان و تمدن آن ها بر اساس نظریات و گزارشات نویسندگان قدیمی، از اهرام و نقوش حک شده بر دیوارها و نیز بر اساس تئوری هایی بود که توسط باستانشناسان ارائه شده بود. به تدریج، آنالیزهای علمی بر روی بافت ها و تصاویر دیوارها، کمک زیادی به پایه دانش ما در این زمینه کرد و تکنیک های مورد استفاده برای آزمایش آنها گسترش یافت. این مقاله استفاده از متدهای جدید تصویرنگاری مادون قرمز برای تعیین ترکیبات شیمیایی در مقیاس میکروسکوپی را بیان می کند. امروزه محققان با استفاده از روش های گازکروماتوگرافی اسپکترومتری جرمی GC/MS و LC/MS گزارشات نویسندگان قدیم در مورد مراحل مومیایی کردن اجساد توسط مصریان باستان را بررسی و تایید می کنند. این متدهای جدید در پروژه عظیم مومیایی موزه منچستر، تحت نظر مسئول مصرشناس پروفسور روزالی دیوید اجرا شده اند. این پروژه، که در سال 1972 شروع شد، با هدف استفاده از جدیدترین تکنولوژی موجود در تحقیقات اجساد مومیایی 3000 ساله امپراتوری مصر آغاز به کار کرد. این آثار در موزه کلکسیون مصر در منچستر نگهداری می شوند. تکنیک های مورد استفاده در 30 سال گذشته از قبیل اسکنینگ مغناطیسی، DNAprofiling و آنالیز X-Ray و اخیرا آنالیز کروماتوگرافی و اسپکتروسکوپی، که در اینجا شرح داده می شوند، راه هایی را پیش رو گذاشته اند که برای دانستن زندگی این دوره مصری ها کمک زیادی کرده است. برای دادن نظر به این میل پیام دهید(enikazemi@yahoo.com )


مایاها ( اقوام درخشان باستان ):.

قوم مایا با فرهنگ ترین جامعه را در سراسر آمریکای مرکزی تشکیل داد . آنان در زمینه های ادبیات نوشتاری ، شهرسازی ، ریاضیات و ستاره شناسی به پیشرفت های قابل توجهی نایل آمندند . مایاها ، باآن که فرهنگ اولمک در کرانه هی خلیج مکزیک حدود نهصد سال پیش ازمیلاد رو به انحطاط رفته بود شدیداً تحت تأثیر شیوه ی تفکر آنها بودند . تمدن درمیان قوم مایا پیشرفت میکرد و آنان به داد و ستد بازرگانی با شهرهای مونت آلبان و تئوری هوآلکان در شمال پرداختند . اما باید درنظر داشت که شهرسازی مایاها پیش ا ز آنکه شهرهای باستانی فوق ساخته شوند ، آغاز شده بود . مایاهای باستانی از یک نژاد و تیره بودند و به زبانهایی مشابه سخن میگفتند . سرزمین های اولیه قوم مایا شامل منتهی الیه جنوبی مکزیک ، گواتمالا ، بلیز و قسمتی از کاستاریکا و هندوراس می شد ، مساحتی تقریباً به اندازه ی بریتانیای کبیر . قلمرو مایاها را میتوان به سه بخش تقسیم کرد : نواحی کوهستانی جنوبی که به سواحل اقیانوس آرام می رسد ، نواحی مرکزی پوشیده از جنگل و نواحی خشک شمالی بعد از دوره ترقی این تمدن ، سرانجام نه پیشگویی ها توانست تمدن مایا راز افول نجات بخشد و نه قربانی کردن ها . این افول به دلائل مختلفی می توانسته باشد : به خاطر پیشی گرفتن میزان افزایش جمعیت از میزان تولیدات غذایی ، منازعات بین شهر ها ، خشکسالی طولانی که مردم را مجبور به ترک شهر ها کرده باشد . این اضمحلال کلاسیک را یکی از عمده ترین تغییرات تاریخ بشری خوانده اند والبته این به معنای پایان سرنوشت مایا نبود . درهمان زمان در نواحی شمالی تعدادی شهر که از سیمای کلاسیک مایا سهمی داشتد ، ساخته شد.


<   <<   6   7   8   9   10      >



.: نوشته های آرشیو نشده :.
هر آمدنی رفتنی داشت. ما هم از پارسی بلاگ رفتنی بودیم.
[عناوین آرشیوشده]