فلسفه در زمان اسکندر کبیر - گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان

     

 

 

 

 

.: سایر زبان ها : عربی ؛ انگلیسی ؛ ترکیه ؛ فارسی :.

 

.: سایر بخش ها: دانلود کتابهای باستانی؛ ؛ اساطیر و افسانه های باستانی ؛ چهره های ماندگار ؛ انی کاظمی :.



فلسفه در زمان اسکندر کبیر:.

با روی کار آمدن اسکندر کبیر تمدن یونانی پا به عرصه جدیدی
گذاشت.اسکندر تمدن یونان را از محدوده دولتشهر خارج کرد و آنرا جهانی
ساخت.کشورگشایی های او سبب شد که فرد دولتشهر یونان در یک کل بزرگتر
مستهلک شود. تمایل به حفظ فردگرایی در اپیکوریان و مسلک جهان وطنی در مذهب
رواقیون از جمله این تغییرات بود.

در یک جامعه جهان وطنی فلسفه علاقه خود را در فرد متمرکز ساخت که می
کوشید خواست و تقاضای خود را برای هدایت زندگی برآورد. این زندگی می بایست
از آن پس در یک جامعه بزرگ بسر برد و نه در یک خانواده مدنی کوچک بنابراین
طبیعی بود که مکاتب فلسفی بعد ارسطویی بیشتر جنبه عرفانی و اخلاقی داشته
باشند.

افلوطین فیلسوف نامدار یونانی این دوره است که افکارش پلی است میان
افلاطون و ارسطو.تفکراتش بیشتر جنبه عرفانی دارد و حتی در زمان حیاتش او
را رهبر روحانی می خواندند.در کتاب انئاد ها رساله ششم از انئاد اول
درباره زیبایی و رساله هشتم از انئاد پنجم درباره زیبایی معقول بحث کرده
است.

خدا از دیدگاه افلوطین واحد است نمی توان آنرا با مجموع اشیاء فردی یکی
گرفت زیرا واحد مقدم بر اشیاء فردی است. نه شناختنی است و نه دیدنی.نه
وجود است و نه عدم زیرا مقدم بر آنهاست.تقسیم نخواهد شد و کثرت نمی
پذیرد.پس چگونه اشیاء و موجودات از آن پدید آمده اند؟ افلوطین نظریه صدور
و یا فیضان را مطرح می کند.

صدور خلق نیست زیرا آفرینش نوعی فعالیت است درحالیکه واحد ورای هرگونه
فعلی است.صدور همچون سرریز شدن ظرف آب است.صادر اول از واحد فکر و یا
نوس/nous است.در نوس کثرت پدید می آید زیرا مثل اشیاء و افراد در نوس وجود
دارند.افلوطین نوس را همان زیبایی می داند.از نوس هم نفس عالم صادر می شود
که تقسیم به نفس عالی و دانی می شود و نفوس فردی انسانی از نفس عالم صادر
می گردد.

بازگردیم به صادر اول یعنی نوس.واحد عقل مطلق است پس در صدورش عقل را
جاری ساخته و کل این نظام معقول است و ذره ای جدا از این نظام نیست..نوس
همان زیبایی معقول است پس سراسر نظام هستی زیبایی است و همین زیبایی نفوس
را صادر می کند. دیگر زیبا بودن تناسب و هماهنگی نیست زیبایی تنها مفهومی
ذهنی و ساخته ذهن ما نیست. هر آنچه را که انسان زیبا می بیند بخاطر تشابه
زیبایی آن با زیبایی نفس  انسانی است.افلوطین به طور مشخص پیرامون هنر ها
بحث نکرده است بلکه بیشتر بحثها حول محور واحد است.

زیبایی را عین نیکی می داند که بیشتر جنبه اخلاقی و عملی این تفکر
است.هر آنچه خوب و پسندیده است زیباست و هر آنچه زشت می نماید به روح
افزوده شده و آنرا می آلاید.البته این سوال مطرح می شود که اگر کل نظام
زیباست و نیک پس شرور و زشتیها از چه صادر شده اند؟افلوطین توضیحی دراین
مورد ندارد و امور پلید را اموری اضافی معرفی می کند.

فلسفه افلوطین یگانه انگار و عرفانی است و بسیار نزدیک به فلسفه ادیان
توحیدی.از اینرو ترجمه آثار او در جهان اسلام بسیار مرد توجه قرار
گرفت.البته یادآوری نکته ای در این زمینه خالی از لطف نیست.مامون پادشاه
عباسی دستور ترجمه آثار فلاسفه یونان را داد و مترجمان آن دوره آثار
افلوطین را به اشتباه به نام افلاطون ترجمه کردند و تا قرنها تصور می شد
که کتاب انئاد های افلوطین از آن افلاطون است و چه اندیشه ها که در پی این
اشتباه در فلسفه اسلامی شکل نگرفته است.





.: نوشته های آرشیو نشده :.
هر آمدنی رفتنی داشت. ما هم از پارسی بلاگ رفتنی بودیم.
[عناوین آرشیوشده]