پایه های دین مزدیسنا - گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان

     

 

 

 

 

.: سایر زبان ها : عربی ؛ انگلیسی ؛ ترکیه ؛ فارسی :.

 

.: سایر بخش ها: دانلود کتابهای باستانی؛ ؛ اساطیر و افسانه های باستانی ؛ چهره های ماندگار ؛ انی کاظمی :.



پایه های دین مزدیسنا:.

پایه های دین مزدیسنا (مزدیسنای زرتشتی – مزدیسنای زروانگرایانه) :
در بحث های پیشین، فرنودم این بود تا پایه های دین زرتشتی (نه آیین زرتشت) را بررسی کنم. مجبور گشتم که تاریخچه مزدیسنا پس از زرتشت را به طور خلاصه ارائه دهم. حالا نوبت آن است که پایه ها (اصول) دین زرتشتی را معرفی کنیم. لازم به یاد آوری است که پایه های دین آن ویژگیها و باورهایی است که حتا اگر یکی از آنها از دست برود، شخص باورمند به آن دین از آن دین بیرون میشود. در خصوص آیین زرتشت گفتیم که پایه های آن دو چیز بیشتر نیست. یکی خرد و دیگری راستی. که نبود هریک نه تنها خوشنودی زرتشت و خدای زرتشت را از میان میبرد بلکه خود به خود دیگری را نیز نابود میکند. اما پس از زرتشت یک دین به نام مزدیسنا بر اساس اندیشه های زرتشت و باورهای آریاییهای پیش از زرتشت ساخته گشت که نمود آنرا در کتابهای یسنا و یشتها و ویسپرد میبینیم. enik
1- باور به یگانگی اهورامزدا در آفرینش همه نیکی ها و داده های سودمند (توحید)
2- باور به پیامبری اشو زرتشت که اهورامزدا او را برگزید و دین مزدیسنا را به مردمان پیشکش کرد
3- باور به رستگاری مردمان در پیروی از اشا (راستی) که در اندیشه، گفتار و کردار نیک نمود پیدا میکند
4- جاودانی روان و فروهر مردمان پس از مرگ
5- جاری شدن داد (عدل) در ازای نیکی و بدی در جهان پس از مرگ
در این موارد به خوبی بهینه سازی های زرتشت بر ساختار تفکرات آریایی را میبینیم. درحالیکه پیش از زرتشت آریاییها آفرینش جهان را مربوط به یک خدا ندانسته و تمام نیروهای طبیعی (چهار آخشیج آب، باد، خاک و آتش) را به شکل مستقل دارای نیرو دانسته و برای هر نیرویی در طبیعت ایزدی به شکل سمبلیک داشتند و آنرا مورد پرستش قرار داده و برای گرفتن پاسخ مثبت خود را ملزم به دادن قربانی های بسیار نسبت به آنان میدانستند، در دین مزدیسنا، در عین اینکه ایزدان نیروهای طبیعی فراموش نگشتند اما همه مخلوق اهورامزدا معرفی شده و به عنوان بازوی اجرایی او تعریف شدند. که این نمونه کامل شده یکتاپرستی است.
فلسفه اشا نیز از دیگر چیزهایی است که به دست شخص زرتشت یافته شد و پیش از این پیشینه ای نداشت. هرچند آریاییهای پیش از زرتشت و آریاییهای زرتشتی نشده (همانند پارتها) نیز به نسبت دیگر نژادها اندیشه و گفتار و کردار نیک تری داشتند و همه در این موضوع هم اندیشه اند اما "راستی" و "دوری از دروغ" برای پیروان مزدیسنا جزو اصول دین بود و فرق است میان مردمانی که دروغ را دوست ندارند و راستی را خواستارند و مردمانی که دشمنی با دروغ و راستی ورزیدن برایشان یک اصل دینی است که رعایت نکردنش برابر است با ارتداد!!! اما در عوض دو اصل دیگر دین مزدیسنا کاملا برآمده از فرهنگ آریایی میباشد. امروز ثابت شده است که همه اقوام آریایی در هرکجا که ساکن شدند، به چیزی که امروز آنرا معاد میخوانیم، باورمند بودند. و این ثابت میکنیم که آریاییهای "پوریوت کیش" (پیش از زرتشت) به نوعی مخترع جهان پس از مرگ بودند. زرتشت هم برخلاف آنچه برخی اصرار دارند بگویند، دشمن جهان پس از مرگ نبود. چراکه زرتشت در ارائه اندیشه و بینش خود رودربایستی نمیکرد و آنچه میخواست را میگفت. اگر او دشمنی با جهان پس از مرگ داشت حتما در سرودهای خود آنرا نفی میکرد. احتمال تحریف و حذف را هم نمیدهیم چراکه اگر مغان در گاتها دست میبردند امروز اینقدر تناقض میان گاتها و اوستا نبود. این تناقض فقط یک معنی دارد و آن اینکه گاتها دست نخورده است. مسئله اینجاست که جهان پس از مرگ برای زرتشت مهم نیست. اولویت ندارد. مشکل اصلی نیست. زرتشت میخواهد دنیا ساخته و آباد شود. میخواهد زندگی بشر سرشار از مهر و دوستی و عشق و راستی و شادی باشد. در صورتی که جهانی ساخته شود با این ویژگیها آنوقت مردم پس از مرگ نیز در صورت وجود جهان دیگر، دلیلی برای عذاب دیدن نخواهند داشت. چراکه بر اساس قانون اشا، بدی به کسی میرسد که بدی بزاید. با همه اینها سازندگان دین مزدیسنا مجبور بودند تا اهرم های قدرتمندی برای تضمین دین خود بسازند. و این اهرم ها در میان همه مردمان جهان چیزی نبوده است بجز باور به جهان پس از مرگ. بدین ترتیب پایه های شماره چهار و پنج برای تحکیم دین مزدیسنا افزوده شد و به دید من ما نه تنها حق نداریم که مغان را به جهت افزودن این اصول محکوم کنیم بلکه حتا زرتشت نیز ناخشنود نخواهد بود. چراکه بدون اینها هرگز دین ساخته نمیشد و دین برای مردمان متمدن دوران باستان بایسته بود و تفاوت مردمان پیشرفته ای چون آریاییها و ایلامیها و بابلیها و آشوریها و یونانیها و رومیها و مصریان و دیگر تمدن ها با قبائل وحشی و بربر همین بود و نبود دین در نزد آنان بود. چراکه دین بسته ای بود شامل ارزشهای فرهنگی یک ملت و ملت بدون فرهنگ، قادر به پیشرفت و حتا بقا نخواهد بود. enik
مسئله دیگر کنار گذاشتن یکی از پایه های آیین زرتشت که همان "خرد" است میباشد. چراکه اگر خرد را از اصول دین بپنداریم آنوقت مجبوریم سایر اصول را هم با خرد هماهنگ کنیم. آنوقت تک تک مردمان به خود و خرد خود اجازه میدهند تا درباره پایه های دین اندیشه کرده و نتیجه بگیرند. البته که پایه های دین مزدیسنا خردپذیر است اما مهم سختی کار میباشد و دلیل نداشت که روحانیون مزدیسنی برای خود دردسر ایجاد کنند و برای هر یک از عوام مبجور به اثبات خردگرایانه شوند. با اینحال خرد فقط در میان پایه های اصلی دین مزدیسنا جایش خالی است وگرنه دین مزدیسنا مانند برخی ادیان دیگر هرگز خردستیز نبوده است. و برعکس همواره شاهد ستایش خرد و اندیشه در جای جای متون دینی زرتشتی میباشیم. اما قرار دادن خرد به عنوان یکی از اصول دین، ریسکی بود که با وجود آن کلیت دین به خطر می افتاد. همچنانکه امروز نیز خردگرایان هرگز خود را دیندار نمیدانند.
این 5 پایه در میان فرقه های زرتشتی مشترک بود. اما در جزئیات دین اختلافات زیادی وجود داشت. در بخشهای پیشین به تفاوت نگرش زروان گراها و زرتشتی ها پرداختیم که از جمله مهمترین این اختلافها ایزدان و اهریمن بودند. زروان گراها یکتایی اهورامزدا در آفرینش جهان را پذیرفته بودند اما او را همزاد نیرویی دیگر به نام اهریمن میدانستند که همه بدیها و زشتی ها منصوب به او بود و بدین ترتیب جهان چیزی نبود جز ماحصل جنگ و کشاکش اهورا و اهریمن. درحالیکه زرتشتیان اصیل انگره مینو (اهریمن) را در برابر سپنتا مینو (نیروی پیش برنده و سازنده) میدانستند و نه موجودی همزاد و در برابر اهورامزدا!!! یا زروان گراها ایزدان را مانند دوران پوریوت کیشی شایسته پرستش میدیدند چراکه باور داشتند همه کارها به فرمان اینها انجام میشود و اهورامزدا بیشتر نظاره گر است (چیزی مانند پدر آسمانی در دین مسیحیت که قدرتها را به پسرش عیسی مسیح تفویض کرده است). درحالیکه زرتشتیان اصیل هرگز به ایزدان با این دید بیش از حد افراطی نمینگریستند. بلکه برای آنان احترام قائل بوده و آنان را ستایش میکردند و از این حد فراتر نمیرفتند. با رواج اندیشه های بیگانه که از طریق یهودیان و مانویان و مسیحیان به ایران وارد گشت، موضع زروانگراها قوی تر شده و در دوران ساسانی تلاش گشت تا دینی یکپارچه از هر دو اپوزیسیون زرتشتی ایجاد شود تا در برابر بیگانگان بایستند. و چیزی که ساخته شد بیشتر به زروان گرایی شبیه بود تا زرتشتی. آنچه در کتابهایی مانند وندیداد، دینکرت و بندهش میبینیم برگرفته از همین جریان است که توسط موبدان زروان گرای مایل به زرتشتی نگاشته شده است. که در آن در برخی جاها چنان کار به افراط میکشد که حتا پایه های دین مزدیسنا (علاوه بر پایه های آیین زرتشت) به لرزش می افتد.
به هر حال پژوهشگران فراموش نکنند که یگانه مرجع ما برای شناخت "آیین زرتشت" کتابی است به نام "گاتها" و یگانه مرجع ما برای شناخت "دین مزدیسنای زرتشتی" کتابی است به نام "اوستا" شامل بخشهای "یسنا"،‌ "یشتها" و "ویسپرد" و سایر متون هریک برگرفته از تفسیر و برداشت شخصی نویسنده آن کتاب از منابع یاد شده بالا میباشد. همچنانکه همه مسلمانان یک قرآن را میخوانند اما تفسیر و برداشت مفسران باعث میشود تا فرقه های گوناگونی ایجاد شود و هیچکس از ما نمیپذیرد که دیدگاه علامه طباطبایی را دیدگاه مطلق اسلام بدانیم. حتا در میان اهل سنت، دیدگاه دانشگاه الازهر مصر که بالاترین اعتبار را دارد، وحی منزل تلقی نمیشود. از این طرف دیدگاه مراجع بزرگ تقلید قم و نجف مورد تایید همه شیعیان قرار نخواهد گرفت. یگانه مرجع برای شناخت اسلام قرآن است و برای شناخت مذهب تسنن احادیث معتبر نبوی و برای شناخت مذهب شیعه احادیث معتبر اهل بیت. هیچ تفسیری در این خصوص نمیتواند الزامی باشد و هرکس حق دارد تفسیر دیگری را نپذیرد. کتابهایی مانند وندیداد و دینکرت و بندهش نیز دانشنامه هایی گزینشی هستند که نویسندگان آنها خواهان تبلیغ آن بودند. و اگر آنها را به عنوان کتابهای مرجع دین مزدیسنا بشناسیم باید یاد آور شویم که متعلق به شاخه "مزدیسنای زروان گرایانه" بودند و نه مزدیسنای زرتشتی.



.: نوشته های آرشیو نشده :.
هر آمدنی رفتنی داشت. ما هم از پارسی بلاگ رفتنی بودیم.
[عناوین آرشیوشده]