فروهر - گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان

     

 

 

 

 

.: سایر زبان ها : عربی ؛ انگلیسی ؛ ترکیه ؛ فارسی :.

 

.: سایر بخش ها: دانلود کتابهای باستانی؛ ؛ اساطیر و افسانه های باستانی ؛ چهره های ماندگار ؛ انی کاظمی :.



فروهر:.

فروهر چیست؟

بر اساس اوستا آدمی 5 نیرو دارد و یا بهتر است بگوییم از 5 بخش متشکل شده است.

1-   اهو (انگهو) : نیروی جنبش و یا حرکت و حرارت غریزی. انسان نیز مانند همه موجودات آگاهی هایی ذاتی در درون خود دارد که برای زندگی بایسته است.

2-   دین (دَئنا) : دین در اوستا به مفهوم وجدان است اما سپس به کیش و آیین معنی شده است. وجدان همان حس و نیرویی است که به انسان کمک میکند تا میان خوب و بد، خوب را برگزیند.

3-   درک (بئوذ) : بی شکل مهمترین تفاوت انسان و سایر موجودات همین نیرو میباشد. البته درک برابر با هوش و مغز نیست که با مرگ پایان بگیرد بلکه جاودانه است... ....

4-   جان (روان) : روح یا روان هویت شخصیتی مستقل انسانها میباشد. در دیدگاه اوستا، انسانها در اصل روان هستند با علاوه نیروهای دیگر و البته جسم. روان در آغاز زندگی انسان پاک و منزه است اما به مرور آلودگی و تیرگی را پذیرفته و در جهان پس از مرگ پاسخ نیکی ها و بدی هایی که در این جهان کرده است را پس میگیرد.

5-   فروَهر (فره وشی) : فروَهر Farvahar را به نادرستی فروهر (Foruhar)  نیز میخوانند. در زبان پهلوی "فر" همواره با سکون اول و فتح دوم (Fra) تلفظ میشود. بنابراین تلفظ درست در پهلوی Fravahr میباشد. در لهجه زرتشتیان یزد (که نمیدانم چرا خودشان به آن میگویند دری!!!) و در بسیاری موارد نزدیکی زیادی به پهلوی دارد این واژه Fravahar خوانده میشود. بسیاری از استادان ایرانشناسی اصرار دارند که همگان این واژه را  Fravahar تلفظ کنند. درحالیکه این اصرار بی معنی است. همچنانکه خود آن اساتید فرهنگ را Frahang و فروردین را Fravardin نمیخوانند. درحالیکه قاعده همه اینها یکی است. پس تلفظ آسانتر یعنی Farvahar را نباید محکوم کرد.

در اوستا فروهر ذره ای از پرتو اهورایی است که آفریننده جهان در وجود آدمیان قرار داده است و این ذره پس از مرگ به سوی آفریننده باز میگردد. در فلسفه اسلامی چنین بیان میشود که انسان از دو بخش روح و جسم تشکیل شده است و روح از خدا آمده و به خدا باز میگردد (انا لله و انا الیه راجعون) این درحالی است که بر اساس احکام اسلامی روح به همراه جسم در آخرت در بهشت و یا دوزخ قرار میگیرد. دوزخ و بهشت نیز جایی هستند گوشه ای از جهانی که خدا آفریده و نمیتوان گفت که دنیای کنونی دور از خداست و دوزخ و بهشت نزدیک خدا. با توجه به اینکه باز بر اساس اندیشه اسلامی تا ابد انسانها به زندگی خود (در بهشت یا دوزخ) ادامه میدهند، اینجا تناقض ایجاد میشود که بلآخره روح به خدا باز میگردد یا خیر. در هر دو اندیشه اسلامی و زرتشتی روح (روان) در دنیا در اثر گناهان آلوده میشود. با توجه به این موضوع شایسته نیست که چیزی آلوده به خدا بازگردد. در جهانبینی زرتشتی این مشکل با وجود پدیده ای به نام فروَهر حل شده است. چراکه روان آلودگی میپذیرد و نه فروهر و فروهر پس از مرگ به آفریننده باز میگردد ولی روان به بهشت یا دوزخ میرود. (فروهر و روان هرگز به تن باز نمیگردند و در فلسفه زرتشت و کلا ایران باستان تناسخ نداریم)

پیشتر در خصوص مینوی (روحانی) بودن جهان پس از مرگ و نابودی همیشگی جسم سخن گفتیم که این از تفاوتهای فلسفه زرتشتی و اسلامی است و ابن سینا با اینکه ثابت میکند آخرت نمیتواند جسمانی باشد (موافق با فلسفه زرتشتی) اما میگوید که حکم قرآن و اسلام بر جسمانی بودن معاد است. دیگر مفسران اسلامی نخست نیز بر جسمانی بودن معاد صحه گذاشتند و حتا حکیمان جدیدتر مانند ملاصدرا که میان فلسفه ایرانی و اسلام سرگردان بود چنین حکم داد که معاد طبق گفته اسلام جسمانی است، اما جسم آخرتی ما با جسم دنیوی ما تفاوت دارد و هر شیء مادی همزادی معنوی در کنار خود دارد (که این تکرار حکمت خسروانی ایرانی بود) و بدین ترتیب تصور کرد که توانسته یکی از معضلات بزرگ فلسفه اسلامی را 1000 سال پس از اسلام حل کند!!! که البته مورد قبول اکثر بزرگان دین واقع نشد و امروز هیچ مسلمانی در جهان با ملاصدرا و حکمت صدرایی آشنایی ندارد.

به هر حال ....

نکته جالب در اینجاست که نزدیکی مفهوم روان و فروهر باعث شده است تا مفسران اوستا خود نیز دچار مشکل شوند و در بسیاری از تفسیرها این دو را مترادف گرفته اند درحالیکه نص صریح اوستا اینها را جدا میداند "ما میستاییم جان و وجدان و درک و روان و فروهر نیاکان را" (یسنا_هات 26)

درباره معنی فروهر استاد هاشم رضی آنرا پشتیبانی و پناه دادن میداند. بدین معنی که خداوند آنرا درون آدمی قرار میدهد تا انسان را به سوی نیکی (به سوی خدا) جذب کند. همچنانکه میبینیم نیروهایی چون غریزه و وجدان (فطرت) کمک بسیاری زیادی به انسان میکند تا راه درست را انتخاب کند. درک نیز نیروی کمک کننده دیگری است که خرد را ایجاد میکند. اما فروهر نیرویی بسیار قوی تر است که انسان را به سوی خدا (که در همه ادیان پاکی مطلق است) میکشاند.

نکته در اینجاست که فروهر ذره ای از وجود خداست و نه آفریده او. یعنی از این حیث با نیروهای دیگر چون وجدان و درک و غریزه و خود روان تفاوت دارد. بنابراین فروهر در عین حال که در همه موجودات (همه آفریده ها) موجود است، از یک وحدت برخوردار میباشد. چراکه بر خلاف روان، فروهر آلودگی پذیر نیست و تا زمان مرگ به پاکی روز نخست می ماند. در جاهایی حتا سخن از فروهر اهورا مزدا میشود و این نشان میدهد که فروهر در کل یک چیز است که میان همگان از شخص آفریننده تا آفریده ها پخش شده است و ارتباطی تنگاتنگ با هم دارد. سخن درباره رابطه فروهرها که ستون های استوار قانون جهانشمول هستی هستند بسیار انحرافی و پیچیده و فلسفی میشود.

نخستین ماه سال را فروردین مینامند که برگرفته از همین فروهر است. فروردین یشت اوستا سروده ایست ویژه فروهرها که البته از جمله یشتهای نوین است. گفتیم که یشتهای نوین را مغان پس از زرتشت بر اساس اندیشه زرتشت نوشتند. درحالیکه یشتهای کهن پیش از زرتشت وجود داشت و فقط دستکاری شد (اندیشه های زرتشت در آن تزریق شد). بنابراین به نظر میرسد اساسا نام فروردین نامی مربوط به پس از زرتشت باشد و از اینجاست که نتیجه میگیریم ماه فروردین و ماه دی (که نشان از یکتاپرستی دارد) در اصل چیز دیگری بوده است. و من تئوری میدهم که نام ماه فروردین ورهرام (بهرام) بوده است. جشن فروردینگان، فروردین روز از فروردین ماه میباشد. که روزی است ویژه درگذشتگان و زرتشتیان در این روز در گورستان جمع شده و به دعای و نیایش و داد و دهش برای شادی روان درگذشتگان میپردازند. و البته در فرهنگ زرتشتیان عزاداری برای مردگان محکوم و مطرود است.

در فرهنگ زرتشتی 5 روز پایانی سال همگان به شست و شوی خود و اطراف خود (خانه تکانی) میپردازند. فلسفه آن فقط این نیست که باید همه چیز برای سال نو آراست، بلکه هدف مهمتر این است که فروهر و روان درگذشتگان در ماه فروردین به میان خانواده ها باز میگردد و احترام به نیاکان در این فرهنگ جای بسیار ارزشمندی دارد. شگفتی اینجاست که با اینکه قرن هاست ایرانیها مسلمان شده اند اما همچنان سنت خانه تکانی در میان آنان (و نه دیگر مسلمانان) وجود دارد و از آن طرف میبینیم که هنوز شیعیان توجه بسیار ویژه ای به درگذشتگان خود دارند (سنی ها چنین نیستند) و اینجا نتیجه میگیریم که هنوز خلق و خوی باستانی ایرانیان در مسئله درگذشتگان تغییر نکرده است.

واژه ای در ادبیات باستانی ایران وجود دارد به نام "فر" یا "فره". فره ایزدی شکل دستکاری شده همین فروهر است. چراکه فره ایزدی نیز فروغ خداوند است که به انسان پیوسته و سبب خوشبختی او میشود. اما فره ایزدی میتواند از انسان جدا شود. درحالیکه در جایی نداریم که فروهر پیش از مرگ از انسان جدا شود. بنابراین میتوانیم فره ایزدی را نوعی خاص و ویژه و معین از فروهر تصور کنیم که به انسانی پیوسته و تا زمانی که با او باشد سبب پیروزی او در کارها میشود. واژه دیگری داریم به نام فره کیانی که مربوط به استوره ایرانیان است. فره ایزدی گاهی به جای فره کیانی به کار میروند اما در کل فره کیانی ویژه شاهان است. چراکه آریاییان باور داشتند که آنکه در گفتار و کردار و اندیشه برتر از دیگران باشد شایسته پادشاهی و سروری است. بدین شکل این مفهوم را ایجاد کردند. در استوره ها داریم که جمشید تا زمانی که نیک کردار بود فره کیانی و ایزدی داشت و با کمک آن 700 سال عصر طلایی آریاییها را نگاه داشت اما وقتی در غرور فرو رفت فره را از دست داد و به راحتی سرنگون شد. باور به فره کیانی و ایزدی و فره ایرانی (که ویژه ایرانی ها بود و نشان دهنده خوی ناسیونالیستی نیاکان ما در چند هزار سال گذشته است) حتا در دوران ساسانی نیز وجود داشت و مردم شاهان ساسانی را دارای فره میدانستند و حتا پس از اسلام، امیرانی که قصد حکومت بر ایران را داشتند ادعا میکردند که از نسل شاهان پیشین هستند.

 

نشانی که امروز با نام فروهر میشناسیم و آنرا در بیستون در بالای سر داریوش میبینیم و در تخت جمشید نیز موجود است تا امروز بحث و اختلاف زیادی را میان پژوهشگران باعث شده است. نخستین باستانشناسان این نشان را اهورامزدا دانستند. چراکه از طرفی میدیدند که زرتشتیان این نشان را در بالای درب آتشکده ها و بر روی کتاب دینی خود میگذارند و از اینجا پی میبردند که این نشانی مذهبی است و از طرفی در آثار هخامنشی احترامی بسیار زیاد به این نشان را مشاهده میکردند بنابراین نتیجه میگرفتند که این نشان که پیرمردی بالدار را نشان میدهد نمادی از اهورامزدا است. اما مشکل از اینجا آغاز شد که خود زرتشتیان هرگز به این نشان اهورامزدا نمیگفتند و اساسا هرگز اهل کشیدن تصویر خدا نبودند. با این حال چنین تصور رفت شاید در گذشته چنین بوده و سپس زرتشتیان دست از کشیدن خدا برداشته اند. اما با رجوع به تاریخ مشاهده شد که هرگز در هیچ متن تاریخی گفته نشده است که ایرانیان باستان (از زمان مادها تا حمله عرب) خدای خود را به تصویر کشیده و یا از او مجسمه می سازند. حتا با وجود رابطه تنگاتنگ با یونانیها و رومیها و حتا به اشغال مقدونیها درآمدن نیز باعث نشد تا این سنت از آنان به ایرانیها منتقل شود. پس کم کم در پژوهشهای نوین و به ویژه پژوهشهایی که توسط خود ایرانیان انجام شد دیگر شاهد اهورامزدا خواندن نشان فروهر نبودیم.

گروهی باورمندند که این نشان در اصل به صورت بدون مرد سالخورده است (یعنی دایره بالدار) و مرد سالخورده کسی نیست جز داریوش بزرگ. چراکه ما این نشان را در آثار داریوش بزرگ میبینیم و چنین استدلال میکنند که داریوش بزرگ خود را انسان کامل میدانست و خود را به این نشان افزود. مشکل نخست اینجاست که زمانی که کتیبه بیستون ایجاد شد داریوش هنوز به سن 40 سالگی نرسیده بود و اگر آنرا داریوش بدانیم نمیتوانیم بگوییم مرد سالخورده. درحالیکه همه کسانی که سالها بر روی نقشها کار کرده اند این نقش را مردی سالخورده یافتند. دوم اینکه دخمه قیزقاپان که از جمله آثار دولت ماد میباشد نیز چنین طرحی موجود است. یعنی زمانی که داریوشی وجود نداشت. البته شکی نیست که طرحی که ما میشناسیم زمان داریوش شکل گرفت و با طرحهای پیشین تفاوت داشت اما در طرحهای پیشین هم مرد سالخورده را داریم.

آنچه میگویند این است که ریشه این شکل به آشور و مصر می رسد و البته مهم هم نیست که ریشه آن درکجاست. چراکه هرچه هست به خورشید مربوط است و ریشه های این اعتقاد باز به آریاییها باز میگردد. اما به هر حال این نشان در زمان داریوش در ایران نهایی شده و پس از آن دیگر تغییر نکرد و همه جهان معترفند که این نشان با این ویژگیها متعلق به ایرانیهاست. برخی به اشتباه اقدام به برداشتن مرد سالخورده میپردازند (یعنی فقط دایره بالدار را نمایش میدهند) که این اشتباهی بزرگ است. نخست اینکه نشان دایره بالدار در خارج از ایران نیز موجود است و نمیتواند نماد ایران باشد. دوم اینکه نشانی است مربوط به شوش ایلام و احتمالا متعلق به ایلامی هاست که دارای فرهنگی میانرودانی بودند. و نهایتا آن پختگی و کاملی را نداشته و به نظر ناقص میرسد. چراکه در پایین بالها جزئیات بسیار زیادی وجود دارد و در بالای بالها هیچ نیست.

 

با توجه به آگاهی هایی که از مفهوم فروهر دادیم، اقدام زرتشتیان پس از اسلام که این نشان را نشان رسمی خود کرده و نام آنرا نشان فروهر گذاشتند کاملا منطقی است. (این نشان را پس از حمله ددمنشانه اسکندر به ایران دیگر مشاهده نمیکنیم)

طبیعی است که داریوش بزرگ و دیگر شاهان آنرا در بالای سر خود تصور کنند. و حتا پر بیراه نیست اگر بگوییم نمادی از خداوند است. چراکه گفتم فروهر متعلق به خداست و به امانت به انسان داده شده است. همچنانکه اگر مسلمانان نمادی برای روح بسازند کسی نمیگوید که این الله است.

تفسیرهایی که زرتشتیان از فروهر ارائه میدهند اگرچه کاملا منطقی به نظر میرسد اما اصالت ندارد و ما امروز نمیدانیم که وقتی جزئیات آن در دوران باستان طراحی شده، در اندیشه طراح چه میگذشته است. با اینحال آنچه میگویند این است که مرد سالخورده نشان دهنده انسان خردمند باتجربه است که با بالهای خود به سوی بالا اوج میگیرد. بالهای آن سه طبقه دارند که نشانگر اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک است و بالهای کوچک پایینی که او را به سمت پایین میکشند، نیز سه طبقه نشانگر اندیشه بد، گفتار بد و کردار بد دارند. این بالها 72 پر دارند که ما را به یاد تعداد ستون های آپادانا تخت جمشید و شمار بخش های یسنای اوستا می اندازد. دو پایه یا دم که در دو سمت چپ و راست طرح قرار دارد نشانگر دو نیروی سپندار مینو (نیروی پیش برنده) و انگره مینو (نیروی باز دارنده) است. در وسط طرح یک دایره را میبینیم نشانگر خورشید و البته چرخش و حرکت دایره وار زندگی است. یعنی هر چیزی به خودش باز میگردد. هم نشانگر فلسفه اشا است که در گذشته درباره آن سخن رفت و در آن کردار نیک و بد به شکل خود به خودی به کننده آن باز میگردد و هم نشانگر فلسفه فروهر است که در آن از خداوند آمده و به خداوند باز میگردد. در دست مرد سالخورده حلقه ای را که نشانه پیمان است را مشاهده میکنیم. پیمان با اهورامزدا. امروز نیز همچنان جهانیان حلقه را نشانه پیمان عشق میان خود میشمارند و این فلسفه بی شک از آیین ایران باستان و مهرپرستی گرفته شده است. دست دیگر مرد سالخورده به نشانه احترام به سوی جلو گرفته شده است.

این بود هرآنچه از فلسفه فروهر و نشان فروهر به ذهنم آمد. امید که سودمند بوده باشد.

بدرود.enik



.: نوشته های آرشیو نشده :.
هر آمدنی رفتنی داشت. ما هم از پارسی بلاگ رفتنی بودیم.
[عناوین آرشیوشده]