خشم آشیل » ایلیاد - گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان

     

 

 

 

 

.: سایر زبان ها : عربی ؛ انگلیسی ؛ ترکیه ؛ فارسی :.

 

.: سایر بخش ها: دانلود کتابهای باستانی؛ ؛ اساطیر و افسانه های باستانی ؛ چهره های ماندگار ؛ انی کاظمی :.



خشم آشیل » ایلیاد:.

بسرای، ای بغدخت ! خشم آشیل پور پله را ؛ آن خشم گجسته و زیانبار را که تیره روزیهایی بیشمار برای آخاییان به بار آورد ؛ روانهای راد و بخشندة انبوهی از قهرمانان را به نزد هادس درافکند » از آن زمانی که آگاممنون پادشاه جنگاوران و آشیل مینوی ، میانشان ستیزه درگرفت . ایزد آپولون میان این دو پهلوان ستیزه درمی افکند و بیماریی مرگبار را بر سپاه مستولی می کند . این از آن روست که شریسه کاهنِ آپولون خوار داشته شده است . شریزئیس دختر کاهنِ آپولون ـ ایزدی که تیرش تا دور جای راه دارد ـ در نزد آگاممنون ـ پادشاه آخاییان ـ به عنوان غنیمت جنگی ، اسیر آمده است . کاهن روبه آخاییان عجز و لابه می کند و دخترش را در ازای تقدیم هدایایی دیگر ، خواهان است . آخاییان به این معامله راضی اند اما آگاممنون ، رضایت نمی دهد و می گوید : « اما دخترت ! بدان که هرگز او را نخواهم رهانید ؛ پیری پیش از آنکه برهانمش ؛ در کاشانه ما ، در آرگولید ، بدور از میهن ، آنگاه که پیشه ای را می ورزد و در بستر با من دمساز است ، در خواهد یافت .» کاهن می هراسد و گلایه اش را به نزد آپولون می برد . آپولون خشمگین از المپ به زیر می آید و در طی نه روز کومه ها و کشتی های آخاییان را به آتش می کشد . در دهمین روز آشیل خطاب به آگاممنون می گوید که ما به سمت وطنمان برمی گردیم ، زیرا جنگ و طاعون ما را از پا در آورده است . باید از خوابگزاری علت این تیره روزی را بپرسیم « زیرا خوابها نیز انگیخته و آینده از سوی زئوسند » تا بدانیم چرا آپولون این گونه بر ما خشم گرفته است . آنگاه کالشاسِ خوابگزار ، کسی که « آنچه را که هست ، آنچه را که خواهد بود ، نیز آنچه را که بوده است می دانست » ؛ با آنان گفت : اگر مرا از خشم پادشاه در امان داری با تو می گویم علت این طاعون و بدبختی را ؛ زیرا آنگاه که « پادشاهی بر ناتوانی فرودست خشم می گیرد ، نیرومند پادشاه است ، و اگر این زمان خشم و کین خویش را فرو می خورد ؛ دشمنی و کینه اش را ، در ژرفای سینه اش نگاه می دارد ، تا آنگاه که بتواندش توخت و به انجام رسانید » آشیل به خوابگزار امان می دهد و او را تحت حمایت خویش می گیرد و سپس خوابگزار می گوید که آپولون از آن رو آزرده است که « آگاممنون ، کاهن وی را به ناسزا خوار داشته است و سر از آن بر تافته است که سرْبها بپذیرد و دخترش را رهایی بخشد .» و این رنج و محنت تنها با باز پس دادن دخت کاهن از اردوگاه رخت بر می بندد . آنگاه آگاممنون خطاب به خوابگزار می گوید : شریزئیس در نزد من گرامی است « حتی او را بر کلیتمنستر ، بانوی پذیرفته و قانونیم برتر می نهم . او از بانوی من ،در زیبایی پیکر و اندام ، نیز در خوی و منش و چیرگی و چربْکاریِ دستان ، هیچ کم ندارد و از او باز نمی ماند . هر چند که اینچنین است ، من بدان خشنود خواهم شد که وی را باز گردانم ، اگر این کار کاری شایسته و ارزنده باشد .» اما شما چه پاداشی دیگر به من می دهید؟ آشیل گفت : تو شریزئیس را باز پس ده و ما پس از فتح تروا ، تاوان تو را چند برابر ، خواهیم داد . آگاممنون می پذیرد که شریزئیس را  به همراه صد گاو نر جهت قربانی باز پس دهد اما تاوان این عمل را از آشیل و دیگر سردارانش می خواهد . برای آگاممنون ، بریزئیس که پاداش آشیل از غنایم جنگی بوده است ، کفایت می کند . آشیل با غضب گفت : « آه ! ای نگونبخت که از ننگ و بی آزرمی پوشیده شده ای ! ای جویندة سودا و سود ! ... من از آن بدینجا نیامده ام که با ترواییان ... نبرد آزمایم . آنان انگیزه کردارهای من نیستند ، آنان هرگز گاوان یا مادیان های مرا نربوده اند ... ما به دنبال تو آمده ایم تا جانت را از شادمانی سرشار داریم و به نام مِنِلاس و تو ، ای سگْ روی ! از ترواییان بخواهیم که رفتار ناروایشان را تلافی و تدارک کنند » و حال تو می خواهی که پاداشی را که به من ارمغان شده ، بازستانی . من هم اکنون به کشور خویش می روم و تو را تنها می گذارم . و آگاممنون گفت : « من آن نیم که از تو در خواهم که به پاس من در اینجا درنگ کنی و بمانی ... اگر تو نیک نیرومندی ، آنرا وامدار خدایی هستی و در گروِ او ... من بریزئیس نیکورخسار که پاداش توست به همراه خواهم برد ، تا تو بدانی که تا چه پایه بر تو خشمگینم »

 

 Giovanni Battista Tiepolo, 1757, Fresco Villa Valmarana , Italy

پس آشیل در این میانه ماند که آیا به جنگ آگاممنون برخیزد یا آنکه خشمش را فروخورد ؟

 

 در این هنگام « آتنا که در پشت وی ایستاده بود و تنها به چشم او می آمد ـ زیرا هیچیک از آن دیگران او را نمی دیدند ـ گیسوان زرین آشیل را در کشید » و او را به آرامش دعوت کرد و آشیل فرمانش را پذیرفت و گفت : « آنان که از خدایان فرمان می برند ، نزد آنان گرامی خواهند بود و خدایان ، به یکبارگی ، به خواسته هایشان گوش فراخواهند داد .» آشیل سپس به نزد آگاممنون رفت و گفت : « ای مشکِ می ! ای کسی که چشمت به چشم سگ می ماند و دلت به دل میش ! هرگز یارای آن را نداشته ای که همزمان با سپاهیانت زره در بر کنی و همراه با دلیرترین آخاییان در کمین دشمنان بنشینی ؛ جنگیدن به تن خویش ، در چشم تو ، با مرگ برابر است . ... تو پادشاهی هستی که مردمان را فرو می کشد و می اوبارد ‌‍[ می بلعد ] ... » در این لحظه نستور سخنور ، آگاممنون و آشیل را نصیحت می کند تا آگاممنون ، دست از بریزئیس بردارد و آشیل محترمانه با پادشاه سخن گوید اما آشیل ناراحت است و از بریزئیس در می گذرد . سپس دو قهرمان به کار خویش رفتند : آگاممنون برای قربانی کردن و آشیل به قرارگاه خویش . آگاممنون به جارچیان خویش دستور می دهد که بریزئیس را از چادر آشیل به نزدش بیاورند . آشیل با اکراه و به ناچار به این خواسته در تن می دهد و آگاممنون را مردی « دستخوش اندیشه های دوزخی » می داند که ناتوان از دریافت این موضوع است که بداند « آخاییان به پاس وی ، در کنار کشتیهایشان ، بی هیچ مزد و پاداش می جنگند » . آشیل اشکْ ریزان در کناره دریا از مامش ـ تتیس ـ کمک می خواهد و جریان آنچه را که بر او رفته است ، برایش بازگو می کند .

 

آشیل از تتیس می خواهد که زئوس را برآشوبد تا ترواییان را بر آخاییان چیره گرداند تا از این رهگذر قدر وی را بدانند . آنگاه هومر شرحی مفصل در چند و چون آیین قربانی کردن می آورد . روز دوازدهم زئوس با سایر ایزدان به المپ باز می گردند و تتیس در برابر زئوس می نشیند و با دست چپ زانوانش را می گیرد و با دست راست چانه اش را می مالد و خواسته اش را بیان می کند . زئوس از بیم آنکه ، هرا ، یاریگر آخاییان است و از این موضوع آگاه نگردد ، تنها به تکان دادن سرش اکتفا می کند . اما هرا پی به این رابطه می برد و از زئوس می خواهد که ماجرا را بر او آشکار کند و زئوس ، او را سرزنش می کند از کندوکاو در کارهایش . 





.: نوشته های آرشیو نشده :.
هر آمدنی رفتنی داشت. ما هم از پارسی بلاگ رفتنی بودیم.
[عناوین آرشیوشده]