اسطوره‌ی آفرینش در دین مانی - گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان

     

 

 

 

 

.: سایر زبان ها : عربی ؛ انگلیسی ؛ ترکیه ؛ فارسی :.

 

.: سایر بخش ها: دانلود کتابهای باستانی؛ ؛ اساطیر و افسانه های باستانی ؛ چهره های ماندگار ؛ انی کاظمی :.



اسطوره‌ی آفرینش در دین مانی:.

 

 

مانی در سال 216 م. در بابِل چشم به جهان گشود و در 24 سالگی به اعلام رسمی و همگانی رسالت خود فرمان یافت. دین وی در طول سالیان آینده از مصر تا چین گسترش یافت و به دینی جهانی مبدل گشت. آموزه‌های کیهان شناختی و یزدان شناختی مانی کمابیش آمیزه‌ای از انگاره‌های گنوسی و زرتشتی است. ویژگی بنیادین آموزه‌های کیهان شناختی مانی، منفی انگاری جهان مادی و متعلق دانستن آن به اهریمن و نیروهای اهریمنی است. دین مانی با پلشت انگاشتن جهان مادی، و توصیه به مینوگرایی، عملاً دنیاگریزی و زهدگرایی را آموزش می‌دهد.
اسطوره‌ی آفرینش در دین مانی، آن گونه که از متون بازمانده‌ی مانوی بر می‌آید، چنین است که:
در آغاز دو گوهر بود: گوهر روشنی و گوهر تاریکی. گوهر روشنی در بالا، در بهشت روشنی جای داشت و گوهر تاریکی در پایین، در سرزمین تاریکی. سرزمین روشنی و تاریکی با یک‌دیگر هم‌مرز بودند. "پدر بزرگی" یا "شهریار بهشت روشنی"، آفریدگار همه‌ی ایزدان، بر بهشت روشنی فرمان می‌راند و سرزمین او در نور و رامش و زیبایی جاودانه، غرقه بود. فرمان‌روای سرزمین تاریک، "اهریمن" یا "شهریار تاریکی" بود که خود جاودانه نبود بل که گوهرهای سازنده‌ی وی ازلی بودند. او سری مانند شیر، بدنی چون اژدها، بال‌هایی چون بال پرندگان، دمی به سان دم ماهی، و چهارپا مانند چهارپایان داشت. سرزمین تاریکی یک‌سره در تباهی و زشتی و پلیدی و شرارت فرو روفته بود.
شهریار تاریکی با دیدن سرزمین روشنی، بر آن همه شکوه و زیبایی رشک برد. پس به یاری فرزندان تاریکی آهنگ تاختن به بهشت روشنی کرد. پدر بزرگی برای مقابله با هجوم اهریمن، "مادر زندگی" را فراخواند و او نیز "هرمزدبغ" را آفرید. هرمزدبغ به یاری پنج فرزند خود که هم‌چون جنگ‌افزارهای او بودند، یعنی فروهر، باد، روشنی، آب و آتش، به رویارویی با نیروهای تاریکی شتافت اما سرانجام به دام تاریکی افتاد و اسیر گشت. دیوان به بلعیدن پاره‌های نور فرزندان هرمزدبغ پرداختند و بدین سان روشنایی با تاریکی در آمیخت و آلوده شد. آن گاه پدر بزرگی برای رهاندن فرزند خود از مغاک تاریکی، "دوست روشنان" را آفرید، وی "بام‌ایزد" را فراخواند و او نیز "مهرایزد" را.
مهرایزد به همراهی فرزندان‌اش دهبد، مرزبد، ویسبد، زندبد و مانبد به مرز روشنایی و تاریکی آمد و هرمزدبغ را با دست خویش از مغاک تاریکی به بیرون کشید و به بهشت روشنی آورد. آن گاه دیوها و فرزندان تاریکی را فروکوفت و به آزاد کردن پاره‌های نور به دام افتاده در تاریکی پرداخت. سپس با یاری مادر زندگی به آفرینش جهان دست زد. آنان نخست پنج فرش ساختند که میان بهشت روشنی و کیهان آمیخته، حایل بود و ایزدی از آن نگاه‌بانی می‌کرد. در زیر آن از پوست دیوان کشته شده ده آسمان را با چندین دروازه ایجاد کردند و ایزدی را به نگاه‌بانی آن گماردند. سپس در زیر این ده آسمان، یک چرخ گردان و منطقة البروج را آفریدند و بدان تبه‌کارترین دیوان را بستند. از باد، روشنی، آب، و آتش پاک شده از آمیختگی، دو گردونه‌ی روشن آفریدند: "گردونه‌ی خورشید" و "گردونه‌ی ماه". سپس مهرایزد ستارگان روشن را در جای جای آسمان زیرین قرار داد. بام‌ایزد "بهشت نو" (ماندگاه موقت روان مردمان نیکوکار) را پدید آورد و مهرایزد از تن دیوان کشته شده، هشت زمین را به وجود آورد. آن گاه بر روی هر زمینی دریاها، کوه‌ها، دره‌ها، چشمه‌ها، و رودخانه‌ها ایجاد شد. اما جهان هنوز بی‌حرکت بود.
مهرایزد و مادر زندگی پس از آفرینش کیهان به بهشت روشنی رفتند و با هرمزدبغ، دوست روشنان، و بام‌ایزد در پیشگاه شهریار بهشت روشنی حاضر شدند و از او درخواست کردند که ایزدی را گسیل دارد که خورشید و ماه را به گردش درآورد و روشنی ایزدان را که اهریمن و آز و دیوان و پریان بلعیده بودند، رهایی بخشد. پس آن گاه پدر بزرگی سه ایزد آفرید: نریسه ایزد، عیسای درخشان و دوشیزه‌ی روشنی. نریسه ایزد کشتی‌های خورشید و ماه را به جنبش درآورد که در نتیجه‌ی آن، زمان و حرکت در کیهان پدید آمد. سپس نریسه ایزد و دوشیزه‌ی روشنی در برابر دیوان دربند، برهنه نمایان شدند. دیوان نر با دیدن پیکره‌ی دوشیزه‌ی روشنی پاره‌های نوری را که بلعیده بودند انزال کردند و از آن چه بر زمین ریخته بود، گل و گیاه و مرغزار پدید آمد. دیوان ماده‌ی آبستن نیز با دیدن پیکره‌ی نریسه ایزد، فرزندان خود را سِقط کردند که بر زمین فرو افتادند و به شکل غول‌ها و دیوهای بزرگ درآمدند در زمین بالیدند و با هم درآمیختند. دیو آز از آن فرزندان سقط شده، دو دیو بزرگ، نر و ماده، به نام "اشقلون" و "پیسوس" پدید آورد. آنان پس از بلعیدن فرزندان دیوی دیگر، با هم درآمیختند و فرزندی را بار آوردند که دیو آز پیکره‌ی آن را شکل داد و روشنی‌های به دام افتاده را چون جان بدان تن بست و صورت نریسه ایزد را به آن بخشید و گوهر شرارت و شیطنت را در نهاد آن جای داد. چون این آفریده‌ی نر زاده شد، او را "گهمرد" نامید که نخستین انسان مذکر بود. دیو آز از فرزند دیگر آن غولان موجود دیگری را به همان سان، اما به صورت دوشیزه‌ی روشنی ساخت و چون این آفریده‌ی مادینه زاده شد، او را "مردیانه" نامید، که نخستین انسان مؤنث بود. چون گهمرد و مردیانه در زمین زاده و پرورده شدند، آز و دیوان بزرگ بسیار شادی کردند. این زن و مرد نخستین، آن گاه که زندگی بر زمین را آغاز کردند، آز در نهاد ایشان بیدار شد و از آن رو به زیان‌کاری در زمین دست زدند. سپس اشقلون و گهرمرد با مردیانه در آمیختند که در نتیجه‌ی آن، فرزندان بسیاری پدید آمد و نژاد انسان‌ در زمین رو به فزونی و گسترش نهاد.
اما ایزدان برای رهایی انسان از فریب دیوان و شرّ جهان مادی، کوشیدند و بدین جهت، عیسای درخشان و دوشیزه‌ی روشنی و بهمن بزرگ به سوی انسان شتافتند تا وی را یاری و راه‌نمایی کنند و جان بهشتی او را از چنگال ماده و از اسارت دیوان تاریکی نجات دهند و آزاد سازند.

کتاب‌نامه:
-
اسطوره‌ی آفرینش در آیین مانی: ابوالقاسم اسماعیل‌پور، انتشارات فکر روز، 1375: 72-55
-
مانی و تعلیمات او: گئو ویدنگرن، ترجمه‌ی نزهت‌صفا اصفهانی، 1352: 93-59
-
مانی، در «بهار و ادب فارسی»: محمدتقی بهار، انتشارات کتاب‌های جیبی- فرانکلین، 1351: 62-56

 





.: نوشته های آرشیو نشده :.
هر آمدنی رفتنی داشت. ما هم از پارسی بلاگ رفتنی بودیم.
[عناوین آرشیوشده]