Eni kazemi - گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان

     

 

 

 

 

.: سایر زبان ها : عربی ؛ انگلیسی ؛ ترکیه ؛ فارسی :.

 

.: سایر بخش ها: دانلود کتابهای باستانی؛ ؛ اساطیر و افسانه های باستانی ؛ چهره های ماندگار ؛ انی کاظمی :.



آرِس(مارس):.

 

خدای جنگ ،پسر زئوس و هرا که به قول هومر هر دو از او نفرت داشتند.در واقع در سراسر ایلیاد که داستانی حماسی و رزمی است همیشه از او به نفرت یاد شده است.گهگاه پهلوانان «در شادیهای برخاسته از جنگ آرس شرکت می کنند»امّا بسیار دیده شده است که توانسته اند از«آتش خشم و کینه این خدای ستمگر و سنگدل» بگریزند.هومر او را مرگ آفرین ،دستها به خون آلوده،و نفرت مجسّم آدمیزادگان دانسته است، و شگفت انگیز اینکه خدایی ترسو و بزدل نیز بوده است که چون زخم بر می داشت از شدّت درد زوزه می کشید و می گریخت.با وجود این،در میدانهای نبرد ملتزمین رکاب بسیاری داشت تا بدین وسیله دیگران از دیدنش احساس اعتماد به نفس کنند .خواهرش اریس که نفاق معنی می دهد و پسرش «ستیزه جویی» یا سترایف در رکابش بودند.الهه جنگ به نام انیو که در زبان لاتین بلّونا نامیده می شود همیشه همگام وی بود .هرگاه انیو می آمد وحشت و هراس نیز با او همپا بود.چون اینان می آمدند از پشت سرشان صدای فریاد ناله و ضجّه به هوا بر می خاست و جوی خون بر روی زمین جاری می شد.ادامه مطلب...

پالاس آتنا (مینروا):.

 

پالاس تنها دختر زئوس بودهیچ مادری او را نزاده بود*.او پسر زئوس و میتیس بوده است ولی پس از تولد زئوس او را خورد. زیرا به وی گفته بودند که متیس پس از این پسری خواهد آورد که شهریاری را از زئوس خواهدگرفت.برای تولّد دوباره دختر زئوس ابه هفا استوس دستور داد تا سرش را با تبر بشکافد.او در حالی که کاملا بزرگ بود و تمامی پیکرش را در زره پوشانده بود،از سر زئوس بیرون جست.در نخستین شرح حال وی در کتاب ایلیاد،او را الهه ای کاملا شریر ،سنگدل و تند خوی و بیرحم جنگ معرّفی کرده اند ،امّا در جایی دیگر این جنگجویی بدان خاطر است که می خواسته دولت و میهن را از شر دشمنان برون مرزی حفظ کند.او قبل از هر چیزی الهه شهر بود ،پشتیبان و نگه دارنده زندگی متمدّن و صنایع دستی و کشاورزی ،و مخترع افسار بود ، و نخستین کسی که اسب را رام کرد تا انسانها بتوانند بر آن سوار شوند.

او فرزند نور چشمی زئوس بود.زئوس نیزه سه سر خود و همچنین سلاح ویرانگرش را که صاعقه یا آذرخش نام داشت با اطمینان خاطر تمام به دست وی می داد.

آن کلمه ای که اغلب با آن توصیف می شود "رنگارین چشم" بودکه زمانی نیز آن را به "درخشان چشم" ترجمه کرده اند.در اشعار دورانهای بعدی او را به دانایی هوش و درایت و منطق و پارسایی ستوده اند.


آفرودیت(ونوس):.

 

او الهه عشق و زیبایی بود و کسی که همه را فریب می داد،هم خدایان و هم آدمیان را.او دوستدار خندیدن بود و هم کسانی را که مغلوب حیله های او شده بودند را به مضحکه می گرفت.او الهه ای بود که هیچ کس نمی توانست در برابرش ایستادگی کند و حتی عقل دانایان را هم می دزدید و هوش از سرشان می ربود.ادامه مطلب...

فوئبوس آپولو:.

 

پسر زئوس و لتو یا لاتونا است که در جزیره کوچک دلوس به دنیا آمده است.او را "یونانی ترین خدایان"دانسته اند و گفته اند.در شعر یونانی به زیبایی و آراستگی اندام شهرت دارد و استاد موسیقی است و خدایان اولمپ نشین را با نواختن چنگ طلایی اش شادی می بخشد.او را خداوند سیمین کمان هم می خوانند،و خدای کمان گیر و تیر اندازی نیرومند است که تیر هایش را به جاهایی بس دور پرتاب می کرده است.او همچنین درمان دهنده است و نخستین خدایی است که درمان را به انسان آموخته است.علاوه بر این ویژگی ها ی اخلاقی،خدای روشنایی نیز هست ،یعنی خدایی که هیچ تیرگی و سیاهی در او نیست ،ضمن اینکه خدای راستی و حقیقت نیز هست و هیچ گاه زبان به ناسزاگویی نگشوده است.ادامه مطلب...

هادس(پلوتو):.

 

بین اولمپ نشینان او سومین برادری بود که برای سهیم شدن در فرمانروایی بر دنیا قرعه کشیدند.دنیای زیرین یا زیر زمین و فرمانروایی بر مردگان به نام وی افتاد.او را پلوتو،خدای ثروت ،خدای فلزات گرانبهای نهان شده در دل زمین هم می خواندند.هم رومیان و هم یونانیان او را به این نام می خواندند ،که اغلب آن را به دیس(Dis)هم ترجمه کرده اند که در زبان لاتین به معنای ثروتمند است.او کلاه یا کلاهخودی بسیار مشهور داشت که اگر کسی آنرا بر سر می نهاد نا پدید و غیب می شد.وی به ندرت قلمرو تاریک خود را ترک می کرد و به اولمپ یا به زمین می آمد،و حتی هیچ اصراری هم نداشت به آن دو جا برود.او خدایی سنگدل و بی رحم ولی در عین حال عادل و منصف بود:خدایی مهیب و هراس انگیز بود ولی پلید و اهریمن صفت نبود.

همسرش پرسفونه نام داشت که وی را که برادر زاده اش بود با وجود نارضایتی زئوس از زمین ربوده و ملکه دنیای زیرین کرده بود.هادس شهریار مردگان بود نه فرمانروای مرگ که یونانیان او را تاناتوس و رومیان اورکوس می نامیدند.


هرا(جونو یا جونون):.

 

او همسر و خواهر زئوس بود .اوسه آن(اقیانوس و تتیس،که دو خدای تیتا نی بودند،او را به بار آوردند.او پشتیبان ازدواج بود و نظر و لطف خاصی نسبت به زنان شوهر دار از خود نشان می داد.در تصویری که شاعران از او کشیده اند زیبایی اندکی می توان دید در حقیقت در یکی از اشعار کهن او را چنین توصیف کرده اند.

هرا ،ملکه انسان های فانی.
در زیبایی سر آمد آنهاست، و بانوی بر ترین
که در اولمپ حرمتی والا دارد
حرمتی چون حرمت زئوس،خدای صاعقه.

امّا هرگاه در باره اش به تفصیل سخن گفته اند،او را بیشتر چنین می نمایند که پیوسته سرگرم کیفر رساندن بیشمار زنانی است که زئوس عاشق آنان شده است حتی اگر آن زناندر پی حیلت ها و فریبکاری های زئوس ناگزیر شده باشند خود را به وی تسلیم کنند. این الهه همه را به یک چشم می دید و همه را به قول معروف با یک چوب می راند و می زد.خشم زیانبار و وحشت آفرین او نه تنها زنان بلکه فرزندانشان را هم در بر می گرفت.او هیچ خطایی را از یاد نمی برد.اگر نفرت این الهه از مردم تروا نبود(زیرا الهه دیگری از او زیباتر و بهتر و برتر دانسته بودند)،جنگ تروا با عقد یک صلح شرافتمندانه به پایان می رسید.کینه ناشی از توهین به زیبایی وی زمانی آرام گرفت و از دل وی بیرون شد که سرزمین تروا در هم شکست و رو به نابودی گذاشت.

در یک داستان بسیار مهم یعنی"در جست و جوی پشم طلایی "بر خلاف داستانهای دیگر ،او حامی و پشتیبان بزرگوار و گشاده دست پهلوانان است و الهام بخش کردارهای قهرمانانه آنان، که در داستانهای دیگر چنین نیست.با وجود این در همه جا و در تمام خانه ها مورد حرمت بود. او الهه ای بود که زنان شوهر دار در طلب کمک به او روی می آوردند و به او پناه می جستند.ایلی تیا(Ilityia) که به زنان زائو یاری می رساند دختر او بود.

او گاو ماده و طاووس را مقدّس می دانست،و آرگوس شهر مورد علاقه اش بود.


زئوس (ژوپیتر) یا جوپیتر:.

 

زئوس و برادرانش برای تقسیم دنیا بین خود قرعه کشیدند.دریا به نام پوزئیدون افتاد،دنیای زیرین یا زیرزمین به نام هادس افتاد و زئوس به یک فرمانروای مطلق و کل بدل شد. او سرور آسمانها و ملکوت اعلی بود و خدای باران و آورنده ابر ها که بر آذرخش و صاعقه هراس انگیز حکم می راند.قدرتش برتر از قدرت تمامی خدایان دیگر بود .در داستان ایلیاد وی به خانواده اش چنین می گوید :"من قدرتمند ترین هستم.بیازمایید تا بر شما آشکار شود.طنابی از طلا بر آسمان ببندید و آن را استوار نگه دارید،تمامی خدایان و الهه ها.شما نمی توانید زئوس را فرود آورید.اما اگر من بخواهم شما را به زیر بکشم آنگاه خواهم توانست.من طناب را به کنگره اولمپ استوار می بندم و همه در هوا آویزان خواهند ماند.آری،هم زمین و هم دریا."

با وجود این زئوس نه قادر متعال بود و نه دانای کل.هم می شد او را فریفت و هم می شد با او به مخالفت برخاست.در ایلیاد پوزئیدون ،و نیز هرا،او را می فریبند.گهگاه سخن از این می رود که قدرت مرموز و اسرارآمیز ،یعنی سرنوشت یا تقدیر،از رئوس نیرومند تر بوده است هومر ، هرا را بر می انگیزد با لحنی سرزنش آمیز از او بپرسد که آیا می تواند انسانی را که سرنوشت به مرگ محکوم کرده است دوباره زنده کند یا خیر؟ادامه مطلب...

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >



.: نوشته های آرشیو نشده :.
هر آمدنی رفتنی داشت. ما هم از پارسی بلاگ رفتنی بودیم.
[عناوین آرشیوشده]