Eni kazemi - گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان

     

 

 

 

 

.: سایر زبان ها : عربی ؛ انگلیسی ؛ ترکیه ؛ فارسی :.

 

.: سایر بخش ها: دانلود کتابهای باستانی؛ ؛ اساطیر و افسانه های باستانی ؛ چهره های ماندگار ؛ انی کاظمی :.



اخناتون:.

 

 

  در سال 1353پیش از میلاد آمنحوتپ چهارم بر تخت نشست او بر خلاف پیشینیان هیچ جنگجوی بزرگ یا فرمانروای قدرتمندی نبود  بلکه دانشمندی محتاط و متفکر بود که شانه های لاغر و نحیفی داشت آمنحوتپ از کودکی به خدایان متعدد اعتقاد نداشت و فقط یک خدا آتون خدای خورشید را ستایش می کرد او یکی از اولین کسانی بود که یکتا پرستی را باب کرد به همین دلیل او نام خود را به اخناتون (به معنی خدمت گزار آتون یا خرسند کننده ی آتون )را برای خود اختیار کرد
اخناتون پایتخت جدیدی با نام عمارنه ساخت که بیش از هر چیز به پایه گذاری آن پرداخته بود تا آیین جدیدش را در آن آغاز کنداما افراد معدودی از افراد نظریه ی اخناتون درباره ی خدای واحد را درک کردند و چون او آگاهانه در برابر سنت های معمول می ایستاد دشمنان بسیاری پیدا کرد و همچنین وقتی اقتدار مصر در آفریقا و آسیا زوال یافت ثروت وی نیز تحلیل رفت.

این عکس ملکه نفرتی تی همسر اخناتونه که با کامپیوتر ساخته شده!


توتان خامون:.

 

پس از مرگ سمنخ کارع توت عنخ آتون هشت ساله به حکومت رسید او آیین قدیمی و اعتقادات به خدای اصلی آمون و خدایان دیگر را دوباره رواج داد و نام خود را نیز به توت عنخ آمون (به معنای تصویر زنده ی آمون) تغییر داد حال گویی توفانی در این سرزمین به پا شد عمارنه پایتخت اخناتون با خاک یکسان شد تندیس های اخناتون نابود شدند و دوباره ممفیس پایتخت کشور قرار گرفت. توت عنخ آمون آراسته به جواهرات و خرقه نشسته بر تخت سلطنتی بچگانه و http://tarikhema.persiangig.ir/tutankhamun/TarikheMa.Ir_Tutan.Khamun%20(3).jpgدر  حالیکه در دستان کوچکش عصای سر خمیده و گندم کوب سلطنتی را داشت هر چند رعایای او با ترس جلوی این فرعون هشت ساله خم می شدند اما دور از انظار عمومی و در دنیا ی محصور خانوادگی این خدا نیز مانند هر بچه ای با خواهران خویش به بازی مشغول شده و خواندن و نوشتن می آموخته است و زمانی که به سن بلوغ رسید مجذوب لباس ورزش و عشق گردیداگر چه والدین توت عنخ آمون مشخص نیستند اما تصور می شود که او فرزند اخناتون و ملکه کیا باشد بررسی جسد مومیایی وی نشان داد که به عنوان یک جوان تازه به بلوغ رسیده از استخوان بندی نحیف برخوردار بوده و قامت او 162 سانتیمتر بوده استحکمفرمایی توت عنخ آمون تحت الشعاع افراد بالغ قدرتمندی بود که قصد ترقیب او را داشتند تا خدایان کهنی که توسط اخناتون کنار زده شده بود را دوباره مورد پرستش قرار دهند توت عنخ آمون در سن 18 سالگی درگذشت دلایلی وجود دارد که مرگ او بر اثر حادثه بوده شاید هم به قتل رسیده است . علت مرگ او شکستگی جمجمه بوده است.

http://tarikhema.persiangig.ir/tutankhamun/TarikheMa.Ir_Tutan.Khamun%20(2).jpg

 منبع :تاریخ مصر  تایپ توسط ملیکا


شهر باستانی پترا یکی از عجایب هفت گانه:.

پترا بخش 2

به شهادت تاریخ * " پترا " پایتخت حکومتی مقتدر بود که با جسارت هر چه تمامتر * اجازه عبور از ان دره سنگی عمیق را به متجاوزین نمی داد و به خصوص در برابر قدرت امپراتوری رم باستان ایستادگی می کرد .
از قرن چهارم تا قرن دوم پیش از میلاد به مدت 200 سال * پترا پایتخت  پادشاهی " نبطی ها " بود . در این دوران پترا به اوج شکو فا یی  و تمدن خود رسید .
تاریخ نویسان درباره  نبطی ها می نویسند که این قوم به احتمال زیاد از عربستان جنوبی برخاسته و به مرور زمان راه به خاور میانه برده بود . اینان جمعیتی نزدیک به 10 هزار نفر را تشکیل می دادند که به صورت بادیه نشینی در صحرای " ارا باح " چراکنده بودند .
" نبطی ها" صحرا را وطن خود می نامیدند و با شجاعت بسیار از ازادی وامنیت ان پاسداری می کردند . به همین جهت بازرگانان علاقمند بودند که کاروان خود را از این صحرای امن عبور دهند و از چشمه موسی که دیگر " عین موسی " نامیده می شد اب بنوشند و از ان بازدید کنند .
رفته رفته پترا راه تجاری و بازرگانی بسیار با اهمیتی شد که سوریه را به دریای سرخ و هندوستان را به خلیج فارس و مدیترانه مربوط می کرد . این موقعیت به حکمرانان پترا امکان داد تا پایتخت خود را تبدیل به مرکز مهم داد وستد  ادویه و عاج هندی * بخور عربی * ابریشم چینی * طلای مصری  و فلفل فینیقی کنند.
به این ترتیب نبطی های چادر نشین و صحرا گرد تبدیل به شهرنشینا نی شدند که در قصر هایی ساخته شده در دل تخته سنگها و صخره های عظیم زندگی می کردند و پایتخت انها , پترا ,از زیبا ترین و تماشایی ترین شهرهای دنیای باستان بود .
 

 

Copy_of_petra05.jpg

شکوه خیره کننده پترا و اوازه ثروت ان * سرانجام امپراتوری رم را به طمع تصرف ان انداخت و در سال 106 بعد از میلاد * " ترابا نوس " امپراطور رم یکی از سرداران خود را با لشکری عظیم روانه وادی موسی کرد . با پیروزی رومیان * پترا جزئی از امپراطوری رم شد و یک دوره دیگر از عظمت را طی کرد . این شهر به تدریج رومی شد و اندک اندک خصوصیات فرهنگ نبطی از ان رخت بربست .
در قرن سوم میلادی * با توسعه دیگر راه های تجاری و به وجود امدن مسیر های جدید برای کاروانها که از پترا نمی گذشتند ضربه ای مرگبار بر اقتصاد پترا وارد امد و این شهر به سوی زوال تدریجی رفت .
در سال 636 میلادی * پس از نبرد نبرد معروف " رودخانه یرموک " که بین مسلمانان و مسیحیان در گرفت * کنترل پترا به دست مسلمانان افتاد اما از انجا که پترا بر سر راه زیارتی مکه قرار نداشت * باز هم به بوته فراموشی سپرده شد .
با شروع جنگهای صلیبی * پترای نیمه ویران به وسیله نیروهای مسیحی اشغال شد . بقایای سه قلعه ای که مسیحیان در چترا ساختند * هنوز هم مشاهده می شود .
در قرن سیزدهم ( سال 1276) بار دیگر پترا را مسلمانان فتح کردند ; ولی پترا دیگر شهری اباد و مجلل نبود . بلکه ویرانه ای گمنام و فراموش شده بود که نظیر تمدنهای باستانی * تنها از ان در افسانه ها یاد می کردند .
در اوایل قرن نوزدهم میلادی ( سال 1812) * یک مسافر سویسی به نام " لودویک بورکهارت " در حالی که با نام مستعار " شیخ ابراهیم " عازم مکه بود تا بتواند شهر مقدس مسلمانان را مشا هده کند نظرش به " شهر سنگی پترا " جلب شد . او در بازگشت از جهانگردی خود نوشت " در میان صحرایی بی حفاظ که هیچ مسافری بدان پای نمی گذارد * در اعماق وادی موسی * یکی از شگفت انگیز ترین اثار هنری باستان با خصوصیات باور نکردنی وجود دارد که ..."
این گزارش باعث شد که مسافران دیگری نیز راه  " بورکهارت " را طی کنند .
در سال 1893 یک هنرمند نقاش به نام " دیوید رابرتز " به پترا رفت و اثاری زیبا و گویا از این شهر سنگی تهیه کرد که نام پترا بر سر زبانها انداخت .
چنین بود که پترا دوباره متولد شد و به عنوان یکی از جاذبه های توریستی خاور میانه * درهای خود را به سوی مردم جهان گشود .
اما پترا در خطر نابودی است . طوفاهای شن * افزایش رسوب نمک در سنگها و باران های موسمی به بناهای سنگی پترا اسیب می زنند و این یادگار برجسته بشری را پیوسته در معرض خطر نابودی قرار می دهند .
پترا در فهرست " میراث فرهنگی جهان " قرار دارد و همانطور که قبلا گفته شد جزء یکی از عجایب هفتگانه جدید قرار گرفته است و به عنوان کنجینه ای بسیار با ارزش به ثبت رسیده است . به این علت تلاش همه جانبه ای صورت می گیرد تا از نابودی نجات یابد . اما عوامل فرسایش و تاثیرات شدید انها هر تلاشی را با دشواری روبه رو می سازد .
کنترل مسافران و رفت وامد توریستها به اسانی ممکن نیست . مردمی که به تماشای پترا می ایند خود عاملی برای ویرانتر شدن پترا هستند .
در بررسیهای باستانشناسی * انواع چسب ها را که بتواند به استحکام سنگها کمک کند و در مقابل اب غیر قابل نفوذ باشند به کار گرفته اند .
جهت وزش باد و میزان قدرت تخریبی ان در منطقه پترا اندازه گیری شده است .
برای کنترل مسافران و محدود کردن عده بازدید کنند گان * تدبیرهایی از سوی وزارت جهانگردی و دانشگاه یرموک ( کشور اردن ) و سازمان اثار باستانی در ایالات متحده امریکا صورت گرفته است و... با وجود این پترا همچنان در خطر است و این پایتخت سرخ رنگ ساخته شده در دل سنگ به دست مردمی که قرنهاست به فراموشی سپرده شده اند اینک با شتاب هر چه تمامتر در حال فروپاشی است.
write by: meraj marjani )( برگرفته از کتاب کاوش در گذشته )

 


Copy_of_OdysseusSirensBME440.jpg

 

قلمرو اسرار بی پایان
از زمانی که اولین دریا نوردان در هزاران سال پیش به دریا نوردی پرداختند، اقیانوسهای پهناور و متلاطم را سرچشمه افسانه ، معما، مکانهایی با موجودات عجیب و در تصرف نیروهای ناشناخته می پنداشتند .
مردان دریا همه جا سخن از پری های دریایی می کردند که نیمی از بدن انها ماهی و نیمی دیگر انسان بود . یونانیان از جادوگری بنام سیرک (circe) نام می بردند . " دخترکانی پرنده با بالهای بلند که با خنده ها و اوازهای دلنشین ملوانان را به دام میانداختند ونابود می کردند " دریانوردان اوازاسکاندیناوی " کراکن" را میخواندند . کراکن هیولایی به طول 200 فوت (60 متر ) با پوستی فلس مانند و چشمان اتشین بود که کشتی ها را در هم می شکست و ملوانان را نابود می کرد .
در اواخر قرن هجدهم " کارلوس لینا ئوس ( پدر گیاه شناسی جدید ) افسانه کراکن را جدی گرفت . او از قول ملوانان نوشت ، این موجود انچنان قوی است  که شجاع ترین و قدرتمند ترین ملوانان را به اعماق دریا می برد ، تا انجا که برخی تصور می کردند که این نیروی فوق العاده از خود دریاست . هنگامی که کریستف کلمب اولین بار به دریای"  سارکاسو " که در نیمه راه اقیانوس کبیر قرار داشت ، رسید ملوانان خرافاتی کشتی او پس از برخورد به علف های ضخیم دریایی به تصور اینکه در دام کراکن افتاده و برای همیشه نابود می شوند به وحشت افتادند .
مدتها قبل از این ترس از مکانی که ان را مثلث برمودا می خواندند ، وجود داشت .
منطقه ای مرموز که در جایی در شرق برمودا واقع شده است .
 ایوان _ت_ سندرسون ، مثلث برمودا را یکی از دوازده ناحیه ای می دانست که گردابهای مکنده خوانده می شود .
منطقه دیگری که به دریای شیطان معروف است و خارج از سواحل ژاپن قرار دارد ، مکانی که گفته می شود نیرو های ناشناخته موجب ناپدید شدن کشتیها بدون کوچکترین نشانه ای می شود . حتی خلبانان هواپیماهایی را که بر روی اینگونه مناطق پرواز می کنند از اختلال دستگاه کنترل هواپیما ، از کار افتادن بی سیم ، مشاهدات غیر عادی و انحرافای باور نکردنی از مسیر گزارش کرده اند .


شهر پترا:.

پترا
آورده اند که ان زمان که حضرت موسی از صحرای بی اب و علف " اراباح" در جنوب غربی اردن می گذشت از گرمای سوزان خورشید و روزهای متوالی پیاده راه پیمودن از پای در امده و تشنگی بر او غلبه کرد .
موسی به هر سوی از بیابان سوزان چشم می انداخت تا شاید نشانی از اب بیابد و سایه بانی برای استراحت بجوید که... ناگه از دور تخته سنگ عظیم گنبدی شکلی را دید که به رنگ سفید بود و در زیر تابش انوار افتاب به سان الماس می درخشید . موسی (ع) به ان سو رفت و چون به پای صخره سفید رسید با عصایی که به دست داشت بر پیکر سنگ کوفت . در ان لحظه سنگ شکاف پیدا کرد و اب زلال از دل ان به بیرون جریان یافت . موسی از ان اب گوارا نوشید و چون چندی در سایه تخته سنگ ارمید و جانی دوباره یافت و در پی ماموریت الهی خویش روان شد .
اما ان اب از جریان باز نایستاد و همچنان جوشید و جاری شد تا چشمه امید دیگران باشد و دلیلی برای به وجود امدن تمدنی شگفت انگیز * موسوم به تمدن "پترا " در همان صحرا که بعدها به " وادی موسی " شهرت یافت و چشمه اش با سادگی بسیار و جذابیتی روحانی زیارتگاه معتقدان و زایران شد .
با گذشتن از کنار این چشمه و پیشروی در وادی موسی است که میتوان قدم به خطه ای نهاد که از دیدنی ترین جاهای خاور میانه و یکی از شگفت انگیز ترین اثار به جای مانده از تمدنهای باستانی است ; تمدنی به نام "پترا " .
جاده ای که به منطقه پترا ختم می شود از میان یک بیابان خشک و بی اب وعلف می گذرد . این بیابان در روزگار باستان پوششی از درختان بلوط داشته و سر تا سر ان جنگل بلوط بوده است .
راه دسترسی به پترا یک دره سنگی عمیق است ; دره ای تنگ و باریک  به طول تقریبی 3000متر و عمق 100 متر که پهنای ان در بیشتر نقاط از 3 متر تجاوز نمی کند ! دره ای بس کم نور و هراس انگیز با پیچهای ناگهانی و تند .
با گذشتن از پیچ و خمهای این گذر گاه سر به فلک کشیده که خود از عجایب طبیعت است به نا گاه نمایی از یک کوهستان خاموش در برابر دیدگان ظاهر می شود . از شیب کوهستان که سرازیر شویم خود را محوطه ای شبیه به کره ماه می بینیم . برهوت ... با شکوه... با گستره ای پهناور و پر از برامدگیها و برجستگیها و ماسه و سنگهای زرد و کمرنگ .

 

همچنان که پیش می رویم * سنگهای زرد و سفید به تدریج جای خود را به ماسه سنگهای سرخ رنگ می دهند . رنگ اصلی بیشتر سنگهای این منطقه به رنگ سرخ است . سرانجام به فرو رفتگی عظیمی می رسیم که پیرامون ان را کوههای سنگی و صخره های بزرگ احاطه کرده اند . به هر سو که بنگریم منظره ای از سنگهای شیار خورده و حفره های کوچک و بزرگ در دل صخره ها می بینیم . اما شگفت اور تر از همه قصر ها و معبد های با شکوهی است که معماران باستانی بر سطح صخره ها و در دل کوهها پدید اورده اند .
اینجا پترا است ; نامی از کلمه یونانی  " پترس" به معنی " سنگ " بر گرفته شده است .
روزی پترا محل سکونت و مرکز تمدن مردمی بود که برای خود در میان صخر ه های کوهستان یک " غار شهر " عجیب و شکو ه مند ساخته و نوعی " غار نشینی شهری " پیشه کرد ه بودند.
خانه های این شهر مجلل سنگی را معمارها و سنگتراشهای دوره باستان * در دل سنگهای زیبا صورتی رنگ به قدری استادانه و هنرمندانه دید اورده بودند که حتی امروزه پس از سپری شدن بیش از 2000سال از ساخته شدن انها * همچنان چشم اندازی با شکوه و خیره کننده دارند . بی شک منظره ای گیرا تر از پترا نیست . هر یک از اطاق ها و سر ستونها * در ترکیب رنگهای قرمز و سیاه و سفید و زرد یک اثر هنر کامل است.
پترا با مساحت 45 کیلو متر مربع * بیش از 500 اثر بزرگ تاریخی در خود دارد که با دست هنرمند بشر و توسط معمارهای باستانی که حجار هم بوده و ابزارهای بسیار ساده و ابتدایی داشتند ساخته شده است . اینجا و در میان این اثار بی مانند همه چیز از تاریخ حکایت می کند ; تاریخی ترکیب یافته از واقعیتها و افسانه ها .
بومیان محل و بادیه نشینان " وادی موسی " معتقدند که پترا محل دفن خزانه طلا و جواهر " فرعونهای مصر"  است و این قصرها را فراعنه در دل صخره و سنگ پدید اورده اند تا گنجهای بی حساب خود را در ان جای دهند .
بادیه نشینان وادی پترا به طمع گنج بارها اسلحه های خود را به سوی این قصرها  سنگی نشانه رفته و شلیک کرده اند به امید انکه کوه شکاف بردارد و طلا های فراعنه از ان فرو ریزد . دیوارهای سنگی پترا پر است از اثار این شلیکها .
اما تاریخ چه میگوید ؟ سازندگان این اثار شکوهمند چه کسانی بوده اند ؟ چگونه پترا چنین شوکت وابادانی یافت ؟ و... چه شد که شهری به این زیبایی و عظمت چنین ویران و متروک شد ؟


تصاویری از تمدن سومر = بنیان گذار تمدن:.

http://tarikhema.persiangig.ir/sumer/TarikheMa.Ir_Sumer%20(13).jpg

 سبوی سفالی از دوره جمدت نصر – یکی از تپه های دولت شهر سومر

http://tarikhema.persiangig.ir/sumer/TarikheMa.Ir_Sumer%20(14).jpg

 

    عکسی از گلدان مرمر با نقوش گل،درخت،انسان،حیوان از دوره اوروک – از دولت شهرهای سومر

http://tarikhema.persiangig.ir/sumer/TarikheMa.Ir_Sumer%20(15).jpg

     گل میخ سفالی مربوط به تزیینات دیواری معبد چشم در تل برک از دوره اوروک و جمدت نصر – دو دولت شهر متعلق به تمدن سومر باستان

http://tarikhema.persiangig.ir/sumer/TarikheMa.Ir_Sumer%20(16).jpg

 

     تکه ای مرمر که به شکل انسانی تراشیده شده است از معبد چشم در تل برک از دوره اوروک بین النهرین


هومر ، در داستان " ایلیاد " که مجموعه 24 قسمتی از اشعار حماسی اس:.

 هکوب ، همسر پریام ، شاه تروا در انتظار فرزندی بود . پیش از انکه کودک متولد شود ، پیشگویان خبر دادند که او سرنوشت شومی خواهد داشت و سبب نابودی و ویرانی کشور تروا خواهد شد . هکوب ، نام فرزند خود را که پسر بود ، پاریس گذاشت اما پریام دستور داد که پاریس را دور از چشم مادر بربایند و بر کوه " آیدا " بگذارند تا طعمه حیوانات وحشی شود . ولی این کودک رها شده را چوپانان یافتند و بزرگش کردند . ، پاریس در هوای مطبوع و جانبخش کوهستان آیدا رشد کرد و در ورزشهای گوناگون استاد شد ، چندان که آوازه نیرمندی و برازندگی او در همه جا پیچید و به گوش پدر و مادرش رسید ، پریام ، فرزند را به حضور طلبید و چون او را جوانی نیرومند و باهوش یافت ، برای یک ماموریت مهم به دربار منلاس ، فرمانروای " اسپارت " فرستاد .
پاریس در دربار منلاس ، " هلن " را دید که در زیبایی بی همتا بود . هلن و پاریس از دربار منلاس گریختند و به تروا رفتند . این ماجرا بر منلاس گران امد و شکایت به نزد برادر خود ، " آگاممنون " سلطان قدرتمند " مسینا " برد . آگاممنون ، نیز نتوانست چنین توهینی را به خود و برادرش بپذیرد . پس دستور داد تا سرداران و فرماندهان سراسر یونان با لشکریان خود جمع شوند و به قصد انتقام ، راه تروا را در پیش گیرند .
بزودی سپاهی عظیم از یونانیان انتقامجو سوار بر کشتیهای جنگی به حرکت در امد ، از دریای اژه گذشت و قدم به ساحل توا ، در مدخل تنگه " داردانل " نهاد . از ان سو جنگجویان تروا به فرماندهی " هکتور " برادر بزرگتر پاریس ، دروازه بزرگ قلعه تسخیر ناپذیر را بستند و برای دفاع آماده شدند .
در جنگ تروا ، یونانیان با سردارانی همچون " آشیل ، اولیس ، نستور و پاتروکل " قصد نابودی تروا و انتقامگیری را داشتند که ... بر خلاف انتظار انها ، در نخستین روزهای جنگ ،  پاتروکل ، بدست هکتور سردار یونانیان کشته شد . به خونخواهی پاتروکل ، آشیل قدم به میدان نهاد و  هکور را به مبارزه تن به تن طلبید . کتور از قلعه بیرون آمد ، اما خبر نداشت که آشیل رویین تن است و هیچ اسلحه ای به او کارگر نیست . مادر آشیل چون هنگام تولد فرزندش از پیشگویان شنیده بود که این کودک در جنگ تروا کشته خواهد شد ، فرزند خود را را به سوی رود " ستو " برد و در آبهای جادویی رود شستشو داد تا هیچ اسلحه ای به او کارگر نشود . اما ، آب به پاشنه آشیل که در میان دو انگشت مادر بود نرسید و بدینسان تنها از همانجا می شد به آشیل اسیب رساند .
جنگ هکتور و آشیل از وقایع هیجان انگیز  " حماسه ایلیاد " است . این نبرد تن به تن و طولانی ، سرانجام به پیروزی آشیل و کشته شدن هکتور انجامید ، آشیل به انتقام پاتروکل ، پاهای هکتور را با طناب به ارابه خود بست و در حالی که اهالی تروا شیون کنان از بالای دیوار قلعه به صحنه دلخراش می نگریستند ، پیکر بی جان هکتور را به هر سو می کشید .
کاهن معبد تروا ، راز آشیل را برای پریام و پاریس فاش کرد و گفت که او را فقط با هدف قرار دادن پاشنه پایش می توان کشت . روز بعد پاریس به خونخواهی برادر به میدان رفت و آشیل را به مبارزه طلبید . آشیل ، مطمئن به میدان رفت و پیکار آغاز شد ، پاریس جنگ و خونریزی را به قدری ادامه داد که سرانجام فرصتی یافت و نیزه را با تمام قدرت به پاشنه آشیل کوبید و ... بدین ترتیب ان سردار بزرگ را کشت .
این جنگ  سالها طول کشید . برج و باروی بسیار محکم تروا اجازه نمی داد سربازان یونانی بتواند فکر ییروزی را در سر بپروانند . کسی که نمی دانست که عاقبت این جنگ چه میشود و چگونه پایان می پذیرد . سربازان ، خسته و سرداران نا امید شده بودند .
در این مدت ، اولیس نقشه ای زیرکانه در سر می پروراند . او که فرمانوای ایتاکا بود و از رهبران جنگ تروا به شمار می رفت در خردمندی شهرت داشت .ش


آنوبیس نام یکی از خدایان مصری:.

آنوبیس ( خداوند شغال )

آنوبیس نام یونانی و آنپو نام مصری است . این خداوند در یونان با هرمس تطبیق می شد و روح مرده در دادگاه واپسین بوسیله وی راهنمایی می گشت . جاده و راه آخرت را انوبیس برای این روح هموار و مفتوح میساخت و تصویر وی بشکل یک شغال و یا در هیکل مردی است که سر وی به شکل سر یک شغال و یا سر یک سگ نمایانده شده باشد . شهری که آنوبیس در آن پرستیده میشد "سینو پولیس" نامیده می شد . آنوبیس از قدیم الایام در مراسم کفن و دفن مردگان حاضر می شد و ادعیه و سرود در این مراسم خطاب به وی خوانده می شد . آنوبیس را در کتیبه ها پسر چهارم ( رع ) خدای خورشید شمرده اند اما سپس جزء خانواده اوزیریس قرار گرفت و از این خانواده به شمار رفته است در افسانه مصریان هست که مادر آنوبیس معروف به نفتیس از اوزیریس فرزندی به دنیا آورد که بعدها به آنوبیس موسوم گشت . اما آنوبیس را مادر وی نفتیس سر راه گذارد و ترک نمود و ایزیس وی را بفرزندی پذیرفت و پرورش داد بی آنکه بی وفایی شوهر خود اوزیریس را در نظر گرفته باشد . آنوبیس وقتی به سن رشد رسید و بزرگ شد در فتوحات پدر شرکت نمود و پس از کشته شدن اوزیریس در دفن و کفن وی با ایزیس یاری کرد و برای اینکه جسد اوزیریس فاسد نگردد جسد را برای نخستین بار مومیایی کرد و بدین جهت بنام خدای مومیایی اموات موسوم است و روح آدمیزاد را تا گورستان مشایعت می کند و در عزای وی شرکت می نماید . آنوبیس در جهان برزخ دست روح مرده را در دست خود میگیرد و به دادگاه واپسین راهنمایی می کند و به خدایان معرفی می کند و پس از این معرفی مراسم وزن کردن قلب روح مرده انجام می شد اگر قلب مرده سبک تر بود به جهان بهشت راه می یافت ولی اگر سنگین تر بود توسط تمساح سر مورد حمله قرار می گرفت و از بین می رفت .


<   <<   16   17   18   19   20   >>   >



.: نوشته های آرشیو نشده :.
هر آمدنی رفتنی داشت. ما هم از پارسی بلاگ رفتنی بودیم.
[عناوین آرشیوشده]