Eni kazemi - گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان

     

 

 

 

 

.: سایر زبان ها : عربی ؛ انگلیسی ؛ ترکیه ؛ فارسی :.

 

.: سایر بخش ها: دانلود کتابهای باستانی؛ ؛ اساطیر و افسانه های باستانی ؛ چهره های ماندگار ؛ انی کاظمی :.



رامسس:.


   

« و بنی اسرائیل را از دریا عبور دادیم. فرعون و سپاهیان وی بیدرنگ مسلحانه و فراتر از حد خود آنها را دنبال کردند، تا وقتی که داشت غرق میشد گفت: ایمان آوردم به اینکه خدائی غیر از خدائیکه بنی اسرائیل (فرزندان یعقوب) به او ایمان اوردند وجود ندارد و همیشه مسلمان خواهم بود ـــ حالا! در حالیکه تا پیش از این از سپردن بنی اسرائیل سرباز زدی و همیشه نیز مفسد بودی ـــ امروز فقط بدن تو را نجات میدهیم تا برای افراد پس از خودت درسی باشد. هر چند خیلی از مردم از آیات ما غافلند».سوره یونس90-92


اگر بخواهیم از یکی از مقتدرترین فراعنه مصر نام ببریم بی شک " رامسس دوم "‍(RamsesII) میتواند مشهورترین فرعون مصر باستان لقب بگیرد . رامسس دوم از بزرگ ترین فراعنه مصر میباشد که افتخارات و فتوحات بسیاری در زمان زمامداریش صورت گرفت , " رامسس دوم "(RamsesII) نزد مردم مصر خدایی فنا ناپذیر بود

واژه فرعون در لغت بمعنی: ساختمان باشکوه است. بعد به فرمانروایان مصر اطلاق شده، که اشاره ضمنی و تلویحی بوده به ساختمانهای بلند بالا و باشکوه آنها. تصویری که میبینیم تصویر همان فرعونی است که در زمان موسی(ع) حکومت می کرده ونامش رامسس دوم بوده است. او از بزرگ ترین فراعنه مصر است درجریان حضرت موسی(ع)از سپردن بنی اسرائیل به موسی سرپیچی نمود و موسی و همراهانش را تعقیب کرد و در دریا غرق شد.پس از غرق شدن افراد باقیمانده دستگاه فرعون که با وی در تعقیب موسی نبوده اند او را از آب گرفته و مومیائی می کنند، و امروزه در معرض تماشای جهانیان است. و از او بیش از هر فرعون دیگر مدرک و مجسمه در دست مى باشد . چیزی که 1400 سال پیش قرآن آن را پیش بینی کرده است.

رامسس دوم " خود را از مومنین خالص " امون " یکی از خدایان مصر باستان میدانست . " مارتوناسیس " مورخ یونانی مشاهدات خود را بعد از دیدن معبد " ابوسیمبل "(Abu Simbel) اینگونه ذکر می کند . کمتر از 10 سال از پایان ساخت معبد میگذشت –کاهن بزرگ معبد " امون " در مورد ساخت این بناء که در دل کوه " منول " به شکل حیرت انگیزی ساخته شده بود , گفت : " رامسس دوم " در یکی از جنگهایش با خدای " امون " پیمان می بندد که اگر در این جنگ پیروز شود معبدی برای نیایش " امون " بسازد . " رامسس دوم "(RamsesII) بعد از اینکه بر دشمنان خود غلبه کرد , چون پیروزی خویش را مدیون مساعدت" امون" میدانست – تصمیم گرفت به شکرانه مساعدت " امون " معبدی برای او بسازد که قبل از او هیچ یک از سلاطین و فرمانروایان مصر نظیر انرا نساخته باشند . او میخواست که معبد خدای " امون " را یکپارچه از سنگ بوجود اورند و در بنای ان حتی از یک اجر و یا خشت یا سیمان و کچ مورد استفاده قرار نگیرد . ( عجیب نیست که بگویم بعد از گذشت 4000 سال هنوز هم هیچ بنایی با این عظمت نه ساخته شده و نه مطمئنن ساخته خواهد شد ) بعد ازمطالعات فراوان " رامسس دوم " دستور می دهد که کوه " منول " را که نزدیک رود نیل واقع شده بود را برای این کار انتخاب کنند . انگاه معماران خود را مامور مطالعه کرد و انها نقشه معبد را طرح کردند و نقشه را طوری ترسیم نمودند که درب اصلی معبد به سوی مشرق باشد و در طلوع افتاب نور خورشید بر مدخل ورودی معبد بتابد و چهار مجسمه " رامسس دوم " و خانواده او را که کنار یکدیگر نشسته اند را روشن کنند . یکی دیگر از عجایب این معماری تنظیم نور خورشید در روز تولد " رامسس دوم " میباشد .!! مجسمه رامسس دوم طوری طراحی و ساخته شده است که هر سال در روز تولد او خورشید به مدت 20 دقیقه بر چهره او می‌تابد .

 


همچنین بخوانید :

عکس های رامسس بزرگ
عکس های رامسس دوم

فریادی از رامسس دوم
Ramses II- رامسس بزرگ
کتیبه هایی از معبد رامسس دوم (ابو سیمبل)

تندیس های رامسس بزرگ

عکس زنی از خانواده سلطنتی رامسس دوم

معبد رامسس دوم (مصر باستان




برج بابل:.

باغهای معلق بابل در عراق

در سال 1898 میلادی روبرت کلدوی (Robert Koldewey)، باستان شناس آلمانی، در حدود 90 کیلومتری جنوب شهر بغداد و در سواحل فرات جستجو در پی یافتن ویرانه ها و بقایای شهر غرق شده بابل را آغاز کرد.

کلدوی از سوی موسسه آلمان – مشرق زمین در برلین مأموریت داشت تا کاوش برای یافتن سه اثر بزرگ شهر بابل (دیوارهای حصین شهر، برج بابل و باغهای معلق سمیرامیس) را آغاز نماید. وی برای انجام حفاری ها دستور داد یک خط نقاله حفاری از اروپا برایش فرستاده شود و نهایتا موفق گردید برج بابل را کشف نماید. برج بابل معبدی مطبق برای " مردوک " خدای بابل بود، بنایی با ابعاد 90 در 90 متر و ارتفاع حدود 90 متر. از این بنای عظیم تعدادی از پایه های اصلی آن به جای مانده است. تا پیش از حفاریها و کاوشهای باستان شناسان افسانه ها و تصورات گونه گونی در مورد برج بابل وجود داشت. یکی از نمودهای این تخیلات تابلوی نقاشی برج بابل اثر " پیتر بروگل " بزرگ است که برج بابل را بنایی مدور و مطبق با تاقهای قوسی تصور کرده. اما حفاریهای باستان شناسان و پژوهشگران تصویری متفاوت از آنچه گذشتگان می انگاشتند به ما می دهد: بنایی چهارگوش با ابعاد 90 در 90 متر، مطبق و توپر به ارتفاع 90 متر.

کلدوی دیوار حصین شهر بابل را نیز کشف نمود. ضخامت این دیوار به قدری بوده که دو ارابه اسپی به راحتی و در کنار هم می توانستند روی آن حرکت کنند. این دیوار تمامی شهر بابل را در بر می گرفت. ارتفاع دیوارهای مکشوفه در زمان کلدوی تنها 12 متر و مابقی تخریب گردیده بود.

کلدوی برج بابل و حصار شهر را یافته بود اما باغهای معلق کجا بودند!؟ در یکی از روزها در حالیکه کلدوی در حال قدم زدن در شهر بابل بود در گوشه شمال شرقی مجموعه کاخهای سلطنتی و در عمق حدود یک متری از سطح خاک به ساختمانی برخورد که مشابه آنرا تا آن لحظه ندیده بود. این مجموعه از دوازده اتاق باریک، دراز و هم اندازه تشکیل می شد که بر خلاف آثار ساختمانی یافت شده در بابل از سنگ تراش ساخته شده بود. این 12 اتاق در دو سمت یک راهرو قرار گرفته بودند، سقف آنها از آجر بود و چنان محکم و قطور که گویا برای تحمل باری سنگین ساخته شده بوده. دیوارها و ستونها تا هفت متر ستبرا داشتند، سقفها با تاق گنبدی اجرا شده بودند و در کنار این مجموعه یک حلقه چاه بدست آمد. کلدوی بعد از انجام مطالعات متوجه شد که در نوشته های یونانیان و رومیان و نیز در کتیبه های سنگی بابلی اشاراتی به استفاده از سنگ تراش در فقط دو بخش از شهر بابل شده، یکی در دیوار شمالی مجموعه کاخ سلطنتی و دوم در باغهای معلق سمیرامیس. با توجه به اینکه کلدوی در کاوشهای گذشته سنگهای دیوار شمالی قصر را یافته بود، به این نتیجه رسید که این بنا بایستی به باغهای معلق متعلق باشد.

تصویری که کلدوی از باغهای معلق سمیرامیس در ذهن خویش مجسم نمود این چنین بود:

احتمالا بر روی اتاقهایی پوشیده با تاقهای گنبدی یک ساختمان مرکزی به صورت تراسهای مطبق وجود داشته است و ارتفاع هر تراس حدود 5 متر بوده که با سطوحی از سنگ به طول 5.50 و عرض 1.40 متر فرش شده بوده، احتمالا بر روی هر یک از این سطوح سنگی یک لایه حصیر آغشته به قیر و روی آن دو لایه آجر فرش بوده است و درز میان آجرها بوسیله گچ گرفته شده، سپس روی این مجموعه یک لایه سرب جهت جلوگیری از نشت رطوبت به اتاقهای زیرین باغ ریخته شده و در نهایت یک لایه خاک به ارتفاع سه متر جهت کاشت گیاهان.

بسیاری از باستان شناسان و پژوهشگران با آنچه کلدوی از باغهای معلق بابل ارائه داد موافق نبودند: برخی اعتقاد داشتند که باغهای معلق درون محوطه کاخها نبوده و در کنار آن جای داشته. برخی بر این باورند که باغها نه در محوطه قصرها و نه در کنار آن بلکه در کنار فرات بوده و برخی هم می گویند بر روی پلی عریض بر فراز فرات قرار داشته است.

بابل که در عهد عتیق به همین نام از آن یاد شده در تاریخ بیش از سه هزار ساله خود سه بار تا پی دیوارهای شهر تخریب و مجددا از نو ساخته شده، اما آخرین بار در قرنهای 6 و 5 قبل از میلاد تحت تسلط و حکمرانی هخامنشیان و سپس مقدونیان قرار گرفت.

(برای خواندن کامل مطلب برج بابل لطفا کلیک کنید...)

ارسطو:.

مهم ترین شاگردان افلاطون عبارت بودند از: خواهرزاده او اسپوزیپوس، در آتن پدید آمد و او مجبور به ترک این شهر شد، و در سال بعد وفات یافت.ارسطو بر اندیشه غرب تأثیر زیادى داشت، اما برمسیحیت در چهار قرن نخست آن تأثیر عمده اى بر جاى نگذاشته است، و به همین دلیل در این جا نسبتاً به اختصار به او خواهیم پرداخت. در واقع قلمرو اندیشه او و بدیع بودن آن عموماً تا چندین قرن پس ازمرگ او درک نشد. علل این تغییر وضع را مى توان در تاریخ نوشته هاى او یافت.آثارى که در دسترس مسیحیان اولیه و دیگر محققان غیرمتخصص بود، عمدتاً آثارى بود که او آنها را نوشته هاى «زودفهم» یا عامیانه مى نامید. این آثار هرچند از نظر ادبى به برجستگى آثار افلاطون نبودند، اما به دقت نگاشته شده بودند تا عامه خوانندگان را جذب کنند. این آثار باقى نمانده اند، هرچند تا حدى مى توان آنها را با پاره هایى که موجود است، بازسازى کرد. ظاهراً این آثار در اوایل زندگى او و هنگامى که هنوز نفوذ افلاطون بر او قوى بود، نگاشته شده اند. این آثار دیدگاهى ایده آلیستى نسبت به مقاصد فلسفى دارند، و نیز نشانه هایى از احساس مذهبى شخصى او را نشان مى دهند.آثارى که اکنون در اختیار ما هستند، و اعتبار جاودانه ارسطو به دلیل آنها است، ویژگى بسیار متفاوتى دارند. بسیارى از آنها مانند یادداشت هایى هستند که براى استفاده دانشجویان تنظیم شده اند; برخى از آنها ظاهراً یادداشت هایى هستند که یک درسـ خطابه بر اساس آنها ارائه شده است، یا حتى یادداشت هایى از یک درسـ خطابه اند که شاگردان آنها را تقریر کرده اند. زبان آنها موجز و اشاره اى است و تنها براى کسانى قابل درک است که با اندیشه هاى استاد آشنایى دارند. ارسطو در این مرحله هنوز با احترام و محبت به افلاطون اشاره مى کند، اما نظریه مُثُل او را مکرراً نقد مى کند. علاوه بر این، ارسطو برنامه تحقیقات او را بسیار گسترش داده و کشفیات جدید و اساسى اى در منطق و علوم طبیعى ایجاد کرده، ونیز نوشته هاى مؤثرى در اخلاق، سیاست، معانى ـ بیان و شعر خلق کرده است. در خلال چند قرن نخست مسیحى، بیشتر این آثار تحسین برانگیز امامشکل را تنها دانشمندان ورزیده مطالعه مى کردند; در میان مسیحیان، در اواخر قرن چهارم، ماریوس ویکتورینوساما عموماً در سایه پژوهش هاى ورنر یگرکه شاید قدیمى ترین اثر موجود باشد، به چشم مى خورد; برعکس، همان طور که به زودى نشان داده مى شود، نشانه هایى از اندیشه هاى افلاطونى در آثار علمى دوره کمال او فراوان است. اما او یقیناً موضع خود را تغییر داده، و همین تغییر ما را قادر مى سازد تا تناقضاتى را تبیین کنیم که دانشمندان عهد باستان به دلیل آنها ارسطو را نقد کرده اند. برخى از این تناقضات ممکن است به سبب شیوه تدریس او نیز بوده باشد. او براى گروهى از شاگردانى که داراى ذهنى خلاق بودند، سخنان زیادى را مطرح مى کرد که حتى امید نداشت که بتواند این گفته ها را جمع کند.جدایى ارسطو را از افلاطون مى توان به وضوح تمام در برخورد او با نظریه مُثُل ردیابى کرد. او در درسـ خطابه هایش مکرراً به این موضوع پرداخته، و چندین پیش نویس از این بحث ها در کتاب متافیزیک باقى است. این اثر رساله اى متحد و منسجم نیست، بلکه مجموعه اى از نوشته هاى بى نظم درباره «فلسفه اولى» است، که محتملا پس از فوت ارسطو به دست شاگردانش جمع آورى شده و در مجموعه آثار او پس از طبیعیات پذیرفتنى نیست.افلاطون مایل بود که حقیقت را به ثبات پیوند دهد; او تغییر، و از جمله تغییر معیارهاى داورى، را مانعى براى معرفت به حساب مى آورد. ارسطو بر این عقیده نیز بود که شناخت به چیزى تعلق مى گیرد که به صورتى ثابت و همیشگى حقیقت دارد; اما او به موضوع تغییر هم دقیقاً توجه داشت. او درباره علل تغییر بحث مى کند، و این را خاطرنشان مى کند که کلمه «علت» که در بالا از آن سخن گفتم، ظاهراً معانى دوم و چهارم را با هم جمع مى کند; چنین موجوداتى مایل اند که با یک نمونه منطبق باشند (معناى دوم)، اما به گونه اى رشد مى کنند که گویا در پى شکل کامل خود هستند (معناى چهارم). ارسطو معتقد است که رشد موجودات زنده به سوى هدف هدایت شده است، هرچند ضرورتاً تحت کنترل ضمیر آگاه آنها نیست،(1) اما واضح است که این تبیین درباره تحول سازنده، بهتر به کار مى رود; ارسطو بیان مجزایى براى فساد طبیعى دارد و به گمان من، تخریب اتفاقى یا عمدى را، که یکى از راه هاى توقف وجود اشیا است، چندان به حساب نمى آورد.

او همچنین در پى این است که برخى از خلط هایى را برطرف کند که بر اساس آنها گمان رفته که کلمه «بودن»[ مستلزم وجود بدون تغییر است و تغییر را طرد مى کند. او توضیح مى دهد که هنگامى که چیزى چنین و چنان مى شود، براى همیشه بالقوه (dunamei) این گونه بوده است; تغییر به طور کلى از عدم به وجود نیست، بلکه از وجود بالقوه به وجود بالفعل است. ارسطو این نظریه را در تعدادى از زمینه ها به کار مى برد و محتملا آن را تا خارج از محدوده هاى مفید آن هم گسترش مى دهد. و باز امورى بین «آنچه الف باید بگردد»، «آنچه الف طبیعتاً باید بگردد» و «آنچه الف ممکن است بگردد» وجود دارد که به صورتى روشن تبیین نشده است. مثال آن آجرهایى است که ممکن است براى ساختن یک خانه به کار روند، اما ممکن است استفاده هاى دیگرى هم داشته باشند. براى اهداف ما، این ارزشى ندارد که استفاده او دو جنبه را در کلمه مهمِ dunamis، که معمولا به «قدرت» ترجمه مى شود، نشان مى دهد. در موارد عادى این کلمه مستلزم اعمال بالفعل قدرت است، یا آن را نفى نمى کند. کلمه dunamisدر آثار ارسطو غالباً نشان دهنده آن چیزى است که صرفاً ممکن است، در مقابل آنچه فعلیت دارد. معناى بسیار رایج و ملموس کلمه dunamisعبارت است از «یک موجود قدرتمند»، مانند یک ارتش یا یک روح، و این معنا جایى در بین قرار دارد; چنین موجوداتى قدرتى دارند که مى توانند هنگام نیاز اعمال کنند.

هرچند ارسطو مُثُل متعالى افلاطون را کنار گذاشت، اما اهمیت زیادى براى اندیشه موجود تغییرناپذیرى قائل شد که آن را در نظم و ترتیب اجرام آسمانى متجلى مى دید. به نظر او، اجرام از عنصر پنجم یا «اثیر»]«خدا، طبق برداشت ارسطو، علمى دارد که علم جهان نیست; و تأثیرى بر جهان دارد که از علم او ناشى نمى شود; تأثیرى که به سختى ممکن است یک فعالیت خوانده شود، چون این نوعى از تأثیر است که یک شخص ممکن است ناآگاهانه بر شخص دیگر بگذارد، یا حتى تأثیرى که یک مجسمه یا تصویر بر کسى که آن را تحسین مى کند، مى گذارد».(2)

در جهان پایین، با وجود این که نشانه هاى زیادى از نظم هدفدار وجود دارد، اما اشیا در معرض آشوب هاى پیش بینى ناشدنى هستند; از این رو، عموماً فرض بر این بود که ارسطو تعلیم مى داد که مشیت الهى در «جهان تحت فلک قمر» عمل نمى کند. برخى از نویسندگان متأخرتر، به خصوص افلاطونیان، این گمان بى نظمى را تأیید کردند; آنان درباره کلمه «ماده» (¦hule) خلطى را مرتکب شدند که بسیار شایع است; این کلمه را مى توان براى مشخص کردن جهان مادى روى هم رفته به کار گرفت، اما به معناى اندیشه بسیار نظرى «ماده اولیه» یا «ماده بى شکل»، ماده خام محض، چیزى که کیفیات عارض بر آن مى شوند، اما خود هیچ کیفیتى ندارد، نیز هست. این نویسندگان همیشه بین تغییر و بى ثباتى که در جهان مادى مى بینند، و فقدان هرگونه تعین ــ سراسر بى ثباتى! ــ که نظریه ماده اولیه متضمن آن است، خلط کرده اند.

براى قرن هاى متمادى حجیت نهایى در رشته منطق از آنِ ارسطو بود. ما نمى توانیم در این جا به نظریه هاى او درباره استنتاج قیاسى یا روش علمى بپردازیم; مطالعه اینها مشکل است و بسیارى از دانشجویان به اثر کوچکى که ویراستاران آن را در ابتدا قرار داده اند، یعنى مقولات،[آنها)، و کمیات، کیفیات و نسبت هاى آن. این کتاب براى راهنمایى به مفاهیم طبقه بندى کننده ما یک موفقیت بزرگ بود; تلاش هایى که براى ایجاد نظامى بدیل از مقولات شده، تأثیر بسیار اندکى داشته است، و اثر ارسطو تا قرون وسطا و پس از آن نافذ باقى ماند. اما در ابتدا از این اثر به شدت انتقاد شد، تا این که فرفوریوس در قرن سوم میلادى دفاعى معتبر براى آن فراهم کرد.

ارسطو در کتاب نسبتاً متأخر جدل (طوبیقا)، یا محمولاتى که همیشه به آن ملحق مى شوند ولى ضرورت ندارند، فرق مى گذارد. متأسفانه برخورد او با عوارض همیشه ثابت نیست; گاهى حتى صفات ثابت را، به شرطى که از تعریف منتج نشده باشند، نیز از عوارض مى انگارد، ولى بیشتر، صفاتى را جزء عوارض مى داند که شامل آنهایى که غیرضرورى یا موقتى اند، نیز مى شود; براى مثال، مقایسه کنید بین «برف سرد» با «برف نرم» یا «برف در حال بارش». خلط دیگر هنگامى واقع مى شود که لفظ «عرض» چون برچسبى براى مقوله هاى غیر از جوهر به کار مى رود; چون در برخى از موارد به این مقولات براى تعریف جوهر نیاز است، و آن گونه که کلمه «عرض» القا مى کند، بى ثبات نیستند. انسان نمى تواند مثلث را بدون استفاده از عدد سه، که تحت مقوله کمیت مى گنجد، تعریف کند. بنابراین، در این مورد، کمیت بخشى از تعریف است، و این که آن را یک عرض بنامیم، کاملا گمراه کننده است. اما این اصطلاح ابزارى براى بیان تقابل بین حقایق همیشگى یا ضرورى و واقعیات تصادفى تلقى شده است.

طرح ارسطو در خود کتاب مقولات هم کاملا هماهنگ نیست. ما مى توانیم مشکل او را با بررسى عبارت ti esti که گاهى بدیلى براى کلمه اوسیا (جوهر) واقع مى شود، توضیح دهیم. این را مى توان یا به معناى «آنچه هست» یا «آنچه آن هست» گرفت، و این معانى به روشنى تمیز داده نمى شوند. بنابراین، به نظر مى رسد که ارسطو دو نظریه متفاوت را بررسى مى کند:

1) «آنچه هست» (یا وجود دارد) به صحیح ترین معنا آن است که به به صورت طبیعى به وسیله موضوع یک جمله بیان مى شود، و هرگز به وسیله محمول بیان نمى شود; مقصودْ فرد انسانى یا شىء الف است; براى مثال، «الف یک انسان است» یا «الف سفید است». اما با توسعه براى مثال مى توانیم بگوییم «انسان یک حیوان است»; و با توسعه بیشتر نیز مى توانیم بگوییم «سفید یک رنگ است». «نخستین موجودات موصوف اند. دیگر کلیات (کیفیات، کمیات، نسبت ها و غیره) در مقابل جوهر قرار گرفته اند.

2) بهترین پاسخ به این سؤال که «این چیست؟» با نشان دادن یک ماهیت فردى داده مى شود. پس از آن، بهترین پاسخ (بر طبق مقولات) این است که صفتى را بیان کنیم که شىء براى این که خودش باشد، باید دارا باشد (براى مثال، «انسان» در مورد انسانِ الف). این را مى توان در تعریفى که بیان مى کند که «الف چیست» نشان داد. جمله اى مانند این که «الف سفید است» بیان نمى کند که الف چیست، بلکه چگونگى الف را بیان مى کند; رنگ الف سفید است و ممکن است همیشه این گونه نباشد.

ارسطو در نظریه دوم باید مدعاى نخستین خویش را درباره موضوع جمله تعدیل کند، چون او به عناوینى مانند «انسان» نام «جوهر» مى دهد، در حالى که اینها مى توانند محمول واقع شوند. از این رو، این معما پیش مى آید که جوهر در فهرست مقولات قرار مى گیرد، با این که «مقوله» به معناى «نوعى از محمول» است. درواقع، بسیار نادر است که در جایى که انتظار داریم اصطلاح کاملا عام «مقوله» را بیابیم، کلمه جوهر (ousia) را ببینیم.

افلاطونیان ارسطو را به دلیل این که عنوان پرهیبت «جواهر اولیه» را به اشیاى محسوس داده است، به شدت مورد نقد قرار داده اند; آنها جواهر اولیه را واقعیتى بالاتر دانسته و این عنوان را به مُثُل اختصاص داده اند. اما در عهد باستان متأخر، و حتى پس از آن در طى قرون وسطا، تمیز بین دو نوع جوهر راه طبیعى تمیز بین فرد و نوع دانسته شده بود; هرچند این خلط ممکن بود در اثر ناتوانى از تمیز بین نوعى که مجموعه اى از افراد است و نوعى که به معناى «صورتى خاص» است که آن افراد در آن مشترک اند، به وجود آمده باشد; درست همان طور که «انسانیت» مى تواند یا ویژگى هایى را نشان دهد که نسل انسانى در آن شریک دانسته مى شوند و یا نشان دهنده خود نسل انسانى باشد. (به اوایل همین فصل و فصل بعد مراجعه کنید.) اما باید تأکید کنیم که بیشتر نویسندگان نخستین مسیحى اهمیت ویژه اى به این بخش از مقولات نمى دادند، و علاقه نخست آنان در هنگام بحث از جوهر به این مسئله بود که آیا جوهرِ مثالىِ مجرد بر ماده تقدم دارد یانه.

ارسطو اخلاق خود را بر مفهوم خوشبختى یا سعادت (eudaimonia) مبتنى کرده، که به «فعالیت مطابق با فضیلت» تعریف مى شود (اخلاق نیکوماخوس، 1.7); دیگر موضوع هایى که در این کتاب گنجانیده شده اند، عبارت اند از: تعریف فضیلت، فضیلت هاى خاص (از جمله فضیلت هاى عقلانى)، آزادى و مسئولیت اخلاقى، علل سستى اخلاقى، سرشت دوستى و خیر نهایى براى انسان. هرچند ارسطو فضیلت را شرط ضرورى سعادت مى شمرد، اما امتیازات دیگر (مانند سلامت، رفاه، زیبایى و غیره) را کمک آن قرار مى دهد. او بدین سان با دیدگاه هاى سخت گیرانه اى که اسپوزیپوس، و بعدها رواقیان و زاهدان مسیحى داشتند، مخالفت مى کند. او در این اعتقاد که همه لذت ها بد نیستند و برخى از اعمال هم لذت بخش اند و هم از نظر اخلاقى ارزشمند، از افلاطون (در کتاب فیلبوس) پیروى مى کند. او این دیدگاه را پرورش مى دهد که فضیلت عبارت است از عملى که به خوبى کنترل شده باشد، و این را به صورت مفصل توضیح مى دهد که هر فضیلت را مى توان حد وسط بین دو منتهاالیه نامطلوب دید. این نظریه داراى نفوذ و تأثیر بود، اما بر آن بود که بر ارزش خودشناسى و تمیز اخلاقى تأکید کند، در حالى که جاذبه عاطفى مهربانى و لطف واقعى را ــ که براى افلاطون بسیار ارزشمند بود ــ تحقیر مى کرد و به مشکل دست یابى به آن بى اعتنایى مى کرد. این نیز بد فهمیده شده بود یا بد گفته شده بود; هرچند ارسطو آشکارا اعلام مى کند که به لحاظ ارزش، فضیلت حد وسط نیست بلکه حد اعلا است، اما غالباً گفته اند که او برتعهدى خشک وبى روح نسبت به فضیلت استدلال مى آورد. او درباره آزادى اخلاقى گزارش بسیار واضحى از اصول عقل سلیم مى دهد، و بیان مى کند که چه نوع از جهل یا اضطرارْ انسان را از سرزنش به سبب اعمال خطا معذور مى کند; اما او کم تر به این مسئله مشکل اشاره مى کند که آیا هیچ یک از افعال ما به این معناى بنیادین که «به وسیله علل طبیعى تعیّن نیافته اند» آزادند؟

نظریه ارسطو درباره حد وسط و تعلیم او درباره لذت و خیرات غیراخلاقى باعث شده که بسیارى از مسیحیان که به زهد گرایش داشتند، او را کسى بدانند که یک اخلاق غیرقهرمانانه و دنیایى را بیان مى کند، و لذا وى را رد کنند. دستاوردهاى او در منطق و علوم طبیعى غالباً فضل فروشى (minutiloquium) یا کنجکاوى بیهوده تلقى و رها شده اند. از او به دلیل محدود کردن قلمرو مشیت الهى نیز انتقاد شده است (به اوایل همین فصل مراجعه شود). و نیز محتملا براى این مورد نقد قرار گرفت که در علاقه اش نسبت به یک جهان بینى مبتنى بر خداى شخصى نسبتاً بى تفاوت و سرد باقى ماند، و این نقد بیشتر بر حق بود. اما وى در آخرین باب از کتاب اخلاق، از ارزش تفکر و تعمق (ria¦theo)، در مقابل دنبال لذت جسمانى و اسم و نام بودن، تمجید مى کند. اندیشه به دلیل آن خیرى که درباره آن اندیشه مى شود، خیر است; اما این روشن نیست که در نظامى که مُثُل آرمانى مورد تأیید افلاطون رد مى شود، این خیر چیست. اما مثال اعلاى ارسطو براى اندیشهْ خدا است، که فعل او اندیشه درباره بهترین موضوع، یعنى خود او است، همان کسى که این میل را در اجرام عاقل آسمانى تحریک مى کند که شبیه او شوند، و از این رو، آنها را در یک مسیر دورانى کامل به حرکت درمى آورد. در این جا دست کم نیروى جذاب خیر واقعى به وضوح قابل رؤیت است; هرچند این شکلى بسیار یونانى از خیر است که در آن، به جاى از خودگذشتگى و فداکارى، زرق و برق ارزشمند است.



همچنین بخوانید:
عکسی از ارسطو:.
ارسطو (Aristotle) ( یونان باستان ):.
سقراط و یونان باستان:.
فلسفه در زمان اسکندر کبیر:.
سقراط و یونان باستان:.
افلاطون و فلسفه ( یونان باستان ):.
زادروز افلاطون:.



اهرام مصر:.

مصری ها در حدود 3000-2500 پیش از میلاد مثل سومری ها که همعصرشان بودند,علاقه و انرژی خیلی زیادی برای ساختن بناهای بزرگ داشتند. اهرام یکی از پرابهت ترین بناهای به یادگار مانده از جهان باستان است و شما امروزه هم می توانید آنها را مشاهده کنید.اهرام به عنوان مقبره فرعون های مصر ساخته شدند. همه آنها هم در طول عصرپادشاهی کهن مصر ساخته شدند. بنابراین تعدادی از عظیم ترین بناهای بازمانده از مصر باستان همان هایی هستند که زودتر از همه ساخته شدند. اولین فرعون ها مقبره های ساده تری ساختند که در معماری مصطبه نامیده می شوند. مصطبه ها ساختمان های چهارگوشی بودند که در داخلشان یک اتاق برای قرار دادن تابوت و مومیایی و چیزهایی بود که برای زندگی بعد از مرگ مرده برداشته می شد.سپس فرعون های مصر شروع کردند به این که تپه هایی را روی نوک مصطبه هایشان بسازند تا آنها را باشکوه تر کند. ولی شاهزاده های معمولی و اشراف دیگر همچنان در مصطبه ها دفن می شدند.
هرم پله ای یکی از اولین مقبره های تجملی جدید است. آیا به نظر شما مقبره بالا شبیه به زیگورات نیست؟
اما خیلی زود مصری ها تصمیم گرفتند تا پله های هرم را پرکنند اولین اهرام نوک دار واقعی در گیزابرای تقریباً پنج هزار سال بلندترین ساختمان روی زمین بود تا این که برج ایفل در 1889ساخته شد.مردم اغلب حیران می مانند که مصری ها چگونه در آن سال های خیلی دور توانستند چنین ساختمان های عظیمی را بسازند. اما اگر شما تعداد زیادی کارگر ارزان در دسترس داشته باشید, واقعاً ساختن یک هرم سخت نیست. معمولاً, در ابتدا آنها یک سبک مصطبه کوچک روی زمین می ساختند. یک نظریه این است که آنها بعد از این که این مصطبه را می ساختند, چندین تن خاک روی مقبره می ریختند و یک تونل به خارج باقی می گذاشتند. سپس شروع می کردند به گذاشتن سنگ های بسیار عظیم در سراسر بخش خارجی هرم. برای بالا بردن سنگ ها و رساندن آنها به نوک هرم, آنها سراشیبی های بلندی از خاک می ساختند و سپس سنگ ها را به بالای آنها می غلتاندند و در نهایت این سرازیری ها را حذف می کردند

همچنین بخوانید :

اهرام مصر و چگونگی ساخت آن:.

اهرام مصر:.

عکس فوق العاده زیبا از اهرام مصر باستان:.

ویژگی های اهرام مصر باستان:.

نفرین اهرام مصر باستان:.

عکس هایی زیباتر از اهرام مصر . هنر بزرگ اهرام:.

اهرام سه گانه مصر باستان:.

اهرام ثلاثه مصر و اعتقاد مصریان قدیم:.

مصر باستان و اهرام آن:.


پیدایش بابل:.

پیدایش بابل

 

در قدیم سرزمین بابل را کلده می نامیدند و آن شامل بخش جنوبی بین النهرین می باشد که این خطه قدیمی یک قسمت از عراق را دربر داشته و از جوار بغداد و کربلا تا خلیج بصره امتداد می یافته، این منطقه مسکن کلدانیها بوده که یکی از قدیمیترین اقوام سامی به شمار می رفته اند. کلده یا بابل نوین نماینده سومین مرحله تاریخ فرهنگی دجله و فرات است. شهر باستانی بابل پایتخت امپراتوری تازه کلده شد و کلده سرزمینهای سومر، اکد، آشور، دمشق و فلسطین را در بر می گرفت. در آن زمان دوردست، حتی انتخاب نام بابل نیز نشانگر آن بود که آینده اش درخشان است زیرا باب- ایلی (Bab-Ili) به معنای « دروازه خدا» است! و بابل توانست به نیروی تمدن خویش بر دشمنانش و جهانگشایان و اقوام جنگجوی کوهستانها، آشوریان و کاسیان و هوریان و هتیان چیره شود و آنانرا در راه مجد و عظمت و افتخارش، به همکاری وادارد.موقعیت محلی بابل بسیار خوب بود. اطراف آن را زمین های حاصلخیز فرا گرفته بود. بابل در محلی قرار داشت که دجله به فرات خیلی نزدیک می شد. بازرگانان از قسمت بالای رودخانه های فرات و دجله، با قایقهای بزرگ، کالاهایی را که مورد احتیاج میاندورود جنوبی بود به آنجا می آوردند ... دو جاده مهم میاندورود هم از بابل می گذشت. بابل به خاطر موقعیت محلی بسیار خوبی که داشت، به بزرگترین و ثروتمندترین شهر تجاری میاندورود تبدیل شد. .در مدارس آن نجوم و طب و طبیعیات و الهیات تدریس می شد. طالس متی و فیثاغورث از این مرکز دانش کسب علوم کردند. بابل دو دوره بزرگ شکوه و مجد داشت: نخست دوران حمورابی (1947-1905 ق. م.) و دوم دوران بخت النصر(604-562 ق.م.) . میان این دوره تقریباً یک هزاره و نیم، فاصله است و این مدت زمان طولانی که دوران استعلای هتیان و کاسیان و غلبه آشوریان است، تقریباً برابر با فاصله زمانی میان سلطنت قیصر آگوست و پادشاهی شاول پنجم است.در قرن هفتم قبل از میلاد، در نواحی کوهستانی شمال بین النهرین، قومی جوان و سلحشور به ظهور رسیدند بنام "آشور" یکی از پادشاهان ایشان از زیر بار سلطنت بابل بیرون آمده و پرچم استقلال برافراشت. قدرت و نیروی آشوریها بحدی رسید که بابل را فتح کرده و آن شهر تابع سلطنت آشور شد. در زمان یکی از پادشاهان ایشان به دنام سناگریب (681 ق.م) قدرت آشوریها به کمال رسید. در زمان سلطانی دیگر به نام آشور بانیپال دوم (626 ق.م) که پایتخت خود را در بابل قرار داد دوره جدیدی از آبادی آن شهر به ظهور رسید که به "عصر بابلی جدید" معروف استدر اسطوره‌هاى بابلى، که اسطوره‌هاى سومرى باستانى را به تدریج جانشین مىکند، تقریباً غیرممکن است که معلوم کند اصل مذهبى سامى آن چقدر است این دنیاى سامى،آنکه از نظر سیاسى، با وسعت متفاوت با دنیاى سومرى بود، به شکل عجیب وابسته به آن از طریق نتایج تفکر مذهبى داوری می کرد


منابع  :

 1. kalda / chaldea

2شهریاری، کیهان، زن در اساطیر ایران و بین النهرین، ناشر فارس، انتشارات ثارالله، چاپ اول،  ص 86 

3دلکور، ماری، لاپلانتین، فرانسوا، کراپ، الکساندر، هربر، ژان، شوئون، فریتوف، دیز، ارنست، دستره، آنت، جهان اسطوره شناسی،2، ترجمه جلال ستاری، نشر مرکز، چاپ اول، ص 114

4 کوروفکین، فئودرو. پ، تاریخ شرق باستان، ترجمه م. بیدسرخی، انتشارات محور، چاپ اول، صص 135و136

5 ایزد پناه، مهرداد، آشنایی با ادیان قدیم ایران و بین النهرین، انتشارات محور، چاپ اول ، ص 84 

6 جهان اسطوره شناسی، ص 125 

7 حکمت، علی اصغر، تاریخ ادیان، انتشارات ابن سینا، ص 65و66

8 Grimal, Pierre, “ Babylon”, Larousse world mythology, Hamlyn, p 63 


' فاجعه بزرگ دیگری در راه است ':.

"...گورهای دسته جمعی خود نمایی خاصی دارند. گورهایی مربوط به چهار لایه تدفینی نشان گر قدمت گورستان  است، دیوار ها بیرون آمده به دست بیل و کلنگ کارگران نمایان  است و زیر نور آفتاب براستی زیبا می شوند،کمی آن طرف جمجه ای در گوشه ای پرت شده است حرفای عمیقی در دل دارد، آجر هایی مربوط به دوره ساسانی و دوره دیگر در گوشه کنار پراکنده است، آجرهایی در اندازه های متفاوت که بیان گر دوره های متفاوت است. آثار مفرغ بدست آمده بسیار نایاب هستند و هنوز به طور کامل مشخصی نیست که چه کاربردی داشته اند. مردم سخن از حفاران غیر مجاز می گویند، گویی داغ ترین بحث محل، بحث گورستان است..." (بخشی از مطلب پایین)

 

به گزارش وبسایت تاریخ ما – گورستان نسبتا وسیعی در ابهر کشف شده است و مردم بومی منطقه با بی اعتنایی به این آثار باستانی، همچنین توجه به این نکته که نبش قبر در اسلام حرام می باشد، بخشی از قبرستان را تخریب نموده و به ساختن خانه پرداخته اند؛ استخوان ها همه جا پراکنده شده اند، گاهی جمجمه های سالمی بر روی زمین به چشم می خورد.


http://tarikhema.ir/uploads/www.tarikhema.ir-7.jpg

عکس جمجمه یک فرد دفن شده در قبرستان تازه کشف شده پشت پارک پردیس ابهر - این جمجمه در یک متری زیر زمین قرار دارد – هنوز آثار غضروف جمجمه این فرد به وضوح قابل مشاهده می باشد

چندی پیش با خبری تحت عنوان کشف گورستان نسبتا وسیعی در پشت پارک پردیس ابهر - در روزنامه " ندای ابهر" توسط آقای قاسم موسوی باستان شناس بومی منطقه نوشته شده بود انشار گردید - خبرنگار هفته نامه ندای ابهر آقای مهدی عسگری ما را از وجود چنین اثری با خبر کرد و ما از این منطقه باستانی که تازه کشف گردیده دیدن کردیم. ما بوضوح از بی اعتنایی مردم به میراث باستانی کشور را مشاهده کردیم، اطراف گورستان توسط برخی اهالی برای ساخت خانه تخریب شده است، در حالی که کارگران هنگام کندن زمین با استخوان ها افراد دفن و آثار دیوارهای بجای مانده شده روبه رو بودند، و کاملا آثار را مشاهده می کردند با زدن ضربه های متوالی استخوان ها و دیوارها را قطعه قطعه کردند، مردم محل که از این وجود چنین گورستان وسیعی مطلع بوده اند سکوت می کنند تا این خبر گسترش نیابد و پای میراث فرهنگی به آنجا نرسد.پس شروع به ساختن خانه های چندین طبقه بر روی قبرستان کردند. در این میان خبر به گوش باستان شناس مسئول آقای " قاسم موسوی " می رسد. آقای موسوی موضوع را پیگیری میکند، فرمانداری شهرستان ابهر نامه ای به رئیس میراث فرهنگی زنجان آقای فرخی می نویسد ، تاکنون جوابی در مورد این نامه دریافت نگردیده است. وی از منتظر گذاشتن 15 روزه رئیس مراث فرهنگی زنجان ناراحت است

خبر تخریب بخشی از گورستان و به یغما بردن پردرپی آثار پدری توسط دزدان برخورد آقای "قاسم موسوی" را در پی دارد، وی که چنین کارهای ناشایستی را محکوم می کند با ناراحتی می گوید : "...اینجا بود که آهی از سر حسرت از عمق وجود کشیده و متاثرانه فکر کردم اینهمه جفا و جور نسبت به آثار باستانی و میراث فرهنگی منطقه ابهر تا به کی می تواند ادامه داشته باشد، چرا شهر ما موزه ای جهت حفظ و نگهداری آثار فرهنگی منطقه نباید داشته باشد، چرا سرکشی به این آثار بعد از غارت آنها رخ می دهد، چرا تیان هفت جوش حمام رستم ابهر باید سالها در موزه قزوین نگهداری می شود، چرا کتیبه سنگی امامزاده اسماعیل شناط می بایست در موزه مردم شناسی شهر کاشان نگهداری شود، تا جائیکه خانواده ای فرهیخته از منطقه ابهر با رویت این کتیبه در کاشان و خواندن آن که قید شده بوده بقعه امامزاده اسماعیل شناط در ابهر دچار بهت و حیرت گردد و هزاران چرای دیگر که شاید کسی پاسخی برایش پیدا نکند..."

از شواهد معلوم دیوار هایی بین مقبره ها وجود دارد، و بر روی دو دیوار تخته سنگ های به کلفتی با ضخامت حدود 10 سانتی متر می باشد، احتمال دارد که مردمان اجساد را بین دو دیوار و یک سقف سنگی می گذاشتند، این احتمال نیز وجود دارد بر لایه های قدیمی تر آثار تزئینی نیز وجود داشته باشد، چنان چه آقای قاسم موسوی از وجود نوعی کلاهخود یا مفرغی آهنی خبر می دهد



http://tarikhema.ir/uploads/www.tarikhema.ir-2.jpg


در شکل بالا دیواری به جای مانده و سقف آن به وضوح قابل مشاهده می باشد، سمت راست تصویر نیز استخوانی داخل خاک دیده می شود

بی شک چنین بی اعتنایی به آثار پدری تاسف بار است، آقای قاسم موسوی نیز با سخنان خود مفهوم این درد را بهتر می رساند. آنچه در آثار کشف گردیده به چشم می خورد، معماری خاص آن، گورها دسته جمعی،برخی آثار مربوط به دوره آهن، کوزه های مختلف، چند لایه تدفین، هزاران سال قدمت و برخی مفرغ های آهنی که آقای قاسم موسوی آن را شبیه نیم تاج و شاید نوعی کلاهخود آهنی و یا گلمیخ می داند که در اطراف جمجمه های اجساد دورن قبرها موجود است.البته وی به صورت دقیق اعلام نکرده است که آثار آهنی کشف شده چه کاربردی دارد.به طور کلی باید منتظر برسی های بیشتر بود


http://tarikhema.ir/uploads/www.tarikhema.ir-3.jpg

-- عکس جمجمه تخریب شده توسط اهالی منطقه، در شکل یک تکه استخوان از گلوی فرد دفن شده بر جای مانده است

عکس بالا جای خالی جمجمه فردی می باشد، که توسط احالی بومی منطقه تخریب شده است ، بی شک این بی احترامی به مقبره بر خلاف قوانین اسلامی می باشد، گورستان در منطقه ای در حال رشد و توسعه واقع شده است، و اگر مسئولان کمی دیر بجنبند این مقابر، آثار درون آن و معماری آن زیر آثار ساختمان های جدید که ساخته می شود خواهد ماند. با ساخته شدن ساختمان های بزرگ و کنده شدن زمین برای ساخت فنداسیون ساختمان ها، آن آثار به جای مانده به طور کامل تخریب شود تا هر تکه ای در گوشه ای از محل پراکنده شود فاجعه بزرگی است (البته در 250 متری گورستان عظیم پردیس، منطقه در حال خاک برداری بود، خاک های بیرون آورده شده مملوع از سفال های شکسته می بود.) این در حالی است که در استان زنجان به علت کشف یک گورستان منطقه را کشاورزی به طور کامل متروک کرده اند همچنین اقدامات لازم را برای محافظت از منطقه مبذول داشته اند، حال در شهرستان ابهر گورستان وسیعی یافت شده است، که متعلق به دوره های زمانی مختلفی می باشد اما جز اعتراض وسیع مردم و برخی ادارات، از واکنش های رئیسان زنجانی و کشوری خبری به گوش نمی رسد، رئیس مراث فرهنگی زنجان پس از دو هفته جواب نامه فرماندار ابهر را نداده است، بی اعتنایی این مسئول مشکوک است، ما درصدد هستیم که شاید بتوانیم از ساخته شدن دیگر منازل بر روی آثار پدری خود جلوگیری کنیم، مردم منطقه هم کمترین اهمیتی به این آثار و مقبره ها نمی دهند، مردم عراق هم چنین برخوردی با گورستان ها می کردند، هرگز قبرستان سلطنتی لور با آن اثار عظیم کشف نمی گردید زیرا سال ها قبل تخریب شده بود.

 http://tarikhema.ir/uploads/www.tarikhema.ir-4.jpg

جمجمه ای در کنار یکی از ساختمان های ساخته شده، افراد محله معمولا با شوت کردن این استخوان ها آنان را از بین می برند.

یکی از مهمترین نکاتی که باعث اعتراض بیشتر انسان های مسئول را در پی داشته است سخنان اهالی محل در مورد وسائل زرین و زیبای منطقه است، اکثریت اهالی محل از وجود آثار ارزشمند طلایی و مکان هایی که توسط دزدان آثار جستجو شده سخن می گویند. در گفته گویی که با چند تن از اهالی منطقه داشتیم معمولا اشاره به اشخاصی کرده اند که با درآوردن مقداری آثار و فروش آنان به خریداران صاحب ثروت شده اند. سخت سنگین است که چنین فاجعه های بزرگی اتفاق می افتد، آثار بزرگی از کشور خارج می شود و ما با دیدن این آثار در موزه های خارج از کشور باید به ارزش تمدن خود پی ببریم، زیرا که برادران ما بی رحمانه اصل و نصب خود را فروخته اند. اهالی محل تا شعاع دو کیلومتری را غنی می شمارند، برخی از باستان شناسان معتقدند منطقه گورستان مشهور شهدا می باشد. بی شک گورستان قلعه پر قدمت می باشد، این گورستان یا قلعه درست در کنار رود ابهررود قرار دارد و در یک خطر موازی با قلعه تپه باستانی ابهر.(که در مورد این قلعه ها تیمور لنگ خاطراتی را بیان کرده است)

گفته می شود مقبره های یافت شده در چهار لایه تدفین می باشد، اما این در حالی است که برخی از اهالی اطراف منطقه از وجود مقبره های هفت لایه تدفینی با وسائل رنگین سخن می گویند و برخی از اهالی سخن از این مقابر افسانه ای می کنند. این اخبار قبل از کشف گورستان – پشت پارک پردیس ابهر نقل می شد و ما توسط برخی از اهالی شنیده بودیم، حال اگر این گورستان با مقبره های چهار لایه ای باشد می تواند نوید این را بدهد که در گورستان نزدیک مقبره های هفت لایه که مربوط به دوره ماد هستند یافت شود.همچنین از گوشه کنار زیبایی مقبره های هفت لایه به گوش می رسد.(البته مدرکی رسمی از مقابر هفت لایه ای تدفینی در درست نداریم و اطلاعات آن را از برخی مردان ریش سفید منطقه و اطراف ابهر بدست آورده ایم)

امیدواریم که رئیس مراث فرهنگی زنجان – مدیران میراث فرهنگی کشور، و میراث فرهنگی شهرستان ابهر و مردم منطقه با کمک مسئولانه خود، بتوانند از ساخت شدن ساختمان های جدید بر روی این گورستان وسیع جلوگیری کنند. زمین ها به سرعت در راه پی ریزی شدن می باشند،سکوت مسئولان زنجانی این آثار را از بین خواهد برد، و ما آثار بزرگ پردی خود را از خواهیم داد، چنان که اکنون بیش از 80درصد آثار از بین رفته است.

یکی از اهالی منطقه تعریف می کند : در حال کندن زیر زمین ساختمان بودیم که ناگهان استخوان ها را دیده و جیغ زدم ، و چند تنی از همسایه ها به سرعت خود را رساندند...می گوید: سر نیزه و کلاهخود و آثار بسیار ارزش مند طلایی را مشاهده نمودیم ، همه وسائل مقبره ها اکثرا طلا بود.(این سخن مبالغه آمیز است)

وبسایت تاریخ ما سخنان این مرد را تا حدودی صحیح می داند.

در اطراف گورستان تا شعاع حدود 200 متری مردم در حال ساخت و ساز های ساختمانی هستند، ما از این مکان ها نیز بازدید کردیم سفال هایی به صورت شکسته مشاهده می شود؛ این درحالی است که تکه سفال ها با گورستان 200 متر فاصله دارد، ما حدس می زنیم ابهر و امتداد رود " ابهررود " از مردود شهر های زنده تاریخ ایران است که همواره در سول تاریخ تا به امروز زنده بوده است، گورستان کشف شده با چهار لایه تفدینی نشانگر بارز این موضوع است.

تاریخ ما به عمل کرد شهرداری شهرستان ابهر معترض می باشد، مسئولان شهرستان ابهر با صدور مجوز برای ساخت خانه در اطراف قلعه تپه قدم دیگری برای نابود کردن تدریجی این اثر مهم شهرستان ابهر برداشته اند، شهرداری ابهر در منطقه یک میراث فرهنگی مجوز ساخت خانه صادر کرده است.

آقای مقدم یکی از اعضائ مسئول سازمان اطلاعات ابهر می باشد، در در تماس تلفنی که با ایشان داشتیم یاد آور شدند که علاقه مند بودند که هر چه سریع تر این منطقه مورد برسی و کاوش قرار گیرد، در ادامه ایشان افزودند که به شهرداری و میراث فرهنگی ابهر گوشزد های لازم را کرده اند و یادآوری کدند که به زودی با دانشجویان دانشگاه آزاد صحبت خواهیم کرد تا در منطقه کشف شده حفاری و کاوش کنند اما این موضوع از دید آقای موسوی نمی تواند مسئله جالبی باشد زیرا گورستان کشف شده دارای اهمیتی بسیار می باشد و نمی توان به سادگی، کار را دست کارگرانی سپرد که هنوز توانایی و تجربه لازم برای برای حفاری ندارند.

میراث فرهنگی چند تنی را برای محافظت از منطقه میگذارد که اکنون تنها دو نفر در منطقه باقی مانده اند که هیچ خبری از آنان نیست، معلوم نیست آنان در حال مواظبت از کجا می باشند، آقای موسوی می گوید نگهبانان حس مئوسلیت در مقابل آثار ندارند.از این چند تنی که میراث فرهنگی به نگاهبانی گماشته ظاهرا 10 نفر رهسپار منزل شده اند.

براستی نگاهبانان کجا رفته اند؟ وقتی مردم استخوان ها را می شکنند؟ وقتی هنوز در اطراف حفاران غیر قانونی موجودند؟ وقتی که علاقه مندان می آیند و با دستان خود شروع به بیرون آوردند استخوان ها می کنند؟ پس آیا مسئول آثار پدری هستند ؟ قرآن چه می گوید؟ " دانشمند غیر مسئول بمانند خر است، مثل سگ است" این همه صراحت در قرآن چه معنی می تواند داشته باشد؟

سرما طاقت فرسای ابهر زمستان نزدیک است پس چه کنیم، از منطقه کشف شده باید محافظت شود، ساخت ساز در منطقه ممنوع باید گردد، تا بتوانیم با کمک مسئولان مسئول این موضوع ارزشمند را که بیان گر بسیار واضحی از تمدن و فرهنگ ابهر می باشد، علاقه مندان با دیدن کامل عکس های گورستان از اینجا به ارزش آثار، معماری خاص و نوع دفن اجساد پی ببرند ، گورهای دسته جمعی خود نمایی خاصی دارند.  دیوار ها بیرون آمده به دست بیل و کلنگ کارگران نمایان شده است، آجر های مربوط به دوره ساسانی و ادوار دیگر است، آجرهایی در اندازه های متفاوت که بیان گر دوره های متفاوت است. آثار مفرغ بدست آمده بسیار نایاب هستند و هنوز به طور کامل مشخصی نیست که چه کاربردی داشته اند. مردم سخن از حفاران غیر مجاز می گویند : گویی داغ ترین بحث محل، بحث گورستان است.

متاسفانه برخورد های ناشایستی با آقای قاسم موسوی انجام گرفت که تاسف بار است.

امیدواریم مجلات و خبرگزاری ها این خبر را به گوش شنوندگان و خوانندگان برسانند و اگر وبسایت و یا وبلاگی دارید خواهش مندیم از موضوع بالا حمایت کنید.

 

 

هر گونه کپی برداری از مطلب آزاد می باشد

 

علاقه مندان می توانند آرشیو کامل عکس ها را در این آدرس مشاهده کنند



دین بودایی:.

دین بودایی

1. سر آغاز

سرچشمه های دین  بودایی را باید در نوع دنیایی که این حرکت نخستین بار در آن ظهور کرد؛ جستجو نمود.

1-1. زمینه های قبلی

ظهور دین بودایی را باید در قرن ششم قبل از میلاد در هندوستان، درست همزمان با نوشتن اوپانیشادها است. هر دو دین جینی و بودایی رایح? دین باستانی هند را داشتند، امّا محتوای آنها کاملاً متفاوت بود.ادیان بودایی و جینی در سرزمینی بیرون از دشتهای دامن? رودخانه گنگ، در شمال غربی هند متولد شده بودند. ماهاویرا و بودا ، هر دو از طب? کاست کشاتریا (جنگ آوران) بودند.جستجو به دنبال کشف حقیقت زندگی به سبک ادیان بودایی وجینی نیز  در میان آوارگان در جنگل و مرتاضان و ریاضت پیشگانی که در جنگلها یا استراحتگاههایی که توسط افراد ثروتمند تدارک دیده می شد سکونت داشتند،یا در نقطه ای از جاده و یا در گوشه ای از بازار که فرصت دیدار و گفتگو برای این قبیل افراد دست می داد، صورت گرفته است.

1-2. بنیانگذار

زندگی اولیه - با وجود اینکه در مورد نیت گواتما(گواتاما) بودا، در مورد بنیانگذاری یک دین جدید تردید وجود دارد، وی به عنوان پایه گذار دین بودایی شناخته می شود.گواتما که همچنین به نامهای ساکیامونی و شاهزاد? سیذارتا(سیدهارتا) نیز شناخته می شود،در حدود سال 483ق.م. در حالی که به صورت رهبر یک جمع روبه رشداز طرفداران مخلص و سرسپرد? خویش در آمده بود، جهان را وداع گفت . پدر وی سودهودانا ، درست شبیه به حکومت ماهاراجه های هندی در استانهای هند در قرون اخیر ، بر سرزمین کوچکی که امروزه نپال خوانده می شود، حکم می راند.

حصول تنویر- گواتما، به رغم هم? کوششهایی که پدرش برای راضی و خوشحال نگاه داشتن او به عمل می آورد، یک روز در سن 29 سالگی تصمیم گرفت که خانه و کاشان? خود را رها کرده و زندگی مرتاضانه و دوره گردی پیشه کند.احادیث بودایی می گویند که گواتما شش سال تمام ، از انواع و اقسام آموزگاران دینی عصر خود تبعیت می کرد؛ امّا سر انجام راه زهد و ریاضتی افراطی را در پیش گرفت، به نحوی تقریباً تا مرحل? مرگ پیش رفت. سپس به یک زندگی تا حدودی ملایمتر بازگشت کرد که به هر حال، هنوز شامل خودداری از لذات جسمانی و در عوض ، تمرکزروی تفکر و مراقب?  شدید بود. به این ترتیب، وی به مرحله یا مقام روشنایی یا بودهی دست یافت، در حالی که زیر یک درخت بودهی- درخت انجیر مقدسی که شاخه ها و ریشه های زیاد و گسترده ای داشت- نشسته بود. کلماتی که خود وی در رابطه با این تجربه و شهود تنویر و راه یابی بر زبان آورده، در یکی از قدیمی ترین نسخ متون بودایی به شرح زیر، دیده می شوند:

من اینگونه فکر و ادراک می کردم که فکر و ذهنم از آساوای(فساد) هوای  جسمانی ، یا آساوای میل به زندگانی، یا آساوای جهل و غفلت آزاد شده بود و در  این من آزاد و رها شده، دانش و معرفتی نسبت به این آزادی و رهایی به وجود آمد. من به تحقیق فهمیدم که تجدید تولد من از بین رفته و زندگی دینی من به  سرانجامی که باید برسد، رسیده است. چیزی(برای من) ورای این جهان وجود  نخواهد داشت... جهل وغفلت کنار زده شده و معرفت سربرآورده است. تاریکی کنار رفته و نورو روشنایی به جای آن نشسته است.

سپس بودا پنج تن از معلمان فکری پیشیت خود را در پارک گوزن در سارنات، نزدیکی واراناسی جدید(بنارس) پیدا کرد و اولین خطبه یا موعظ? خویش را برای ایشان ایراد نمود. همین افراد، اولین گروه از پیروان وی را تشکیل دادند. موعظ? پارک گوزن ، عمدتاً بیان و توصیف چهار حقیقت با شکوه است که تا کنون یا مرکز دهارما یا تعلیم بودایی است. این چهار حقیقت ، به صورت خیلی ساده به قرار زیر است:

                1. همه چیز،درد ورنج و عذاب است.

                2. درد ورنج حاصل امیال و آرزوهاست.

                3. قطع میل و آرزوبه معنای قطع رنج و عذاب است.

                4. این کار نیز تنها از طریق راه هشتگانه اصیل وبا شکوه امکان پذیر است که عبارت است از:

افکار صحیح، امیال صحیح، کلام صحیح ، عمل صحیح، زندگی صحیح، کوشش صحیح، توجه صحیح و سرانجام تمرکز صحیح.

به نظر می رسد عمده ترین روشی که در تعالیم بودا به کار می رفته ، روش محاوره و گفتگو بوده است؛ هر چند خطابه ها و سخنان موعظه آمیزی نیز از وی ثبت شده، که معمولاً با بحثی در مورد فضایل اخلاقی آغاز شده و سپس به اموری عمیق تر می پردازند. روزهای آخر زندگی و مرگ بودا، در متنی کوتنه، تحت عنوان کتاب نا خوشی عظیم شرح داده شده است.

وی چهار مرحله از خود بی خود شدن را طی کرده و سپس در گذشت.

پس از بحث و گفتگوی فراوان در بین پیروان او، سرانجام آثار برجای مانده از زندگی او نیز از میان رفت و تنها احترام و تکریم بودا بود که باقی ماند.

ناجی یا نجات بخش به سختی می تواند تصویر گر چهر? شخصیتی باشد که خود به مردم تعلیم می داد که خودشان چراغ راه خویش باشند. از طرف دیگر، زندگی وی نمونه ای خوب والگویی مناسب برای هم? کسانی است که سعی در آزادی و رهایی خوشتن خویش دارند. مسلماً وی در وجود کسانی که به سراغ او می روند، عکس العمل شایسته و صمیمانه ای را برمی انگیزد؛به علاوه اینکه اصول تعالیم و نظام راهبان بودایی نیز، برای پناه جستن افراد وجود دارد. این واقعیت که پیروان دین جینی و همچنین ادیان دیگر او را فریبکار و اغواکننده می خواندند، خود شاهدی از ناحی? غیر بوداییان است، براینکه قدرت جذب وی تا چه اندازه بود و چگونه وی، حتی پیروانی را از میان هواداران معلمان دینی دیگر، به سوی خود جذب می کرده است.

2. متون مقدس ، از صورت شفاهی تا مکتوب

 در میان بوداییان اعتقادی اساسی وجود دارد مبنی بر اینکه هست? مرکزی تعالیم کتب مقدس بودایی، منعکس کنند? پیام اولیه و اصلی خود بودا است. دلایل و شواهد خوبی وجود دارندبر اینکه باور داشته باشیم راهبان پیرامون وی، آنچه او به شاگردان و مریدان خویش می گفت و سخنانی که با دیگران رد وبدل  کرده بود، از بر کرده و مکرراً بازگو می کردند.

متونی که به زبان پالی هستند، احتمالاً جزو اولین متنهایی بوده اند که به رشته تحریر در آمده اند. تاریخ کتابت آنها نیز حدود نیمه های قرن سوم پیش از میلاد است که یا همزمان با متون سانسکریت بوده، یا کمی قبل از آنهاست. زبان پالی از پراکریتها، یا گویشهای زبان سانسکریت است که در زمان ظهور دین بودایی در آن مناطق رواج داشته است.

نسخ? سانسکریت متون مقدس بودایی، از هر نظر دارای اهمیت و با نسخ? پالی آنها برابر است. این متون، تنها بعضی از مطالب پالی را ندارند و در عوض شامل پاره ای اضافات هستند، که یقیناً افزوده های متأخرتر از دوران اولیه دین بودایی است.

2-1. ساختار و محتوای متون مقدس

این متون مقدس، وقتی سرانجام به صورت مکتوب درآمدند، روی برگهای پهن درختهای نخل منقوش گردیده و سپس در تعدادی سبد یا پیتاکا جمع آوری شدند. همانطور که این نوشته ها را دسته بندی و مرتب می کردند، سه گروه از نوشته ها به صورت متمایز پدید آمدند که به نام سه سبد یا تری پیتا کا  شناخته  می شوند: سبد نظم و انضباط (وینایا پیتاکا)، سبد خطابات (سوتا پیتاکا) ، و سبد مطالب بیشتر، یا تعالیم مخصوص (آبهیداما پیتاکا).

نظم و انضباطی که در سبد اول از این مجموعه به تصویر در آمده، همان نظم و رسومی است که باید سانگهه یا نظام راهبان بودایی مورد پیروی قرار دهند. این قسمت بیشتر روی پراتی موکشا (در زبان پالی، پاتی موکشا) متمرکز است، که به معنای آن چیزی است که قید و بند به وجود می آورد( واجبات) .

سبد خطابات و مواعظ ، بدون شک مهمترین و پرمعناترین بخش از متون مقدس بودایی، هم برای کل امت بودایی و هم برای اکثر پزوهندگان است که علاقه مند به مطالعه این دین هستند.

سبد مواعظ و خطبه ها به پنج قسمت تقسیم شده، که دو تای اول آن بر مبنای حجم مطالب گروهبندی شده اند: مواعظ و خطبه های طولانی و مواعظ و خطابات متوسط . قسمت سوم شامل گفتار مرتبط به هم بوده وبخش چهارم نیز مشتمل بر سخنانی است که دارای یک فهرست است.

قسمت نهایی در سبد مواعظ و خطبه ها، مجموعه ای از کارهای کوچک متفرقه است که احتمالاً از آن چهار قسمت مدون و منظم قبلی، برای خواننده عادی مأنوستر است.

قسمت تعالیم اضافی یا مخصوص، که آخرین بخش از مجموع? سه سبد بودایی را تشکیل می دهند (آبهیداما پیتاکا) به مراتب از بحث مقدماتی یا معرفی دین بودایی فراتر می رود. به عنوان نمونه، کتاب اول آن عبارت از تعیین و شماره بندی دهارماها است و فهرست مبسوطی از عناصر و جریانات ذهنی است که بعضاً اخلاقیات روانشناسانه خوانده می شود. کتاب دوم تجزیه و تحلیلی بر کتاب اول است و کتاب سوم نیز، بحث را بر مرتبط ساختن این عناصر با سایر گروهها و مباحث دیگر ادامه می دهند.

 

 منبع : جهان مذهبی - - ادیان مذهبی جهان امروز - ترجمه : دکتر عبدالرحیم گواهی


<      1   2   3   4   5   >>   >



.: نوشته های آرشیو نشده :.
هر آمدنی رفتنی داشت. ما هم از پارسی بلاگ رفتنی بودیم.
[عناوین آرشیوشده]