هخامنشیان و تخت جمشید - گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان

     

 

 

 

 

.: سایر زبان ها : عربی ؛ انگلیسی ؛ ترکیه ؛ فارسی :.

 

.: سایر بخش ها: دانلود کتابهای باستانی؛ ؛ اساطیر و افسانه های باستانی ؛ چهره های ماندگار ؛ انی کاظمی :.



وصیت نامه کوروش کبیر به ایرانیان و آینده گان:.

 

 

(این سخنان در نوشته های مورخ گزنفون آمده است و هیچ مدرکی بر درستی آن وجود ندارد)

وصیت نامه کوروش کبیر:

من در طول عمر خود هر آرزویی که داشتم برآورده شد ، دست به هر کاری که زدم پیروز شدم یارانم از تدبیر من برخوردار بودند دوستان

 .
دشمنانم جملگی فرمانم را با رقبت گردن نهادند.


قبل از من وطنم سرزمین کوچک و گمنامی بود که هر سال مورد تاخت و تاز و تجاوز قرار می گرفت و حالا درآستانه مرگ من ، آنرا

 

بزرگترین و مقتدرترین و شریف ترین کشور آسیا به دست شما می سپارم .....ادامه مطلب...

داریوش کبیر . . .:.

کورش و کمبوجیه ایلام، ماد، لودیه، بابل، مصر، و چند ایالت شرقی ایران را در یک فدراسیون آزاد از شهربانی‌های مستقل و تابع یک نظام مالیاتی نامنظم، جای دادند و ادغام کردند (هردوت3/89؛ 3/29-120؛ 4/67-165، 05-200؛ بسنجید با: DB 3.14, 3.56). آنان سخت متکی به مأموران غیر پارسی و نهادهای دایر ایالت‌های فرمان‌بردار بودند، و همین امر، باور به خودگردانی کشورهای تابعه را در میان بزرگان ایران و گونه‌ای ملی‌گرایی را در میان ملت‌های مغلوب پرورش داده بود. این تمایلات در 522 پ.م. منجر به نابسامانی و شورش و فروپاشی فدراسیون هخامنشی گردید. بدین سان، داریوش با وظیفه‌ی فتح دوباره‌ی شهربانی‌ها (satrapies) و جمع و سامان‌دهی آن‌ها درون یک امپراتوری نیرومند رویارو شد. هنر نخستین سال پادشاهی داریوش، آفرینش حقیقی یک امپراتوری واقعی، برای نخستین بار بود: یک ساختار دولتی مبتنی بر ارتش، طبقات اجتماعی معینی که وفاداری‌شان به پادشاه بود و نه به برخی از نواحی جغرافیایی خاص، و فرّه‌ی (charisma؛ یعنی آگاهی و نیروی اخلاقی یک انسان) داریوش. وی بدین نکته پی برده بود که یک امپراتوری زمانی می‌تواند رشد و پیش‌رفت کند که دارای نیروی نظامی، اقتصاد و نظام‌های حقوقی درست و بی‌عیبی باشد، چنان که از این دعای او بر می‌آید: «[باشدکه] اهوره‌مزدا این کشور را از سپاه [دشمن]، قحطی و دروغ بپاید» (DPd 15-17). داریوش به محض آن که قدرت را به دست گرفت، امپراتوری خویش را بر پایه‌هایی استوار ساخت که برای نزدیک به دو سده ماندگار بود و حتا سازمان دولت‌های آینده را نیز، شامل امپراتوری‌های سلوکی و روم، تحت تأثیر قرار داد.lt;**ادامه مطلب...**>
داریوش - که خود یک سرباز بلندپایه بود، "هم سواره و هم پیاده" (DNb 31-45) - امپراتوری را به یک سپاه به راستی حرفه‌ای مجهز نمود. هخامنشیان پیشین بر سهمیه‌های نظامی منطقه‌ای، به ویژه سواره‌سپاه، متکی بودند و ظاهراً بر حسب ضرورت سربازگیری می‌کردند. داریوش اساساً به ایرانیان، شامل مادها، سکاها، بلخی‌ها، و دیگر مردمان هم‌تبار اطمینان و پشت‌گرمی داشت، اما بالاتر از همه به پارسیان: «اگر چنین می‌اندیشی "مرا از دیگری ترس مباد"، [پس] این مردم پارس را بپای» (Dpe 18-22). از آن پس تکیه‌گاه اصلی ارتش امپراتوری یک نیروی پیاده‌ی ده هزار نفره از سربازان به دقت برگزیده‌ی پارسی، یعنی جاویدانان بود، که از امپراتوری تا واپسین روزهای آن دفاع کرد (Curtius Rufus, 3.3.13).
داریوش بر حدود پنجاه میلیون نفر در بزرگ‌ترین امپراتوریی که جهان به خود دیده بود، فرمان‌روایی می‌کرد. اتباع (kara) او یا سرزمین‌های‌شان (dahyu) چندین بار به ترتیبی مختلف در بیستون و تخت جمشید فهرست، و نیز ترسیم شده‌اند. اما صورت قطعی و نهایی آن‌ها بر آرامگاه وی حجاری شده است. در برجسته‌نگاری آرامگاه او، داریوش و آتش شاهانه بر بالای «تخت» شاهنشاهی، که آن را سی پیکره‌ی هم‌تراز، که ملل امپراتوری را آن گونه که در سنگ‌نبشته‌ی ضمیمه‌ی آن تشریح شده (DNa 38-42) نمادپردازی می‌کنند، ترسیم گردیده است. این متن منزلت، آرمان‌ها، و کارهای بزرگ داریوش را منعکس می‌کند. وی خود را در آن به عنوان «شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای دارای همه گونه مردمان، شاه در این زمین دورکران، پسر ویشتاسپ، یک هخامنشی، یک پارسی، پسر پارسی، یک آریایی، دارای تبار آریایی» (DNa 8-15) معرفی می‌نماید. پس از آن، "کشورهای غیر پارس" در فهرستی که آشکارا مبتنی بر ترتیبی جغرافیایی در نظر گرفته شده، یکایک بر شمرده می‌شوند. به نوشته‌ی هردوت (3/89) داریوش "ملت‌هایی را که همسایه بودند در یک ایالت به هم پیوست، اما گاهی از [پیوستن] مردمان نزدیک‌تر چشم پوشی می‌کرد و جای آنان را به مردمان دورتر می‌داد". به کار بستن این طرح برای سرزمین‌های ثبت شده در گزارش برجسته‌نگاری نقش رستم، که در آن می‌توان غیر از پارس شش گروه از ملت‌ها را تشخیص داد، تقسیم سنتی ایرانی جهان را به شش ناحیه به یاد می‌آورد (بسنجید با افلاتون Leges, 3.695c، که گزارش می‌دهد قدرت [امپراتوری] در میان هفت بزرگ پارسی تقسیم شده بود).
تقسیم هفت‌گانه‌ی امپراتوری داریوش، که طرح و تصور جغرافیایی وی را نمایان می‌سازد، بدین شرح است:
1- ناحیه‌ی مرکزی، پارس (Parsa)، که خراج نمی‌پرداخت، هر چند برخی از بخش‌های آن اجناسی را [به مرکز] می‌فرستادند (هردوت3/97)، شاید برای دادن هزینه‌ی پادگان‌ها؛ 2- ناحیه‌ی غربی شامل: ماد (Mada)، ایلام (Uja)؛ 3- فلات ایران شامل: پارت (Parthava)، هرات (Haraiva)، باختر (Baxtri)، سغد (Sugda)، خوارزم (Uvarazmiya)، و زرنگ (Zranka؛ بسنجید با هردوت3/93، که به نوشته‌ی وی این سرزمین‌ها خراج اندکی می‌پرداختند)؛ 4- سرزمین‌های مرزی: رخج/ آرخوزیا (Harauvaiti)، ستگیدیا (Thatagu)، پیشاور (Gandara)، سند (Hindu)، و سکاییه‌ی شرقی (Saka)؛ 5- سرزمین‌های پست غربی: بابل (Babiru)، آشور (Athura)، عربیه (Arabaya)، و مصر (Mudraya)؛ 6- ناحیه‌ی شمال غربی شامل: ارمنستان (Armina)، کاپادوکیه (Katpatuka)، لودیه (Sparda)، سکاهای فراسوی دریا (Saka tyaiy paradraya)، تراکیه (Skudra)، یونانیان کلاه‌بر (Yauna takabara)؛ و 7- نواحی ساحلی جنوبی: لیبی (Putaya)، اتیوپی (Kusha)، مکران (Machiya)، و کاریه (Karka، یعنی مهاجرنشین کاریه‌ای در خلیج فارس).
مسؤولیت انتظام و هماهنگی اداره‌ی شاهنشاهی بر عهده‌ی "دیوان" بود، با اداره‌هایی مرکزی در تخت جمشید، شوش، و بابل. هر چند این پای‌تخت‌های امپراتوری مانند: بلخ، همدان، سارد، دسکولیون، و ممفیس نیز شعبه‌هایی داشتند. سازمان دیوان‌سالاری (bureaucratic) در خاورمیانه بسیار ریشه‌دار بود، اما داریوش این نظام را مطابق نیازهای یک امپراتوری متمرکز اصلاح کرد. زبان آرامی به عنوان زبان مشترک، به ویژه در بازرگانی، حفظ گردید و "آرامی شاهنشاهی" به زودی از هند تا یونیه گسترش یافت و آثاری ماندگار از سازمان هخامنشی را برجای گذاشت و به میراث نهاد.
زبان‌های ایلامی و بابلی، نوشته شده به خط میخی، در غرب آسیا مورد استفاده بودند، و زبان مصری، نوشته شده به خط هیروگلیف، در مصر متداول بود؛ با وجود این، به نظر می‌آید که داریوش در اوایل دوران پادشاهی‌اش گروهی از دانشمندان را برای ابداع یک سامانه‌ی (system) نوشتاری مخصوص به زبان پارسی، گمارده و به کار گرفته است؛ نتیجه‌ی این برنامه، ایجاد آن چه داریوش خط «آریایی» می‌نامد (یعنی خط میخی پارسی باستان؛ بسنجید با DB 4.88-89) و ساده‌ترین سامانه‌ی خط میخی که آثاری روشن از طرح و ساخته شدن بر پایه‌ی نشانه‌های خط میخی اورارتویی را در بردارد (M. Mayrhofer, "Uber die Verschriftung des Altpersischen," Historische Sprachforschung 102, 1989, p. 179) بود. هر چند این خط صرفاً «تشریفاتی» بود و تنها برای نگارش سنگ‌نبشته‌های رسمی استفاده می‌شد، با وجود این، خط مذکور در ساخت هویت اختصاصی و ممتاز امپراتوری پارسی سهیم بود.enik*

هر چند داریوش کبیر فتوح پیشینیان‌اش را یک‌پارچه نمود و بدان افزود، اما وی بزرگ‌ترین سهم خویش را در تاریخ پارس، به عنوان یک "مدیر" برقرار ساخت. او سازمان‌دهی امپراتوری را، که کورش کبیر آغازگر آن بود، در داخل ساتراپی‌هایی کامل نمود، و خراج‌های سالیانه‌ی حاصل از هر ایالت را تثبیت کرد. در طی دوران فرمان‌روایی داریوش کبیر، طرح‌های بلندپروازانه و دوراندیشانه‌ای برای توسعه و ترقی دادوستد و بازرگانی پادشاهی به اجرا گذاشته شد. سکه‌زنی، اوزان، و مقیاس‌ها قاعده‌مند شدند و راه‌های زمینی و دریایی گسترش یافتند. گروهی گسیل شده به رهبری اسکولاکس کاریاندایی با کشتی در رود سند به حرکت درآمد و راهی دریایی را از دهانه‌ی آن به مصر جست و جو کرد، و کانالی از رود نیل به دریای سرخ - که احتمالاً کار آن در زمان رهبر سرکردگان دلتای مصر، نَخوی یکم (سده‌ی 7 پ.م.)، آغاز شده بود، در زمان پادشاهی داریوش کبیر بازسازی و تکمیل گردید.
بدین سان، در حالی که اقداماتی برای متحدسازی مردمان گوناگون امپراتوری به وسیله‌ی یک سازمان اداری یک‌پارچه به انجام رسید، داریوش الگوی کورش کبیر را در حرمت نهادن به نهادهای محلی دینی دنبال نمود. وی در مصر، شماری از القاب افتخاری مصر را پذیرفت و به طور جدی از آیین‌های مصری پشتیبانی نمود. وی برای خدای آمون (Amon) در واحه‌ی خارگه پرستشگاهی ساخت، معبدی را به ادفو (Edfu) وقف نمود، و در دیگر معابد بازسازی‌هایی را به انجام رساند. داریوش به مصریان اجازه داد که آموزشکده‌ی پزشکی معبد ساییس (Saia) را دوباره برپا سازند، و به شهربان خود در مصر برای تدوین قوانین مصری، فرمان به مشاوره با روحانیان محلی داد. وی در سنت‌های مصری یکی از قانون‌گذاران و نیکوکاران بزرگ کشور به شمار آمده است. داریوش کبیر در 519 پ.م.، بر طبق فرمان پیشین کورش کبیر، به یهودیان اجازه داد که معبد اورشلیم را مجدداً بنا کنند. بنا به دیدگاه برخی منابع موثق، باورهای دینی شخص داریوش، چنان که در سنگ‌نبشته‌های وی بازتاب یافته است، تأثیرپذیری از آموزه‌های زرتشت را نشان می‌دهد، و معمول سازی دین زرتشت به عنوان دین دولتی پارس، به او نسبت داده می‌شود.
داریوش بزرگ‌ترین معمار شاهانه‌ی دودمان خویش بود، و طی دوران پادشاهی او، معماری سبک و شیوه‌ای را به خود گرفت که تا پایان امپراتوری پارس بدون تغییر ماند. در 521 پ.م. داریوش کبیر شوش را پای‌تخت خود ساخت، و در آن باروهایی را بازسازی کرد و تالار بار (آپادانا) و کاخی مسکونی بنا نمود. سنگ‌نبشته‌های بنیان‌گذاری کاخ داریوش در شوش توضیح می‌دهند که وی چگونه مواد و مصالح و هنرمندان را برای کار در این مجموعه از همه‌ی نواحی امپراتوری گرد آورد. در تخت جمشید، در زادبوم‌اش فارس، وی اقامتگاه شاهانه‌ی جدیدی را به منظور منتقل نمودن پای‌تخت پیشین در پاسارگاد، بنیان نهاد. باروها، آپادانا، تالار شورا، و کاخ مسکونی تخت جمشید به داریوش کبیر منسوب‌اند، اگر چه این بخش‌ها در زمان حیات او کامل نشدند. وی بناهایی نیز در همدان و بابل برپا نمود. *enik
پلکان ورودی دوره داریوش در پارسه:.

 

 

در جبهه غربی تخت و نزدیک به گوشه شمالی آن، پلکان مضاعف دوجانبه‌ای درست کرده‌اند که مدخل عمده کوشک به شمار می‌رود. اما چون ساختن چنین پلکان عظیمی بی‌گمان سال‌های زیادی زمان می‌خواسته ناچار باید قبول کرد که مدخل تخت‌جمشید در اصل نه در شمال غربی بلکه در جای دیگری بوده است. دلایل فراوان و قانع‌کننده‌ای نشان می‌دهد که مدخل اصلی در جنوب صفه بوده است و بعد از داریوش و شاید در اواخر دوره هخامنشی، آن را متروک گذارده و جایش را پر کرده‌اند

نزدیک به جایی که «مدخل اصلی» فرض می‌شود،‌ کمی رو به جنوب، تخته‌سنگی به بزرگی 20/7 و پهنای 05/2 متر در جبهه جنوبی کار گذارده‌اند که به چهار قسمت تقسیم شده و در هر قسمت کتیبه‌ای به خط میخی کنده‌اند. دو کتیبه سمت چپ (غربی) به خط و زبان پارسی نوشته شده است و سومی به عیلامی و چهارمی (شرقی) به بابلی. این کتیبه‌ها هم سند بنای تخت‌جمشید است و هم نمایشگر اخلاق و روحیات سازنده آن و به ویژه نشانه احترامی است که وی برای پارسیان و کارهای آنان قائل بوده. در این جا ترجمه کتیبه‌ها را می آوریم. enik

نخستین متن فارسی باستان

اهورا مزدای بزرگ که مَهِسْتِ (بزرگترین) خدایان (است)، او داریوش را شاه آفرید، وی را پادشاهی بخشید، به خواست اهورمزدا داریوش پادشاه است. گوید داریوش شاه: این کشور پارس‌ ـ که اهورمزدایم به من سپرد، که زیبا، خوب اسپ و نیک مردم است ـ به خواست اهورمزدا من، داریوش شاه، از دیگری نمی‌ترسد.ادامه مطلب...

داریوش در شوش میگوید . . .:.

 

بند 1   خدای بزرگ است اهورامزدا؛ که بیافرید این زمین را؛ که بیافرید آن آسمان را؛ که بیافرید آدمی را؛ که بیافرید از برای آدمی شادی را؛ که داریوش را شاهی فرا داد. یک شاه از بسیاران، یک فرمانروا از بسیاران.

بند 2   من داریوش، شاه بزرگ، شاهانْ شاه، شاه سرزمین‌هایی با گوناگون مردمان، شاه در این زمین بزرگ، پهناور و دورکرانه. پسر ویشتاسپ، یک هخامنشی، یک پارسی، پسر پارسی، یک آریایی، آریایی‌تبار.

بند 3   گوید داریوش شاه: بخواست اهورامزدا، این است سرزمین‌هایی که جز از پارس دارم. آنانرا فرمان راندم. مرا خراج گذاردند. آنچه گفتِ من به آنان بود، چنان کردند. قانون من آنانرا پایید: ماد، خوزیه، پارت، هرات، بلخ، سغد، خوارزم، سیستان، آراخوزی، ثَتَه‌گوش، مَکا، گندارَه، هند، سکاییانِ هوم‌نوش، سکاییانِ تیز خود، بابل، آشور، اّرَبیه (عربیه)، مصر، ارمنیه، کاپادوکیه، اسپارت، یونانیان این سوی دریا و آن سوی دریا، اسکودر، حبشیان، کاریان.

بند 4   گوید داریوش شاه: بسا بد کرداری شده بود، من به نیکی گردانیدم. سرزمین‌ها به دیگری بر می‌تاختند و یکی دیگری را فرو می‌کوبید. من بخواست اهورامزدا چنان کردم که یکدیگر را نکوبند. هر کدام در ماندگاه خود هستند. از این قانون من بیمناکند که: زورمند، ناتوان را نمی‌کوبد و نابود نمی‌کند.

بند 5   گوید داریوش شاه: بخواست اهورامزدا، بسا کارها که نابسامانیده شده بود؛ من آنرا بسامانیدم. گذر زمان، باروی شهر . . . را برافکنده بود و بازساخت نشده بود؛ من بنیان باروی دیگری برآوردم. چنان که مانَد تا آینده‌ها.

بند 6   گوید داریوش شاه: اهورامزدا و دیگر بغان، بپایند مرا و نوشتارهای مرا و خانه/ میهن مرا.

 


داریوش در سوئز میگوید . . .:.

ترجمه‌ی فارسی کتیبه‌ی داریوش در سوئز (DZc):
1. خدای بزرگ است اهوره مزدا که آن آسمان را آفرید، که این زمین را آفرید، که انسان را آفرید، که شادی را برای انسان آفرید، که داریوش شاه را آفرید، که به داریوش شاه این پادشاهی را بخشید: بزرگ، دارای اسبان خوب، دارای مردان خوب.
2. من‌ام داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای دربردارنده‌ی همه‌ی تبارها. شاه در این زمین بزرگ دورکران، پسر ویشتاسپ، یک هخامنشی.
3. داریوش شاه می‌گوید: من یک پارسی‌ام، از پارس مصر را گرفته‌ام. من فرمان به کندن این کانال از رودی به نام نیل (Praava)، که در مصر روان است، به دریایی که از پارس می‌آید دادم. پس این کانال بدان سان که فرمان داده بودم کنده شد، کشتی‌ها از مصر به واسطه‌ی این کانال به پارس رفتند، بدان سان که کام من بود.
تخت جمشید ( پارسه ):.

 

"تخت جمشید" که غربیان آن را " پرسِه پلیس " می خوانند، در ٥٧ کیلومتـری شمال شرقــی شیراز وبرروی صفّـــــه ای به ارتفـاع ۱۷۷۰ متراز سطح دریا واقع است.  " صفـّه تخت جمشید " حدود  ۱۲۵هزار متر مربع وسعـــــــت دارد و آثار روی آن بازمانده ارگ " شهر پارسه " است که ازمراکز مهم دوره " هخامنشی " بوده  و در جلگه " مرودشت " در غرب آثارفعلی جای داشته است.  این آثار شامل چهار گروه ساختمانی می باشد که از سه طرف در میان دیواری خشتی و استوار بنام "باروی تخت جمشید" محصور بوده است.  یک " پلکان بزرگ ورودی " درشمال غرب صفه درست کرده اند که دوطرف قرینه دارد و هر طرف آن با ۱۱۱ پله پهن اما کم ارتفاع ازسطح دشت به بالای سکو هدایت میکند. این پلکان از نظر هنری و معماری در حد کمال است و بقول " ارنست هرتسفلد " Ernest Herzfeld  آلمانی که نخستین " کاوش علمی در تخت جمشید " را کرده است، در هیچ جای جهان قدیم نظیری ندارد.    ادامه مطلب...

درگذشت کوروش:.


مرگ کوروش نیز چون تولدش به تاریخ تعلق ندارد. هیچ روایت قابل اعتمادی که از چگونگی مرگ کوروش سخن گفته باشد در دست نداریم و لیکن از شواهد چنین پیداست که کوروش در اواخر عمر برای آرام کردن نواحی شرقی کشور که در جریان فتوحاتی که او در مغرب زمین داشت ناآرام شده بودند و هدف تهاجم همسایگان شرقی قرار گرفته بودند به آن مناطق رفته است و شش سال در شرق جنگیده است. بسیاری از مورخین ، علت مرگ کوروش را کشته شدنش در جنگی که با قبیله ی ماساژتها ( یا به قولی سکاها ) کرده است دانسته اند. ابراهیم باستانی پاریزی در مقدمه ای که بر ترجمه ی کتاب « ذوالقرنین یا کوروش کبیر » نوشته است ،  آنچه بر پیکر کوروش پس از مرگ می گذرد را اینچنین شرح می دهد :
سرنوشت جسد کوروش در سرزمین سکاها خود بحثی دیگر دارد. بر اثر حمله ی کمبوجیه به مصر و قتل او در راه مصر ، اوضاع پایتخت پریشان شد تا داریوش روی کار آمد و با شورش های داخلی جنگید و همه ی شهرهای مهم یعنی بابل و همدان و پارس و ولایات شمالی و غربی و مصر را آرام کرد. روایتی بس موثر هست که پس از بیست سال که از مرگ کوروش می گذشت به فرمان داریوش ، جنازه ی کوروش را بدینگونه به پارس نقل کردند.
 شش ساعت قبل از ورود جنازه به شهر پرسپولیس ( تخت جمشید ) ، داریوش با درباریان تا بیرون شهر به استقبال جنازه رفتند و جنازه را آوردند. نوزاندگان در پیشاپیش مشایعین جنازه ، آهنگهای غم انگیزی می نواختند ، پشت سر آنان پیلان و شتران سپاه و سپس سه هزارتن از سربازان بدون سلاح راه می پیمودند ، در این جمع سرداران پیری که در جنگهای کوروش شرکت داشته بودند نیز حرکت می کردند. پشت سر آنان گردونه ی باشکوه سلطنتی کوروش که دارای چهار مال بند بود و هشت اسب سپید با دهانه یراق طلا بدان بسته بودند پیش می آمدند. جسد بر روی این ردونه قرار داشت. محافظان جسد و قراولان خاصه بر گرد جنازه حرکت می کردند. سرودهای خاص خورشید و بهرام می خواندند و هر چند قدم یک بار می ایستادند و بخور می سوزاندند. تابوت طلائی در وسط گردونه قرار داشت. تاج شاهنشاهی بر روی تابوت می درخشید ، خروسی بر بالای گردونه پر و بال زنان قرار داده شده بود – این علامت مخصوص و شعار نیروهای جنگی کوروش بوده است. پس از آن سپهسالار بر گردونه جنگی ( رتهه ) سوار بود و درفش خاص کوروش را در دست داشت. بعد از آن اشیا و اثاثیه ی زرین و نفایس و ذخایری که مخصوص کوروش بود –  یک تاک از زر و مقداری ظروف و جامه های زرین – حرکت می دادند.
ادامه مطلب...

<      1   2   3   4   5   >>   >



.: نوشته های آرشیو نشده :.
هر آمدنی رفتنی داشت. ما هم از پارسی بلاگ رفتنی بودیم.
[عناوین آرشیوشده]