Eni kazemi - گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان

     

 

 

 

 

.: سایر زبان ها : عربی ؛ انگلیسی ؛ ترکیه ؛ فارسی :.

 

.: سایر بخش ها: دانلود کتابهای باستانی؛ ؛ اساطیر و افسانه های باستانی ؛ چهره های ماندگار ؛ انی کاظمی :.



نوروز در دربار ایران:.

نوروز در دربار ایران

 

درزمان هخامنشیان برای بار عام عمارتی مخصوص بود پادشاه در ایوان این عمـارت می نشسـت و قـراولان مخصـوص در اطراف وی صف می کشیدند و در این روز معمـولاً از ولایات و ایالات نمایندگان را به نوبت       با هدایای مختلف به خدمت شاه می بردند.

این جشن در زمان اشکـانی نیزدارای همان عزت و احترام بود ولی در  زمان ساسـا نیان جلال و احترام آن بیشتر شد.یکی از حضایص درباری پادشاهان ساسـانی این است که در هر یک از روزهای اعیاد آوازها و آهنگهایی معمول بودکه به همان روزاختصاص داشت. مانند آهنگهای نـوروز بـزرگ، نـوروز کیقبـاد،نـوروز مـزدک واقسـام این الحان در خدمت پادشـاه نواخته می شد. پس از آنکه بامداد نوروز پادشاه زینت  خود را  می پوشید و لباس فاخر به تن می کرد که معمولاً از بردیمانی   بود. شخصـی کـه از شب تا صبـح بـر در خانه ی شاه توقـف می کرد  بر شـاه وارد شـده و خـود را نیـروی ظفـر و پیـروزی از جانب  خدا معرفی می کرد.

پس از آن مردی داخل می شد که طبق سیمیـن در دست داشـت و اطـراف آن نان هایی گرد بـودند که از انـواع حبوب پختـه می شد و از هر یک از حبـوبات نیـز هفت دانـه و هفت خوشـه و یک قطعـه    سکه و دینار و درم جدید و شاخه های از اسپند بر این طبق گذاشتـه می شد. در میان طبق هفت شاخه از درختانی که بدان ها و نام آنها تفال می کنند و نگاه کردن به آن ها نیـز نیکـو بود وجود داشـت از قبیل بید و زیتون و به و انار و.

بعضـی از این شاخـه ها به یک گره و برخی دو گره و برخی دیگر به سه گره بریده می شد و هر یک را به نام شهری از شهرها می نامیدند. و بر روی آن ها کلمات اپـزود، اپـزاید، فراخی و فراهید می نوشتند که معنـی آن ها بدین ترتیب است: بیفزود،بیفزاید،افزون،رزق،فرح وسعد. آن مرد تمام این چیـزها را در دست گرفتـه و برای بقـا و دوام  پادشاه دعا می کرد. پادشاه در این  روز راجع به هیچ کاری مشـورت   نمی کرد و برای اینکه مبادا ار آن چیزی پدید آید که ناپسند باشد  ودر تمام مسائل سال جاری گردد.

اولین چیزی که در این روز بـرای  شاه آورده می شـد، سینی زریـن یا سیمیـن بود که بر آن شکـر سضیـد و جوزهنـدی تازه و جام هـای سیمین یا زرین قرار داشت.

پادشاه از شیرینی تازه ای ابتدا می کرد که در بعضـی از آن خرمـای تـازه چسبـانیـده بـود و نارگیـل و خرمـایی چند بر می داشـت و بـه   کسی که در نزدش از همه گرامی تر بود می داد و از شیـرینی آنچه را می خـواست  می خـورد. پس از ایـن  مقدمـات هدایـا به عـرض شاه می رسید.

بیست و پنج روز قبل از نوروز در صحن کاخ سلطنتی دوازده ستـون خشت خام بر پا می شد که بر هر یک از آن ها یکی از حبـوب را می کاشتند که عبارت از: گندم، جو، برنج، عدس، باقلا، ارزن، لـوبیا، نخود، کنجه، ماش و بود و این ها را نمی چیدند مگربا نغمه سـرائی و خواندن آواز، در ششمیـن روز نـوروز این ها  را می کنـدند و در        مجلس پراکنده می نمودنـد و تا شانـزدهم فروردین که مهـریوز نام دارد آن ها را جمع نمی کردند.

این حبوب را برای تفال می کاشتند و بداین گمان بودند هـریک از آن ها که نیکو تر و بارورتر شد محصولش درآن سال فراوان خواهد بود. شاه نگاه کردن به جو را مخصوصاًتبرک می دانست.

مردم عادی نیـزاین کار را  بر هفت ستـون بر صحـن خانـه با هفـت   حبوب انجام می دادند. هم چنین گفته اند ایرانیان در صبح نوروز به هم آب  می پا شیـدنـد و از رسـوم  عمـو می  جشـن نـوروز آتـش افروزی است.

در نوروز نامه محمد خیام آمده :اولین کس در بیگانگان که در بامـداد نـوروز به خدمت شاه می رسید موبدان موبد (بزرگ موبد) بود که بـا  جامی زرین پر از می و انگشتر و در می و دنیاری خسروانی و دسته ای  سبزه و شمشیری و تیر و کمان و دوات و قلم و اسبی و بازی و کودکی  نیک روی پیش شاه مآمد و برای او دعایی می خواند.

بعد از انجام دعا جام شراب را به پادشاه می داد و دسته ی سبـز را در دست دیگر او می گذاشت و دنیارودرم را در پیش تخت وی می نهاد. منظور از این کار آن بود که شاه و بزرگـان را دیده بر آن ها افتـد تا در همه سال شادمان و خرم باشند و آن سال به آنان مبارک گردد.

دارالمحاسن والاضداد می نویسد: در هر یک از روزهای نوروز پادشاه   بازی سفید پرواز می داد و از چیزهائیکه پادشاهـان در نوروز بخوردن  آن تبرک جسته اند اندکی از شیـر تازه و خالص و پنیـر تازه بود و در هر روز برای پادشاه باکوزه ای آهنین یا سیمین آب برداشته می شدکه حلقه ای از زر و یا قوت بر گردن آن بود.این آبرا دختران بکر از زیـر آسیاب ها بر می داشتند.

 

 

 

 

 

 


قتصاد شهر سوخته در دست زنان بوده است؟:.

اقتصاد شهر سوخته در دست زنان بوده است؟

 سرپرست هیات کاوش شهر سوخته گفت: بیشتر کاوش‌های ده سال گذشته‌ی شهر سوخته، در بخش گورستان بوده‌اند، سیدمنصور سیدسجادی که در جمع دانشجویان در دانشگاه سیستان و بلوچستان سخن می‌گفت، درباره‌ی سفال‌های به‌دست آمده از حفاری‌های شهر سوخته، اظهار کرد: از جمله تولیدات اقتصادی در شهر سوخته تولیدات سفال بوده که به تعداد زیاد تولید می‌شده و مرغوبیت متوسطی داشته‌اند. بیشتر سفال‌های رنگی و منقوش در این منطقه مانند سفال شمال خراسان بوده‌اند و انعکاس طبیعت در سفال‌ها به خوبی دیده می‌شود.

 وی درباره‌ی پارچه‌ها و الیاف به‌دست آمده، توضیح داد: حدود 800 قطعه‌ی ثبت‌شده در این مورد وجود دارند. پارچه‌های این منطقه به‌صورت قلاب‌بافی بوده‌اند و با قلاب‌های چوبی بافته می‌شدند. همچنین پارچه‌های دورنگ، نخ، بند کفش، طناب و تور ماهی‌گیری هم به‌دست آمده‌اند    

 او افزود: اغلب مهرهای شهر سوخته به‌صورت مسطح و از جنس فلز، سنگ و... هستند و از آنجایی که این مهرها بیشتر در قبور زنان یافت شده‌اند، احتمال می‌رود که اقتصاد مردم شهر سوخته بیشتر در دست زنان بوده باشد.

 سجادی درباره‌ی اجناس چوبی یافت‌شده، گفت: از جمله اجناس چوبی به ملاقه، دوک، بقایای اشیای حصیری و شانه‌ی معرق‌کاری‌شده می‌توان اشاره کرد که این شانه بسیار منحصربه‌فرد است.

 وی درباره‌ی هنر تزیینی و جواهرات شهر سوخته، اظهار داشت: در شهر سوخته ظرف‌های مرمر بسیار زیادی دیده می‌شوند که برخی از آن‌ها، ظرافت‌های خاصی دارند. همچنین صنعت جواهرسازی و تزیینات طلایی در آن دوره، بسیار ظریف و جالب بوده و در واقع هنر و صنعت در شهر سوخته سطح بسیار بالایی داشته است و از روی جواهرات ساخته‌شده به‌خوبی این مطلب را می‌توان درک کرد.

 

شهر سوخته کجاست؟

شهر سوخته» در ?? کیلومتری زابل در استان سیستان و بلوچستان و در حاشیه جاده زابل - زاهدان واقع شده و پنج هزار سال قدمت دارد. این شهر در ???? سال قبل از میلاد پایه گذاری شده و مردم این شهر در چهار دوره بین سال‌های ???? تا ???? قبل از میلاد در آن سکونت داشته اند.

بر مبنای یافته‌های باستان شناسان شهر سوخته ??? هکتار وسعت دارد و بقایای آن نشان می‌‌دهد که این شهر دارای پنج بخش مسکونی واقع در شمال شرقی شهر سوخته، بخش‌های مرکزی، منطقه صنعتی، بناهای یادمانی و گورستان است که به صورت تپه‌های متوالی و چسبیده به هم واقع شده اند. هشتاد هکتار شهر سوخته بخش مسکونی بوده است.

تحقیقات نشان داده است این محوطه بر خلاف اکنون که محیط زیست کاملاً بیابانی دارد و فقط درختان گز در آنجا دیده می‌‌شود، در پنج هزار سال قبل از میلاد منطقه‌ای سبز و خرم با پوشش گیاهی متنوع و بسیار مطلوب بوده و درختان بید مجنون، افرا و سپیدار در آنجا فراوان وجود داشته است. در آن دوران نیز این منطقه بسیار گرم بوده، اما آب رودخانه هیرمند و شعباتش به خوبی زمین‌های کشاورزی شهر سوخته را سیراب می‌‌کرده است.

دریاچه هامون در ???? قبل از میلاد دریاچه‌ای بزرگ و پرآب بوده و رودها و شاخه‌های قوی از آن منشعب می‌‌شده و در اطراف آن نیزارهای وسیعی وجود داشته است. در بررسی‌های منطقه‌ای در اطراف شهر سوخته بستر رودخانه‌های مختلف و آبراه‌هایی پیدا شده که به مزارع کشاورزی شهر سوخته آب می‌‌رسانده اند. در اولین فصل کاوش در شهر سوخته کوچه‌ها و خانه‌های منظم، لوله کشی آب و فاضلاب با لوله‌های سفالی پیدا شد که نشان دهنده وجود برنامه ریزی شهری در این شهر است.

 


کشف یک معبد باستانی باارزش در مصر:.

کشف یک معبد باستانی باارزش در مصر

گروه بین‌الملل: زاهی حواس رئیس مجلس اعلای آثار باستانی مصر اعلام کرد که باستان‌شناسان مصری موفق به کشف معبدی در شهر «ماضی» نزدیک شهر «الفیوم» شده‌اند                       .
به گزارش سایت محیط، این معبد که به «الهه رننوت» مشهور است علاوه بر آن، یک مرکز اداری و محل تجمع کاهنان نیز بوده است                 .
بر اساس مطالعات باستان‌شناسان که بر روی معماری این بنا انجام شده، این معبد مربوط به دولت‌های میانی سال‌های 1991 تا 1783 قبل از میلاد بوده است              .
حواس در این باره گفت: «این اکتشاف یک کشف بزرگ برای تاریخ مصر محسوب می‌شود. با این کشف می‌توانیم پاسخ بسیاری از سئوالات درباره معماری معبد شهر ماضی که تنها بنای به جا مانده از دوران دولت‌های میانی دوران فرعونیان باستان است را بیابیم.                              »
ساختمان این معبد به شکل تمساح ساخته شده و مصریان قدیم در آن الهه «سوبک»، الهه باروری زمین که به شکل مار بوده را می‌پرستیدند. این الهه معبودی نیز داشته که «حورس» نام داشته است. مردمان مصر تا 12 سلسله فراعنه یعنی تا امنحتب چهارم این الهه را جزو خدایان خود به حساب می‌آورده‌اند.
در همین حال باستان‌شناسان موفق شده‌اند تا در راه منتهی به معبد مجسمه‌هایی به شکل ابوالهول نیز کشف کنند که بسیار به مجسمه ابولهول مشهور شباهت دارد. راه این معبد خود نیز بسیار شبیه به راه «کباش» در معبدهای «اقصر» و «کرنک» در 700 کیلومتری جنوب قاهره است.
جنس آجرهای این بنا نیز همانند دیگر بناهای مصریان باستان ترکیبی از نوعی شیر و ماست دارد                 .
در این مکان همچنین تعدادی مجسمه، کاسه سفالی، اشیا، سنگ‌نبشته و کتیبه نیز کشف شده که بر روی آن‌ها زبان یونان باستان و زبان‌هایی از شاخه «دیموطیقی»، یکی از زبان‌های منقرض شده عهد باستان که اطلاعات کمی درباره آن موجود است، نوشته شده است                     .
حواس همچنین گفت: «باستان‌شناسان همچنین در این معبد موفق شده‌اند نامه‌هایی از ملکه «اراسیندی» به همسر بطلمیوس اول کاهن معبد الهه رننوت کشف کنند که در آن از خدمات این معبد به او بسیار تشکر شده است
شهر ماضی در بیابانی در 40 کیلومتری جنوب غرب شهر الفیوم واقع شده و در دوران خاندان فراعنه دوازدهم تاسیس شده است. این شهر بعدها توسط یونانیان به حیات خود ادامه داد

 


دروازه همه ملل (خشایار شاه):.

دروازه همه ملل (به فارسی باستان دَووْرَثیمْ ویسَهْ دَهْیوُمْ) 

در مشرق جلو خان پلکان ورودی، به فاصله 22 متری از لبه صفه، کاخ کوچکی است که دروازه ملل نام دارد، زیرا که نمایندگان همه قبایل تابع کشور ایران بدان وارد می‌شده و سپس به سوی کاخ‌های بار می‌رفته‌اند. این بنا مشتمل است بر تالاری با دیوارهای خشتی ستبر، سه درگاه عظیم، و چهار ستون رفیع که سقفش را نگه می‌داشته‌اند. این ساختمان متعلق است به زمان خشیارشا و اگر هم داریوش بزرگ پی‌ریزیش کرده بوده خشیارشا آن را برآورده و تمام کرده است.

تالار 5/612 متر مربع وسعت دارد (هر ضلعش 75/24 متر می‌باشد) و بامش 18 متر بلندتر از سطح جلو خان پلکان ورودی بوده و به عبارت دیگر، تیغه کنگره‌هایش نزدیک 33 متر از سطح دشت (در کنار دیوار صفه) بالاتر بوده است. ستون‌هایش کمی بیشتر از 5/16 متر ارتفاع داشته‌اند و دوتای آن‌ها تا 1965 بر سر پا بود، و یکی دیگر را هم با خرده‌ ریزها و شکسته‌های دو ستون دیگر برپا کرده‌اند. این ستون تازه برپا شده کامل‌ترین ستون تخت‌جمشید کنونی است. زیر ستون زنگوله‌ای شیاردار، ساقه استوانه‌ای قاشقی‌دار (به طول 66/9 متر)، گل ستون که با برگ‌های طوماری و پیچکی نخل آراسته شده وسر ستونی به شکل گاو دوسر، که روی گاوان به جهت شرق وغرب بوده است. دور تا دور اطاق، سکویی به پهنای 52 متر و ارتفاع 52 سانتی متر از سنگ سیاهرنگ نیک تراشیده تعبیه کرده‌اند که محل نشستن میهمانان و نجبایی است که به این «اطاق انتظار» می‌آمده‌اند. در وسط سکوی شمالی، یک برجستگی میز مانند و پله‌ دار دیده می‌شود که احتمالاً سکو و یا تختی برای یکی از مهان درباری بوده است. نمای درونی دیوارهای اطاق با کاشی‌های رنگین‌ ـ‌ سبز، آبی و نارنجی، و جز آن‌ ـ پوشیده شده بوده و گل‌های دوازده پر، ردیف‌هایی از نخل و تزئینات دیگر را نشان می داده‌اند از این‌ها چند نمونه به دست آمده که در انبار موزه تخت‌جمشید نگه‌داری می‌شود.

 

درگاه جنوبی این تالار، به سمت حیاط بزرگی که در شمال آپادانا واقع است، باز می‌شود، و 12/5 متر پهنا دارد، و اصلاً به کلی از سنگ ساخته شده بوده بوده و ساده و بی‌نقش بوده است . اکنون تنها کف و قسمت‌های پایینی دوطرفش به جای مانده است. دَر آن دو لنگه بوده و رو به سمت داخل باز می‌شده است. هنوز جای پاشنه‌هایش در گوشه‌های شمالی درگاه ـ رو به داخل تالار- باقی است که شکل یک پیاله گرد و آراسته به گلبرگ دارد. در چوبی بوده است اما روی آن را به احتمال بسیار قوی با ورقه‌هایی از فلزهای گران‌بها پوشانیده و با نقوش حیوانات آراسته بوده‌اند. این درهای بزرگ بیش‌تر اوقات ثابت بوده و از در کوچکی که در پایین آن‌ها تعبیه می‌شده، استفاده می‌کرده‌اند. درست همان‌طور که درهای بزرگ خانه‌های امروزی را مجهز به در کوچکی می‌کنند که برای رفت‌وآمد متواتر افراد مورد استفاده قرار گیرد.

در دو جانب درگاه غربی، دو گاو نر بسیار عظیم جرزهای درگاه را بر پشت خود نگه داشته‌اند. روی این‌ها به جهت غرب است، یعنی دشت و بازدیدکننده تازه وارد شده را می‌نگرند، و پاهای جلویشان بر سکوهایی که 5/1 متر از کف درگاه ارتفاع دارد، نهاده شده است. این نوع گاوانِ «دروازه‌بان» در هنر آشوری سابقه داشته، و در این‌جا هم از همان سنت استفاده کرده‌اند، اما ایرانی تنها به اقتباس بسنده نکرده، و ابداعاتی هم در آن وارد کرده. مثلاً برخلاف نمونه‌های آشوری که پنج پا دارند،‌ این دو ابوالهول، چهارپای طبیعی بیشتر ندارند و دو پای عقبشان حالت حرکت را نشان می دهد. هر یک از گاوان ریشی بلند و مستطیل شکل دارد، که با گل دوازده پر و غنچه‌ای از نیلوفر آبی آراسته شده و بر روی سینه و پهلوها و کپل و شانه و مازه هر یک رشته‌های بسیار مجعد مو، به صورت پولک‌های برجسته، نمودار است، و حلقه‌ای از گل‌های دوازده پر به گردن هر کدام آویخته است. در بالای سر این‌ها، بر جبهه درونی هر یک از جرزهای این درگاه و به صورت قرینه، سنگ نبشته‌ای است به سه زبان و سه خط از خشیارشا، که بر لوحه‌های چهارگوش منقور گردیده. متن وسطی فارسی باستان است و آن‌که رو به سوی دشت می‌باشد، عیلامی است و آن‌که رو به سوی تالار دارد متن بابلی یا آکدی. مضمون هر سه جفت کتیبه، یکسان است یعنی در حقیقت دوازده نسخه از یک کتیبه نگاشته شده است که ترجمه آن چنین است:
خدای بزرگ اهورمزدا است، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که خوشبختی مردمان را آفرید، که خشیارشا را شاه کرد، یکی را شاه بسیاری، یکی را سرور بسیاری.

من (هستم) خشیارشا شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهایی که مردم گوناگون دارند، شاه این جهان فراخ و دور، پسر داریوش شاه، (از تخمه) هخامنشی.

گوید خشیارشا شاه: این بارگاه همه ملل ( دَووْرَثیمْ ویسَهْ دَهْیوُمْ) را من به توفیق اهورمزدا ساختم. بسا ساختمان‌های خوب دیگر در این پارسه (= تخت‌جمشید) کرده آمد، که من برآوردم، و پدرم برپا کرد. هر آن بنایی که زیبا می‌نماید، همه را به تأیید اهورمزدا ما ساختیم.

گوید خشیارشا شاه: اهورمزدا مرا بپایاد! و کشورم را و هر چه بر دست من ساخته آمد، و هر چه بر دست پدرم برپا گشته،این‌ها را نیز اهورمزدا بپایاد!
بر این جرزها، و حتی بر تنه این گاوان، گروهی از بازدیدکنندگان نامی و گمنام اسم و رسم خود و تاریخ دیدارشان از تخت‌جمشید را کنده‌اند (برای صورتی از این نام‌های مشهور، ن. ک: .
G. N. Curzon, Perisa and the Perisan Question II, p. 157)، و از میان این‌ها مشهورتر از از این‌ها یند: کارستن نیبور( سیاح دانمارکی، که از عربستان و ایران دیدن کرده، و اثرش حاوی نکات وتصاویر مهمی در باب ایران است، سال 1765)، کاپیتن جان‌ملکم ( سفیر عالی‌ رتبه‌ بریتانیا در دربار ایران که با فتحعلیشاه معاهداتی بست و تاریخ مهمی در باب ایران نوشت ، سال 1800، و باری دیگر در 1810 )، سرهارفور جونز بریجز ( سفیر بریتانیا در دربار ایران در زمان فتحعلیشاه که در جوانی از دوستان لطفعلی‌خان زند بود و سرگذشت او را نوشت سال 1809)، جیمس موریه( سفیر بریتانیا در دربار ایران در زمان فتحعلیشاه که کتاب حاجی‌بابای اصفهانی و دو سفرنامه مهم از آثار اوست)1810)، کنت گوبینو،( فرانسه در دربار ناصرالدین شاه که آثار زیادی در باب تاریخ و مردم شناسی آسیا و ایران دارد) استانلی (کاشف سرچشمه رود نیل، که از طرف نیویورک هرالد به عنوان خبرنگار به ایران سفر کرد 1870) و شارل تکسیه،‌ ( مورخ هنر و سیاح فرانسوی که در 1840 به ایران سفر کرد و آثارش در باب هنر ایران باستان بسیار ارزنده است).

 

درگاه شرقی همان وضع واندازه درگاه غربی را دارد، به جز این‌که به جای «گاوان دروازه‌بان»، ابوالهول‌هایی با سر انسان، تنه گاو و بال عقاب، جرزهای درگاه را بر پشت نگه داشته‌اند. بر سرهای این‌ها تاج بلندی دیده می‌شود به شکل استوانه، که در بالا و پایین دو نوار مزین به گل‌های دوازده پر دارند و از نوار پایینی سه جفت شاخ به طور موازی روییده‌اند و شکل یک عدد 8 را درست کرده‌اند. بال‌ها به صورت داس و با پرها و شاه‌ پرهای شکوهمند و موازی نمودار گشته‌اند، و پاها استوار بر روی سکوها نهاده شده است. روی این ابوالهول‌ها به سمت کوهستان یعنی به مشرق است و در پیش رویشان خیابانی پهن، به طول 92 و عرض 70/9 متر گسترده شده که در دو سوی دیوارهای خشتی قطور داشته و به حیاط شمالی کاخ صدستون منتهی می‌شده است. در دو سوی این خیابان، که «خیابان سپاهیان» نام‌گذاری شده است طاقچه‌های مضرس چند لبه‌ای به فواصل 7 متر از یکدیگر تعبیه کرده بوده‌اند که احتمالاً محل ایستادن سربازان وافسران به هنگام تشریفات بوده است. کارشناسان تعمیرات تخت‌جمشید سر در درگاه شرقی را که 8 متر طول داشته است و تاج روی آن هم، سنگ دیگری بزرگ‌تر و آراسته به برگ‌های نخل بوده، پیدا و تعمیر کرده و سپس بر جای اصلی نصب کرده‌اند.

گروه تعمیراتی، بسیاری از قسمت‌‌های دیگر، مانند سکوی گرد دیوارها، درگاه‌ها و سردرها، را تعمیر کرده است، و بدین‌گونه خصایص و نمای اصلی بنای «دروازه ملل» را بهتر نمایان ساخته. امیدواریم با تحقیقات بعدی، قطعات دیگری از آن‌چه تاکنون به دست نیافتاده، پیدا شود.

همچنان که گفته شد، «دروازه همه ملل» وضعیت یک «اطاق انتظار» را داشته است. درگاه غربی راه ورود به درون تالار بوده است و دو درگاه دیگر راه خروج از آن. احتمال می‌رود که درگاه شرقی راه خروج بزرگان پارسی و ایرانی به سوی کاخ صدستون بوده است. در حالی که درگاه جنوبی ویژه نجبای قبایل گوناگون تابع ایران هخامنشی بوده است که از آنجا به سمت آپادانا می‌رفته‌اند.

enik

 


کاخ صد ستون یا «تالار تخت»:.

کاخ صد ستون یا «تالار تخت»

دومین کاخ تخت‌جمشید از حیث وسعت بنای شکوهمندی است در مشرق حیاط آپادانا که تالار مرکزی آن صدستون سنگی (ده ردیف در ده ردیف) داشته است و از این روی آن را «صدستون» خوانده‌اند. اشمیت آن را «تالار تخت» نامید زیرا که وی یک صدستون دیگر، اما بسیار کوچک‌تر، در میان دستگاه خزانه کشف کرد؛ اما چون نام صدستون بسیار مشهور و از قدیم‌الایام معمول بوده است، ما نیز همان را به کار می‌بریم.

قسمت اصلی کاخ، همان تالار بزرگ است که شکلی چهارگوش (5/68×5/68متر) و کمی بیش‌تر از 4600 مترمربع وسعت دارد و سطح آن را 2 متر پایین‌تر از سطح آپادانا گرفته‌اند. هشت درگاه، دو عدد در هر دیوار، آن را به دالان‌ها و صندوق‌خانه‌ها و یک ایوان وصل می‌کند. در شمال آن ایوانی و سپس حیاطی بزرگ وجود دارد و در مشرق آن یک دستگاه ساختمانی‌ ـ مشتمل بر تالارها و انبارهای سربازی و راهروها و دالان‌های کوچکتر قرار گرفته است و در شمال حیاط  کاخ نیم تمامی است درست به شکل و طرح «دروازه خشیارشا»، که پیشتر توصیف کرده‌ایم. در مغرب حیاط  دالان بلند و انبار مانندی است که در شمال بریده می‌شود تا دو حیاط آپادانا و صدستون را به هم بپیوندد. یک خیابان بزرگ به طول 90 متر و عرض تقریبی 10 متر از «دروازه خشیارشا» در جهت عمودی رو به شرق تا به شمال «دروازه نیمه‌تمام می‌رسد» و این خیابان را (خیابان سپاهیان) می‌نامند زیرا می‌پندارند رژه سربازان جاویدان در آن انجام می‌گرفته است. اکنون به شرح برخی از قسمت‌های مهم این کاخ می‌پردازیم.

 

تالار بسیار مهم «صدستون» یا «تالار تخت» را خشیارشا آغاز کرد و اردشیر یکم به پایان رسانید. این مطلب را یک سنگ پی بنا که هرتسفلد در گوشه جنوب شرقی تالار یافت گواهی می‌کند. این لوحه 35×35×5/7 سانتی‌متر است و بر دو روی و یک لبه آن و نبشته‌ای به خط میخی بابلی نقر شده که بر اساس ترجمه کامرون بدین‌گونه است:

اردشیر شاه گوید:

این خانه، خشیارشا شاه، پدر من،

پی‌اش را ریخت، به تأیید اهورمزدا،

من، اردشیر شاه،

آن را برآورم ]و[ تمامش کردم.

احتمالاً بنای کاخ در حدود 470 ق.م. آغاز و حدود 450 تمام شده است. دیوارهای تالار ازاره‌ای از سنگ سیاه مرمرنما به ارتفاع 40 سانتی‌متر داشته است. در هر یک از دیوارها دو دریچه سنگی و نه طاقچه درست کرده بودند مگر در دیوار شمالی که فقط دو طاقچه (در دو گوشه) و در عوض پنج دریچه سنگی داشته است. ده ردیف ستون، هر ردیف ده تا، سقف‌ها بنا را برپای می‌داشته است. زیرستون‌ها همه به شکل زنگوله بوته‌دار و قلمه ستون‌ها به شکل استوانه شیاردار و مکلل به گل و بوته‌های مرکب و مظهر درخت نخل است.  بر روی ستون‌ها سر ستون‌های گاو دو سر گذارده بودند. بنابر تحقیقات آقا و خانم تیلیا ارتفاع ستون‌ها به 14 متر می‌رسیده است. از همه سر ستون‌ها تالار تنها دو عدد بسیار زیبا و درخشان باقی مانده بود که آنها را پنجاه سال پیش به شیکاگو برده‌اند.

دو درگاه جنوبی به دالان بلند و درازی باز می‌شده‌اند که در گوشه غربی به یک اطاقک می‌پیوسته است و از این اطاق  با پلکانی کوچک به قسمت شمالی حرمسرا و از آن‌جا به کاخ «سه‌دری» راه می‌یافته‌اند و با پلکان دیگری به دالان غربی تالار می‌رسیده‌اند. خود این دالان توسط درگاه پله‌داری به جنوب حیاط آپادانا وصل می‌گردیده است. دو درگاه شرقی به صندوق‌خانه‌ها و یا یک دالان مرکب متصل بوده‌اند اما درگاه‌های شمالی به ایوانی بزرگ که دو ردیف هشت‌تایی ستون داشته است باز می‌شده است. این ستون‌ها درست مانند ستون‌های تالار بوده‌اند، فقط سر ستون انسان دو سر داشته‌اند یعنی مانند سر ستون‌های ایوان شمالی «کاخ سه‌دری» بوده‌اند. این مطلب می‌رساند که هر دو بنا متعلق به یک دوره یعنی زمان اردشیر یکم، بوده‌اند. یکی از ستون‌های این ایوان را تعمیر و باز برپای کرده‌ایم. دو طرف ایوان دو اطاق برای سربازان ساخته بودند و بر درگاه آن‌ها نقش سربازانی با نیزه و سپرنیین کنده بودند که روی به درون ایوان دارند. بر جرز گوشه شمال غربی این اطاق‌ها سروگردن‌ دو گاو ساخته‌اند.  یکی از آن‌ها را در اواخر دهه پنجاه به جایش نصب کرده‌ایم. در سرتاسر ایوان و تالار آثار سوختگی شدید و مهیبی که هدیه اسکندر به ایرانیان بود به چشم می‌خورد. گذشتگان بقایای اشیای سوخته وخاکستر چوب سدر متعلق به سقف را یافته‌اند و بدین ترتیب شکی نمانده است که کاخ‌های تخت‌جمشید را آتش ویران کرده است.

 

چهار موضوع بر درگاه های تالار صدستون حجاری شده است. یک صحنه بارعام چهار بار بر هر طرف دو درگاه شمالی، که از نظر ارتفاع بلندتر از درگاه‌های دیگر می‌باشند، تکرار شده است. رویه دیوار درگاه را به شش قسمت افقی تقسیم کرده‌‌‌اند، و در قاب بالایی بالا اردشیر یکم را نموده‌اند که بر کرسی فرمانروایی نشسته است و روی به بیرون دارد. در برابر او دو عودسوز گذاشته‌اند و مردی در جامه مادی اندکی به جلو خم شده است و با دستی عصای حاجبان را گرفته و دست دیگر را بالا آورده دهانش را لمس می‌کند پشت سر وی مردی ایستاده است که جامه پارسی دارد اما یک شال رخجی را چند دور گرد سرش پیچیده و به دستی یک عوددان دارد و دست دیگر را روی مچ دست اول انداخته است و با احترام تمام روی به تخت‌ پادشاه کرده. پشت سر پادشاه سه نفر ایستاده‌اند: اول یکی بی‌ریش و سبیل که خواجه‌ای درباری بوده و  در جامه پارسی با کلاه شال‌وار رخجی است؛‌ وی مگس‌پرانی را به یک دست بالای تاج پادشاه گرفته است و حوله‌ای به دست دیگر دارد نفر دوم مردی است در جامه مادی که ترکش و کمان‌دان و تبرزین و به طور کلی اسلحه پادشاه را حمل می‌کند نفر سوم سربازی است پارسی که نیزه به دست ایستاده همه صحنه در یک قابی از گل‌های دوازده پر محاط  بوده است، و بالای سر پادشاه لبه مزین سایه‌بان شاهی دیده می‌شود. شادروان سلطنتی دارای منگوله‌های زیبایی است که از شراب‌ها آویخته. «فّر ایرانی» (قرص بالدار) را در میان دو صف از گاوان نر مقابل هم (در ردیف بالا) و شیران نر غران و متقابل (در پایین) نقش کرده‌اند.

این صحنه بارعام مثل صحنه بارعام مکشوف در خزانه است، اما دو تفاوت بسیار عمده در میان این دو وجود دارد یکی این که در این مجلس ولیعهد پادشاه مصور نشده است دوم این که در این صحنه، تاج پادشاه کلاه استوانه‌ای ساده‌ای است که در بالا یک بند افقی و برجسته می‌خورد و دو لبه خرد پیدا می‌کند و این همان تاجی است که در  کاخ «سه‌دری» هم دیدیم. اما تاج خشیارشا بدان‌گونه که بر درگاه های «هدیش» و«نقش بارعام شاهی» مکشوف در خزانه (که اصلاً متعلق به مرکز پلکان آپادانا بوده است) دیدیم، استوانه‌ای است ساده که رو به بالا تنها اندکی پهن‌تر می‌شود و هیچ لبه و بندی ندارد گذشته از این در نقش بارعام صدستون روی تاج و مج پادشاه و در گردن و گوش او زینت‌آلات حقیقی و گران‌بها را به سنگ چسبانیده بوده‌اند. ولی در صحنه بارعام خزانه چنین زیورهایی نمی‌بینیم.

 

باید این طور تصور کرد که در اصل در جلو تخت پادشاه پنج صف از سربازان پیاده در دو گروه مقابل همدیگر رو به چپ ایستاده بوده‌‌اند، بدانسان که میان آنان فضایی خیابان مانند از پیش کاخ تا به پیش تخت ادامه می‌یافته است. اما چون هنرمند هنوز به پرداختن علم مناظر و مرایا (پرسپکتیو) موفق نبوده است این صف‌های کنار هم را طوری منقوش کرده است که گفتی هر صفی روی سر صف دیگر جای داشته هر صف کامل (ده نفری) در یک قاب مزین به گل‌های دوازده پر محاط شده است. همه جرزهای درگاه های شمالی به یک مجلس کامل از این سربازان و بارعام شاهی آراسته‌اند. صحنه‌ها طوری است که در هر درگاهی یکایک افراد را دوبار، هر بار از یک سمت، نقش کرده‌اند، یعنی در هر درگاه وقتی که به سمت چپ بنگریم افرادی را می‌بینیم که از سمت راست نموده شده‌اند، وقتی که از سمت راست نگاه می‌کنیم، همان افراد را می بینیم که این دفعه از سمت چپ نمایانند. بنابراین در هر درگاه  فقط پنج گروه ده نفری (در پنج رده مقابل هم) نقش شده‌اند. در حقیقت دو درگاه  صدستون مجموعاً یکصد سرباز را در ده ردیف ده نفری نشان می‌دهند، واین درست همان نقشه تالار صدستون را نشان می‌دهد. یعنی در این نقوش، هر سربازی را به یک ستون مملکتی تشبیه کرده‌اند و تاج وتخت پادشاهی را متکی بر این آزاد مردان دانسته‌اند. در ردیف اول تنها نیزه‌ وران سپردار در جامه پارسی (کلاه شیاردار استوانه‌ای و دامن وقبای چین‌دار و کفش‌ سه‌بندی) ایستاده‌اند. در ردیف‌های دیگر دو پارسی در وسط  و رو به روی هم با نیزه ایستاده‌اند و دیگران، که یکی در میان در جامه پارسی و مادی می‌باشند، نیزه و کمان و ترکش و کمان‌دان دارند ما در این گروه یکصد‌نفری از سربازان یکصد فرمانده بزرگ سپاه ایران را تشخیص می‌دهیم که خود پادشاه فرمانده آنان بوده است. با این حساب یکصدویازده فرمانده را باید در اینجا بشمار آوریم و این همان شماره‌ایست که در مورد پلکان‌های ورودی تخت‌جمشید و نیز منازل راه شاهی هم دیدیم.

روی پادشاه منقوش بر این درگاه‌ها به بیرون است و این مطلب می‌رساند که این‌ها «خروجی»‌های تالار بوده‌اند، نه ورودی‌های آن.

 

بر درگاه‌های کوچک‌تر دیوارهای غربی و شرقی شاه را در حال نبرد با شیر و هیولا  نموده‌اند: درگاه‌های شمالی دیوارهای شرقی و غربی هر کدام در دو مجلس شاه را نشان می‌دهند که کاکل شیری بالدار و بر سر پا بلند شده را به یک دست گرفته است و با دست دیگر خنجری به شکمش فرو کرده. درگاه‌‌های جنوبی دیوارهای غربی و شرقی شاه را در جنگ با گاوی کوهی و شیری غران می‌نمایند. این نقش‌ها همان‌اند که در کاخ داریوش (تَچرَ) و «حرمسرای خشیارشا» تکرار شده‌اند.

درگاه‌های جنوبی هر کدام «بر داشتن اورنگ شاهی توسط نمایندگان ملل» را نشان می‌دهند: اما در اینجا ‌ـ بر خلاف درگاه شرقی «کاخ سه‌دری» هر صحنه فقط  پادشاه (اردشیر اول) را نشان می‌دهد که توسط  چهارده اورنگ‌‌بر حمل می‌شود و ولیعهد او را نقش نکرده‌اند. ارتفاع این درگاه‌ها کم‌تر از درگاه‌های شمالی است، و رویه داخلی هر جرز به چهار قسمت تقسیم شده است که قاب بالا مزین به تصویر اردشیر اول است که زیر شادروان شاهی و در سایه «فّر کیانی» (انسان بالدار) بر تخت نشسته و به درون تالار برده می‌شود. پشت سرش تنها یک خواجه سر است که حوله و مگس‌پران بدست گرفته. تمام صحنه و به ویژه تصویر «فّرایرانی» و «فّر‌شاهی» از رنگ‌های زیبا می‌درخشیده است و ما در اینجا نمونه باز ساخته شده چنین نقشی را به لطف و اجازه خانم و آقای تیلیا می‌آوریم. سه قسمت پایینی، نمایندگان ملل تابع را نشان می‌دهند، و این‌ها همان‌اند که بر درگاه شرقی «کاخ سه‌دری» کنده شده‌اند، اما در اینجا دو گروه 14 تایی نقش شده‌اند. 4 نفر در بالا و 5 نفر در میان و 5 نفر در ردیف پایین. این صحنه بر هر درگاه دو بار بر جرزهای متقابل هم تکرار شده است. پس بر روی هم 28 نفر مختلف را نقش نموده‌اند، یعنی درست همان‌ها که در نقش درگاه شرقی «کاخ سه‌دری» دیدیم. در حقیقت این افراد در نظم و ترتیب ولباس و حالت درست همان‌اند که در مورد پیش توصیف کردیم. پس بر هر درگاهی، یک سمت از 28 نماینده اورنگ‌بر را (البته بر دو جرز متقابل) تصویر کرده‌اند. این ترتیب را می‌توان به صورت زیر نمودار ساخت:

نقش‌های این درگاه‌ها پادشاه را در حال ورود به تالار تخت نشان می‌دهد و این ثابت می‌کند که راه ورودی همان پلکان رابط میان «حرمسرا»، «کاخ سه‌دری» و صدستون بوده است.

استحکامات شرق صدستون

در شرق صدستون و خزانه، خیابان بلندی به طول 320 متر صفه را از برج و باروی دامنه کوه جدا می‌کند. از این استحکامات پیش‌تر سخن رانده‌ایم در این جا یادآور می‌شویم که در قسمت مرکزی ناحیه جنوبی این استحکامات شالوده برجی را بازسازی کرد‌ه‌ایم و در دیوار آن پلکانی ساخته‌ایم تا برای رفتن به بالای استحکامات و بازدید آثار دامنه کوه راه آسانی وجود داشته باشد. در جنوب این پلکان تالاری با کف آجر فرش و شماری اطاق‌ها و دهلیزهای کوچک وجود داشته‌اند که به گواهی اشیای یافت شده در آن‌ها قرارگاه‌ نگهبانان و انبار بوده‌اند. اریک اشمیت در اطاق 16 که چند متری جنوب شرقی تالار مذکور واقع است هفت عدد خشت سنگی مکتوب به کتیبه‌هایی از خشیارشا به زبان‌های فارسی باستان، عیلامی و بابلی یافت که بی‌قواره و بی‌جا به صورت رویه یک نیم‌ کت جای داده شده بودند و معلوم بود که این کار را بعد از سقوط تخت‌جمشید کرده‌اند. احتمال می رود که نزدیک به 3000 نفر از سربازان اسکندر به خوبی می‌توانسته‌اند به هنگام سوختن تخت‌جمشید به این استحکامات بروند و منظره آتش‌سوزی مهیب کاخ‌های شاهی را از نزدیک تماشا کنند. به هر حال این کتیبه‌ها اصلاً سر جای خودشان نبوده‌اند از این هفت کتیبه سه لوح به زبان فارسی باستان همان متن «سنگ پی‌بنای حرمسرا» را باز می‌گویند، که پیش از این آورده‌ایم از چهارلوح دیگر، دو تا به زبان فارسی باستان، یکی به بابلی و یکی (که خرد و ناقص شده بوده) به عیلامی است همه اینها متن یکسانی از خشیارشا هستند که وی در آن می‌گوید که پس از پادشاه شدن پرستشگاه دیوان را کنده و دیوپرستی را نهی کرده است.enik

 


مقبره توتان خامون فرعون مصر باستان:.

لحظه به لحظه با هاروارد کارتر در راه کشف مقبره توت عنخ امن

 

هیچ می دانید بزرگترین کشف باستان شناسی سده گذشته, کشف مقبره " توت عنخ امن " بوده است؟ ایا دوست دارید احساس قبل و بعد از کشف این مقبره اسرار امیز را در وجودتان احساس کنید.؟ امروز تصمیم دارم شما را تا انجا که در توان دارم با هاروارد کارتر در کشف این بنای باشکوه همسفر کنم . نویسنده توانای انگلیسی بنام "L.G.H.JAMES " در کتابی با عنوان " هاروارد کارتر " با ما از روزهای قبل و بعد از کشف این مومیایی باستانی سخن میگوید . تصمیم من این بود که این مطلب را در 3 پست در اختیار شما مهربانان قرار دهم – اما دیدم حیف است برای لحظه ای شما را از احساس درونیتان خارج کنم .برای همین مجبور شدم بخاطره سنگین نشدن وبلاگ صفحه ای را لینک کنم تا شما نهایت لذت را از مطلب ببرید . مورد بعد مربوط به تصاویر میباشد, شما میتوانید تصاویر بزرگ این حادثه را در البوم اختصاصی وبلاگ پیشگویان بزرگ مشاهده کنید . ( البوم تصاویر ) دوستی در مطلب " مقبره مرگ " یاداوری کرده بود که نام سعی این مومیایی " توت عنخ امن " میباشد . انهم به روی چشم – از تمام عزیزان که با ایمیل و نظرات خود ما را دلگرم می کنند, صمیمانه دستشان را میفشارم و نهایت تشکر را دارم .

 

راهی بسوی توت عنخ امنچاره ای نبود و باید از خیر جستجو میگذشت . " جرج هربرت " پنجمین کنت خانواده " کارناروون " طی یک سرمایه گذاری 25 هزار پوندی خود ( معادل یک میلیون دلار فعلی ) که ظرف 6 سال در اختیار باستان شناسی بنام " هاروارد کارتر " قرار داده بود, به جز 13 کوزه کوچک مرمر سفید چیز دیگری در "دره  شاهان" نیافته بود . اکنون تابستان سال 1322 این اشراف زاده ناخرسند به این نتیجه رسیده بود که میبایست رویای یافتن گور گمشده " توت عنخ آمن " را کنار بگذارد . او مانند قمار بازی که پس از باختهای متوالی از پشت میز برمی خیزد – قصد داشت از ماجراجوئی های بیشتر دست بکشد . اما " کارتر " مصمم بود به کار خود ادامه دهد . این باستان شناس کوتاه قد و چهار شانه, با بینی پهن و بزرگ و سبیل امرانه که چهره ای خشن به او بخشیده بود, با شکست کامل ارزوی دیرینه اش مواجه بود – از اینرو شجاعانه اعلام داشت که کار را با هزینه خود ادامه خواهد داد . با توجه به وضعیت مالی " کارتر " که نشان دهنده تو خالی بودن عهد و سوگند وی بود, " لرد کارناروون " تحت تاثیر عزم جزم دوست خود, با اکراه موافقت نمود که فقط یکسال دیگر هزینه کاوش را تقبل خواهد کرد . " کارتر " در اعتقاد خود به این مسئله که مقبره محل دفن " توت عنخ امن " در دره شاهان دست نخورده میباشد عملا" تنها بود . در سال 1922 پافشاری او در جستجوهایش, سبب ریشخند و استهزاء برخی همکارانش گردیده بود . علاقه او به این گور 15 سال پیش در سال 1907 بر انگیخته شد و این زمانی بود که یک حقوقدان ثروتمند امریکائی بنام " تئودور دیویس " که در زمان بازنشستگی خویش به باستان شناسی روی اورده بود, به حفره کوچکی برخورده بود که قطعاتی از مصنوعات, حلقه های گل, و خورده های نان کوزه های شراب در ان موجود بود و برخی از ان اشیاء مهر سلطنتی " توت عنخ امن " زده شده بود . همانگونه که بررسیهای بعدی نشان داد, این اشیاء عتیقه فی الواقع پس مانده های از مراسم خاکسپاری ان فرعون بوده اند – اما " دیویس " مدعی بود که محل گور را شناسائی کرده است – ولی " کارتر " این ادعا را رد میکرد . کشف مهرهای " توت عنخ امن " کارتر را به این فکر انداخت که ارامگاه این فرعون جوان در محدوده مثلثی دو نیم هکتاری که محل حفاری " دیویس " بود قرار دارد, یعنی همان محدوده در بر گیرنده گورهای سه فرعون دیگر به نامهای " رامسس دوم " – " مرنپتاه " و " رامسس ششم " – تصمیم او به حفاری در این محدوده نشان دهنده عزم و لجاجت و یکدندگی او بود . صبح هیجان انگیز 4 نوامبر سال 1922 فرا رسید . همزمان با اخرین حفاری " کارتر " در جائی که توده سنگهای مربوط به گور " رامسس ششم " بر رویهم انباشته شده بود . سکوت عجیبی حکمفرما بود . کارگران او پله ای را که در قاعده یک سنگ تراشیده شد بود کشف کرده بودند – همه انها منتظر او بودند تا فرمان صادر شود . این باستان شناس دستور داد که به فوریت کار حفاری ادامه یابد و خود با هیجان به تماشای پدیدار شدن پلکانی که به پائین میرفت ایستاده بود . شانزده پله به یک گذرگاه زیر زمینی حفاری شده در درون تخته سنگها راه میبرد که مملو از قلوه سنگ بود . این گزرگاه 27 فوت طول داشت و پاکسازی ان چندین روز طول کشید . هنگامیکه دهلیز تمیز شد, " کارتر " خود را در برابر دری یافت که توسط تخته سنگهای بزرگ مسدود شده بود . بر روی این درب مهر و نشان گور سلطنتی مربوط به " دره شاهان " وجود داشت . او با قلب طپنده متوجه شد که در مزبور در ایام باستان گشوده شده و مجددا" مهر و موم گشته است . او بعدها نوشت : شک و تردیدهای ناشی از ناکامیهای گذشته بدنم را به لرزه دراورد – ایا این یک گور سلطنتی بود؟ ایا بالاخره گور " توت عنخ امن " را کشف کرده بود؟ ایا این گور هم توسط غارتگران عهد باستان از محتویات خود خالی شده بود.؟ برای پاسخ این سئوالات – میبایست 2 هفته دیگر صبر میکرد تا حامی مالی او یعنی " لرد کارناروون " که در انگلستان بسر میبرد به وی بپیوندد . در هر صورت او دستور داد تا مجددا" دهلیز و پلکان را از سنگ پر کرده و بر روی ان تخته سنگهایی قرار دهند تا مبادا دزدان – این 2 مرد را از ارزوی دیرینه شان که همانا گشودن در بدست خودشان بود محروم سازند . " دره شاهان " دهها سال بود که مورد توجه باستان شناسان قرار داشت. اگر چه این منطقه بسیار گرم و خشک و خالی از هر موجودی زنده ای بود, اما بخاطره تاریخچه پر از بیم و ترس ان – اذهان را به خود مجذوب میساخت . در این مکان متروک, در میان تپه های سنگی ان سوی "تبس " 28 فرعون قدرتمند در گورهای عمیقی خفته بودند که هم جنبه خانه را داشت و هم جنبه قبر – زیرا این گورها مملو از تجملات و لذتهای زندگی بود . این محلهای دفن, جایگاه سحر و جلال خیره کننده ای بودند . در طی 420 سالی که این دره ارامگاه شاهان شده بود ( منظور نام جدیدش میباشد ) جمعی متشکل از کارگران و هنرمندان فعال مشغول حجاری و تزئین گورهای سلطنتی بودند و از پی خود, اسناد و مدارک باور نکردنی از نقاط ضعف و قوت خود بر جای گذاشته – که این دره را نه فقط برای مردگان – بلکه برای زندگان نیز قابل توجه میساخت .

 

لحظه تاریخی فرا رسید

 

با ورود " لرد کارناروون " و دخترش " لیدی اولین " و دوستانشان " ارتور کلندر "  کارتر دستور داد تا گذرگاه را پاکسازی کنند و سپس در بعد از ظهر 26 نوامبر, اسکنه خود را بدست گرفت و در حالیکه دوستانش به خیره شده بودند, در تاریکی گذرگاه به ایجاد حفره ای در فوقانی ترین قسمت بلوکهایی که بر سر راه قرار داده شده بودند پرداخت . کارتر میگوید : با دستانی لرزان شکاف باریکی در گوشه فوقانی سمت چپ ایجاد کردم .شمع را داخل حفره نمودم و به تماشای درون اتاق پرداختم  . وقتی چشمانم به تاریکی عادت کرد, بتدریج قادر شدم محتویات اطاق را ببینم . حیوانات عجیب و غریب, مجسمه های طلا که درخشش ان همه جا را گرفته بود . برای لحظه ای که برای دیگران بی نهایت طول کشید از حیرت و تعجب گنگ شدم . " لرد کارناروون " با اضطراب از من پرسید : چیزی می بینی؟ و من تنها کلماتی را که توانستم بر زبان بیاورم اینها بود –(( بله چیز های شگفت انگیز ))


سلسله های مصر باستان:.

سلسله های مصر باستان که  که بطلمیوس  حدود  ??? سال قبل از میلاد تنظیم کرده است به شرح زیر می باشد:

    ?-سلسله های عتیق و شامل سلسله های اول و دوم می باشد.

   ?-سلسله های قدیم شامل سلسله های سوم تا آخر سلسله ششم.

   ?-دوره فترت اول شامل سلسله های هفتم تا آخر سلسله ی دهم.

   ?-دوره سلسله ی میانه شامل سلسله های یازدهم و دوازدهم.

   ?-دوره فترت دوم شامل سلسله های سیزدهم تا هفدهم.

   ?-دوره ی سلسله های جدید شامل سلسله ی هیجدهم تا آخر سلسله ی بیستم.  

   ?-دوره دوم سلسله های جدید شامل سلسله های بیست و یک و بیست و دو.

   ?-دوره جدید شامل سلسله های بیست و سوم تا آغاز حکومت بطلمیوس ها.

   ?-دوره ی بطالمه از ??? قبل از میلاد تا ?? قبل از میلاد.

   ??-دوره ی رومی ها از ?? قبل از میلاد تا حدود ??? میلادی

   دوران های فرهنگی قبل از تاریخ مصر را نیز دوره ی قبل از سلسله ها می نامند که خود تقسیم می شوند به:?-تازیان ?-بداریان ?-امراتیان ?-جرزیان. که ما به اینا فعلا کای نداریم.

 

 


<   <<   71   72   73   74   75   >>   >



.: نوشته های آرشیو نشده :.
هر آمدنی رفتنی داشت. ما هم از پارسی بلاگ رفتنی بودیم.
[عناوین آرشیوشده]